Monday, July 16, 2018

یزدی به مثابه یک مصلح اجتماعی

یزدی به مثابه یک مصلح اجتماعی

پرده چهارم از زندگی ابراهیم یزدی (قسمت چهارم از یادداشت سیاست ورزی در چهار قبا) 
بی تردید، الگوی این فصل از زندگی یزدی، مرحوم مهندس بازرگان است. بازرگانِ مُصلح درست نقطه ­ی مقابل یزدی انقلابی بود. بازرگان را نه می ­توان یک انقلابی دانست و نه یک سیاستمدار، بازرگان شخصیتی فرای هر دو عنوان و یک مصلح اجتماعی و سیاسی بود. 18سال دوری یزدی از وطن و حبس­ های گاه و بیگاه بازرگان و تنها ارتباط مکاتبه ­ای این دو، یزدی را از این الگوی آرام بی­ بهره ساخته بود بطوریکه تلفن یزدی از پاریس در مهر1357 برای دعوت او به فرانسه اولین گفتگوی این ­دو و دیدار در 29مهر1357در جریان سفر بازرگان به نوفل لوشاتو به دعوت آیت ­الله خمینی، اولین دیدار رو در روی آن­ ها پس از 18سال بود.
برخلاف یزدی که سالیان زیادی را به تبعیت از آیت­ الله خمینی سپری کرده بود، بازرگان خود شخصیتی مستقل داشت و اگرچه از اوایل سال1357 بهمراهی نهضت آزادی ایران در داخل، بیانیه ­هایی در حمایت از آیت­ الله خمینی صادر کرده ­بود و ایشان را در قامت رهبر جنبش مردمی پذیرفته و بعنوان یک مرجع قبول داشت اما از پیروی کردن انقلابیون در بکار بردن لفظ امام برای ایشان امتناع می ­ورزید. بازرگان همچنین در تیر1356 در سخنرانیش در مسجد قبا به قرائت 3صلوات حضار برای آیت­ الله خمینی معترض شده بود و همین امر پایه ­ی سعایت انقلابیون از او در برابر آیت ­الله شده بود.
بازرگان مشی مبارزاتی متفاوتی با رهبری جنبش داشت و علیرغم سعایت ­ها همچنان مورد وثوق آیت­الله خمینی و فرزندش حاج احمد و سایر انقلابیون بود. آنگونه که یزدی در شرح دیدار بازرگان با آیت ­الله خمینی در پاریس آورده ­است آیت­ الله خمینی رهبر جنبش، گفته بود شاه برود، ابن زیاد هم بیاید بهتر از آن است و نباید فشارها از روی رژیم برداشته شود که در این صورت مجالی یافته و انقلاب را نابود می ­کند و برای پیروزی نهایی کافیست گلوی رژیمی را که در دست داریم با یک حرکت فشرده و کار را تمام کنیم. به تعبیر یزدی روش بازرگان در جریان مبارزات، حرکت گام بگام در مسیر تغییرات بوده و معتقد بود از میان برداشتن شاه یک هدف صلبی و راهبردی است و نه ایجابی. بازرگان به صراحت تاکید کرده بود ما برای ایجاد حکومت مردمی مبارزه می ­کنیم و نه اینکه شاه برود و یک مستبد دیگر جای او را بگیرد. بازرگان رفتن شاه را قبول می­کرد اما در انحلال سلطنت و از بین رفتن قانون اساسی مشروطه تردید داشت. در صورتیکه رویکرد انقلابی نه تنها رفتن شاه را الزامی می­ دانست بلکه خواهان انحلال سلطنت و اسقاط کامل رژیم بود. نامه بازرگان در اوایل شهریور1357 بیش از هر چیز تفاوت نگاه یزدی و بازرگان را در مبارزه آشکار می ­کند:
"- قانون اساسی ایران به صورت اصلی و متمم آن، بدون اضافات بعدی سند زنده و قابل دفاع در محافل بین ­المللی و محاكم داخلی است و فعلاً یگانه ضامن اجرای اصول و احكام اسلامی می­ باشد. اگر آن را نفی كنیم منطقاً و قانوناً هر گونه مدرك محكومیت رژیم شاه را از دست می دهیم. بمعنای ضامن سلطنت شاه نیز نیست، چون سراسر به خلاف آن عمل كرده ­است و خود را معزول ساخته است.
- از هر گامی كه دولت علیرغم خود و برای ریا و فریب در جهت خواسته­ های ملت بردارد باید استفاده كرد. افرادی را كه از صف دولت خارج می ­شوند، و لو صددرصد خالصانه نباشد، جا دارد تشویق شوند تا بیشتر در این جهت جلو بیایند و به سایرین هم ملحق شوند.
- هدف نهایی البته سرنگونی رژیم است. اما در مرحله اول رفتن شاه در مرحله دوم نظارت و محدودیت جانشینان او، در چهارچوب قوانین موجود و آزادی­ ها، سوم كار كردن روی افكار و افراد و تشكل و تربیت و تجهیزات و بالاخره در مرحله چهارم تبدیل به جمهوری اسلامی.
- حكومت اسلامی یگانه هدف و منظور نهایی هر مسلمان باید باشد. عنوان كردن آن در جواب سؤال خبرنگار لوموند كاملاً به جا بوده است، اما هنوز مشخص و شناخته نشده و تعریف واحدی پیدا نكرده، روی كیفیت حكومت اسلامی از جهات عدیده ایدئولوژیک، اقتصادی-سیاسی، اداری و غیره به قدر كافی و مقبول كار نشده لذا نمی­ تواند در حال حاضر به عنوان جانشین قانون اساسی و مشروطیت عرضه شود. در افكار روشنفكران، حتی متدینین مبارز با سابقه و در محافل بین ­المللی عكس­ العمل مطلوب ندارد.
- همچنین رهبری اعضای روحانیت، كه امتحان خوبی در گذشته نداده سابقه و تجربه و صلاحیت فنی لازم را ندارد، كنار زدن و خارج از حق و وظیفه كردن گروه­ های ملیِ غیرمذهبی با حسنِ نیت و با صلاحیت به خلاف مصلحت است.
- اصلاح قانون اساسی و تبدیل آن به نظام و اصول بهتر، تدریجی با متانت و استحكام صورت بگیرد بهتر است. شتابزدگی و آشوبگری به نتایج درستی نمی­ رسد. و چه بسا حریف و یا كمونیست­ ها از آب گل آلود ماهی بگیرند. مبارزه نمی ­تواند متكی و منحصر به تحریک احساسات و تهییج مردم و خالی از برنامه ­های حساب شده­ ی مثبت و پیشرفت ­های محكم و محسوس باشد."
یزدی در آن ایام، تمام عیار در کنار آیت ­الله خمینی می­ ایستد و در پاسخ به این نامه به صراحت اعلام می­ کند مشروعیت انقلاب باید از خودش نشئت گیرد و نه از حکومت پیشین (قانون اساسی پیشین). پیش­تر و در اوایل سال1357 نیز در دیدار سیدمحمدمهدی جعفری و فریدون سحابی که از طرف نهضت آزادی در داخل برای هماهنگی با نیروهای نهضت در خارج کشور به اروپا رفته بودند، یزدی و قطب­ زاده با جزوه ­ی تحلیلی مهندس بازرگان و اصول حاکم بر آن به شدت مخالفت کرده و آن را غیر انقلابی، رفرمیستی و لیبرالیستی می ­دانند. یزدی حتی در جریان دیدار بازرگان با آیت­ الله خمینی در پاریس از مواضع او در مصاحبه ­ای که در آن بازرگان همکاری با امینی بعنوان نخست­ وزیر را رد نکرده بود و حفظ قانون اساسی مشروطه را منطقی دانسته بود، انتقاد می­ کند و از او می­ خواهد بیانیه ­ای صادر و موضعی انقلابی گرفته و این موضع را به صراحت اعلام کند، که این درخواست با مخالفت بازرگان مواجه می­ شود، خواسته­ ای که بعدها پیش شرط ملاقات سنجابی با آیت­ الله خمینی بود و او پذیرفت.
یزدی حالا پس از استعفای دولت موقت، با کوله­ باری از تجربه از همکاری با آیت ­الله خمینی و بازرگان، می ­داند همراهی با بازرگان یعنی حفظ استقلال شخصیتی خود و ادامه کار با روحانیون انقلابیِ نقد ناپذیر، یعنی حل شدن در آن­ها و همراهی بی چون و چرا. از سویی تقابل با آنان نیز نتیجه­ ای جز شکست برای او به دنبال نخواهد داشت، نتایجی که روشنفکرانی که دارای استقلال شخصیتی بودند چون این تجربه را در دولت کسب نکرده ­بودند دیرتر بدان می ­رسند. از سوی دیگر شخصیت بازرگان به گونه ­ایست که تیپ­ های شخصیتی از این دست را شیفته خود می­ کرد. صادق طباطبایی بعدها اذعان می ­کند که زندگیش به دو دوره قبل و بعد از آشنا شدن با بازرگان تقسیم می ­شود و عزت­ الله سحابی همه چیز مهندس بازرگان را زیبا و بی ­نقص می­ داند و می ­گوید دوست داشتیم همه چیز را از او تقلید کنیم.
گرچه تمامی این موارد را می ­توان دلیل انتخاب یزدی در این برهه بین دوگانه ­ی بازرگان و آیت ­الله خمینی دانست اما نمی  ­شود انصاف، نیت خیر و عدم توجه او به قدرت و به اصطلاح خودش قلندری او را که عاملی مهم در بلوغ شخصیت سیاسی و مبارزاتی و گام برداشتن او بسوی تبدیل شدن به مصلح اجتماعی است کتمان کرد. چه اینکه صادق قطب ­زاده، با داشتن سابقه ­ی مبارزاتیِ کم و بیش همسان با یزدی، با اینکه حتی پس از اخراج از امریکا، در پاریس موضوع تز دکترایش را افکار و اندیشه­ های مهندس بازرگان انتخاب می­ کند، پس از پیروزی انقلاب برای رسیدن به قدرت از دایره ­ی انصاف خارج شده و علیرغم شناخت کافی از وضعیت، به مخالف و منتقد مُغرض بازرگان بدل می­ شود.
در انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی، نام یزدی و چمران در دو لیست جامعه روحانیت مبارز و لیست ائتلاف همنام (ائتلاف نهضت آزادی ایران و سیاسیون ملی­ گرای نزدیک به آن) قرار می ­گیرد گرچه در لیست ائتلافی حزب جمهوری و جامعه روحانیت اثری از این دو نام باقی نمی ­ماند. یزدی به مجلس راه می­ یابد، عضو کمیسیون‌های تحقیق، امور خارجه، بهداشت و درمان و بازرگانی خارجی مجلس می ­شود، در کنار دوستان خود در مجلس می­ ایستد و بهمراه چمران و بازرگان، آماج تهمت ­ها و تندی ­های انقلابیون قرار می ­گیرد و بیش از پیش از دایره قدرت و همراهی با انقلابیون دور می ­افتد. یزدی در دادگاه امیرانتظام، در کنار بازرگان، یدالله سحابی، محمد توسلی و تنی چند از دوستانش تمام قد از او در برابر اتهامات دفاع می­ کند و مرزبندیش را با این شیوه انقلابی پررنگ­ تر می ­کند.
در جریان گروگانگیریِ کارکُنان سفارت امریکا، اعضای جوان ­ترِ نهضت که حال پس از خروج بازرگان و تنی چند از اعضا برای عضویت در دولت موقت سکان رهبری حزب را در دست دارند، بیانیه ­هایی خلاف مواضع دوستان خود در دولت صادر می ­کنند و بازگشت مستعفیان از دولت به حزب و نحوه ورود آنان، مواضع سیاسی و جایگاه آیت­ الله خمینی در رهبری جنبش و کیفیت و کمیت فرمان برداردی از رهبری و نحوه همراهی با انقلابیون در مبارزه با استعمار، منجر به انشعاب بزرگ و استعفای این شخصیت­ ها از جمله عزت ­الله و فریدون سحابی، بسته ­نگار، جعفری، حبیبی و رجایی از نهضت می ­شود که برخلاف مستعفیان از دولت، تجربه ­ی عمیقی در همکاری با روحانیون ندارند. مسئله بازگشت برخی از این اشخاص به نهضت بعدها در کنار مسئله امیرانتظام دغدغه ­های فکری یدالله سحابی و بازرگان می ­گردد.
یزدی پس از شهادت چمران و اعدام قطب ­زاده تنهاتر شده و دوستان و همسنگران قدیمیش را از دست می ­دهد و عطای بودن در راس هرم قدرت را به قیمت سکوت در برابر اقداماتی که به مذاقش خوش نیامده به لقایش می­ بخشد. علیرغم اختلافات ریشه ­ای با بنی ­صدر، یزدی در جلسه بررسی عدم کفایت سیاسی و خلع او از ریاست­ جمهوری، در کنار بازرگان که دفاع از بنی ­صدر در مجلس را منوط به عدم فرار و حضور و دفاع از خود در مجلس عنوان می­ کند می­ ماند و با عدم حضور بنی­ صدر ایشان نیز از حضور در مجلس امتناع می ­کنند و در انتخابات سومین دوره ی ریاست جمهوری رد صلاحیت می شود.
یزدی این­ بار تمام قد در کنار بازرگان ایستاده است و به همین سبب از سوی نزدیکان آیت ­الله خمینی مجالی برای دیدار و ارائه مشاوره به ایشان نمی ­یابد، او ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را برای منافع کشور مضر می ­بیند و این موضوع را پس از سال­ ها دوری، در جریان دیدارش در تابستان 1364 با آیت­ الله خمینی به اطلاع ایشان می ­رساند، به اعدام ­های تابستان1367 اعتراض می ­کند و نامه ­ی اعتراضی معروف به 90 نفری را خطاب به هاشمی امضا می­ کند، اما به پشتوانه دوستیش با بنیانگذار انقلاب، برخلاف دوستانش بازداشت و محاکمه نمی­ شود. یزدی در انتخابات ریاست­ جمهوری سال­های76 و84 و انتخابات مجلس نیز کاندیدا می ­شود و رد صلاحیت می­ شود.
پس از فوت بازرگان، پیام ­های تسلیت از سوی شخصیت ­های خارج از کشور بواسطه­ ی ارتباطات وسیع بین ­المللی ­اش علاوه بر دکتر سحابی به او نیز ارسال می ­شود و پس از امتناع دکتر یدالله سحابی، احمد صدر حاج سیدجوادی و عبدالعلی بازرگان از قبول پست دبیرکلی، او به اتفاق آراء دبیرکل نهضت آزادی ایران می ­شود.
یزدیِ مصلح بعدها خاضعانه در جلسات شورای مرکزی حزب، عزت­ الله سحابی و دوستان ملی مذهبی­ اش را دعوت کرده و از او می ­خواهد به نهضت بازگردد و دبیرکلی این حزب را بپذیرد و خود در کنار او رئیس دفتر سیاسی شود. این خواسته ابتدا با موافقت سحابی مواجه می ­شود اما پس از مشاوره با یاران جوان، سحابی از رجوع به حزب امتناع می ­کند و جذب جوانان و اختلاف دیدگاه ­های اقتصادی را دلیل آن بر می ­شمارد که با انتقاد یزدی مواجه می ­شود.
یزدی در این دوره تلاش می ­کند پا جای پای بازرگان بگذارد و همچون سلف خویش در مسائل ایدئولوژیک نیز ورود پیدا کند از این رو به نگارش تالیفاتی در باب روشنفکری دینی و مسائل دینی مبادرت می ­ورزد.
یزدیِ مصلح بسیار آرام است و سالیان زیادی را وقت داشته که به کارنامه مبارزاتی خود نگاهی بیندازد و مواضع خود را در ترازوی انصاف سبک و سنگین کند اما در تحلیل ­هایش هیچگاه شمِّ زیرکانه و سیاستمدارانه را رها نمی ­کند، از این رو در یک از مصاحبه هایش می ­گوید اگر به عقب بازگردد فقط تاکتیک­ هایش را عوض می­ کند.
یزدی، اینک- هرچند نیم بند-  به آرزوی دیرینش که سرنگونی سلطنت و برپایی حکومت جمهوری اسلامی است رسیده ­است اما برای برقرای دموکراسی مورد نظرش در این جمهوری، علیرغم بی مهری ­ها و تفاوت فاحش حکومت بدست آمده با آنچه که در نظر داشت، مشی­ متفاوتی با دوران جوانیش در پیش می ­گیرد. یزدیِ مصلح دیگر آن جوانِ انقلابی نیست که هدف را اصل قرار دهد و برای رسیدن به آن اصل، اصول را قربانی کند و ضوابط سیاست و قانون اساسی را نادیده بگیرد و اهل گفتگو، تساهل و تسامح نباشد. یزدی اینک سیاستمداری است مصلح که سیاست رفورمیستی بازرگان را پی می­گیرد، سیاستی که بازرگان، پیش و پس از انقلاب به آن معتقد بود و تربیت و آمادگی جامعه برای تغییر مسالمت ­آمیز و گام به گام در چهارچوب قانون و بسوی دموکراسی را لازمه هرگونه مبارزه ­ای می­ دانست.
از این رو یزدیِ مصلح، از ایران خارج نمی­ شود و داخل کشور را مکان صحیح فعالیت سیاسی برای پیشبرد پروژه تقویت دموکراسی در ایران می­ داند. او اینک معتقد به دموکراسی­ ای است مطابق با فرهنگ مورد پذیرش غالب مردم و برآمده از دل تغییرات و اصلاحات در راستای هوش اجتماعی اکثریت و با مشارکت عمومی. او در کنار جریانات اصلاح ­طلب دانشجویی و موج دوم اصلاح­ طلبی که در دهه70 به راه افتاده می ­ایستد، مشی اصلاح­ طلبی و تساهل ­گرا و مسامحه­ گرِ توام با اجرای وظیفه شرعی امر ­به ­معروف و نهی ­از ­منکر را که الگوی مبارزاتی و سیاست رفورمیستی بازرگان در پیش و پس از انقلاب بوده ­است بر می ­گزیند و از طریق رسانه­ ها به هدایت، نصیحت، تعلیم و تربیت اپوزیسیون و جوانان پرشوری که در انجمن ­های دانشجویی فعالیت می ­کنند می ­پردازد و جوانان را از هیجانات انقلابی و براندازانه و مواضع تند برحذر می ­دارد.

پایان

No comments:

Post a Comment