Wednesday, January 28, 2015

Lively, زنده وار



غزل "زنده وار" از هوشنگ ابتهاج، برگردان به انگلیسی: جواد سلیمانی

چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
How much alone you are my heart! Without sorrow (sorrow of love who is the most pleasant), without sympathizer
Not waiting for a sweetheart, nobody waiting for you
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید یاری
If I tell about this pain to the mountain, it will run away and will fall
Such as this great pain, is not bearable for a human
چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری
My heart, you are waiting for a light every days and nights
But there is not only one star in all of seven skies for you
دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
My heart, it was so much alack, it wasn’t your right, stopping in love, like this
What trick I can use, there is no anymore time
نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
Couldn’t any moon to flash on you a beam of light
Break the heart of mirror; it’s not on it except dust
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
All of my life, my eyes were waiting for smiling of a flower (dehiscing)
It’s time to be bloody my hope, there is a thorn in those eyes
سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
Sunrise has a dirk in the hand against me; it says why you couldn’t be success to kill the darkness in (yourself)
My heart, you kill me please, to not seeing a night and darkness anymore
به سرشک همچو باران زبرت چه برخورم من؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
My heart, my tears like the rain are washing you, but what I can do to you when …
When you are like a gloomy dark stone on a grave all my life
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
If you don’t forgive persons who are alive for their sin, that are the sin of life in fact
So, let die by you the other alive
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
My loin, it has been such a broken that I can’t straight up again
I am that old tree who didn't have any leaf, gain or blossom
سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری
My heart, keep away your shelterless head of oldness and pass of the life
Because, except death nobody open their arms for embracing you
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری
In the sunset of this desert, sit alone and nostalgic
Watch the loyalty of sympathizers who leave their sympathizer

Tuesday, January 27, 2015

Timeline of Iran's Oil - سالشمار نفتی ایران

سالشمار نفتی ایران جواد سلیمانی

1901 عقد امتیاز دارسی، 60 ساله با مظفرالدین شاه با فقط 16 درصد از سود فروش نفت
دارسی در پی بی نتیجه بودن جستجو، امتیاز خود را به شرکت نفت برمه واگذار کرد (خود دارسی از بنیانگذاران و از سهامداران شرکت برمه بود)
1908 کشف نفت در مسجد سلیمان (در طول این 7 سال حتی خود شرکت برمه از یافتن نفت ناامید و درصدد بود قرارداد را یکطرفه لغو کند)
1909 شرکت نفت ایران و انگلیس (آنگلو پرشین) که زیرشاخه شرکت برمه بود تاسیس شد
1911 (معادل سال 1296 استخراج به میزان 5000 بشکه در روز – منابع: گزارشات شرکت نفت ایران و انگلیس) - ایران هیچ نظارتی بر میزان فروش و درآمد و سود این شرکت نداشت.
1914 همزمان با جنگ جهانی خرید سهام دارسی توسط دولت انگلیس برای نیروی دریایی
1932 لغو قرارداد توسط رضاخان
1933 قرارداد جدید رضاخان با مالک شرکت نفت ایران و انگلیس – 60 ساله (تمدید قرارداد)-افزایش سهم ایران به 19 درصد از کل استخراجات بدون محاسبه سود. همچنان ایران هیچ نظارتی بر میزان فروش و درآمد و سود این شرکت نداشت و شرکت بریتانیایی بدون هیچ الزامی به ارائه صورت عملکرد به دولت ایران قرارداد رو در دست گرفت.
1949 آغاز غوغای دکتر مصدق در ملی کردن صنعت نفت و قهر و رهاسازی اکتشافات و استخراجات و شکایت انگلیس ها و تشکیل کمیته خلع ید و توقف فروش نفت – عقد قرارداد گس گلشائیان برای ساکت کردن ایران و عدم تصویب در مجلس – میزان نفت استخراجی تا قبل از آغاز این غوغا: 664 هزار بشکه – منبع: کمیته خلع ید و گزارشات مجلس 16ام
1951 ملی شدن صنعت نفت – تولید نفت با زحمت برای مصرف داخلی در سالهای 1330 تا 1333 میزان تولید (35-27-26-61 هزار بشکه بوده.
1954 آغاز فروش نفت با قرار داد کنسرسیوم با وساطت امینی– افزایش سهم ایران به 50 درصد تا 25 سال-شراکت هلند فرانسه و امریکا در نفت ایران (عضو شرکت های کنسرسیوم) - برخلاف قانون ملی شدن نفت ایران باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت به شرکت های کنسرسیوم موکول شد.
بر اساس این قرارداد شرکت نفت بریتانیا (شرکت نفت ایران و انگلیس) ۴۰٪، شرکت‌های آمریکائی نیز ۴۰٪، شرکت شل ۱۴٪ و شرکت نفت فرانسه ۶٪ در منافع کار سهیم بودند.
1960 افزایش میزان تولید به بالای یک  میلیون بشکه – اعطای حق قیمت گذاری نفت به اوپک
1966 افزایش تولید به 2130000 بشکه
1968 (سال 1347) 2.13 میلیون تا اینکه در سال 1354 به 6 میلیون بشکه در روز میرسد. البته این مقادیر میزان تولید بوده و میزان صادرات عبارتند از: 1.9 میلیون بشکه در سال 1347 تا میزان 5.3 میلیون بشکه در 1356.
1973 لغو قرارداد کنسرسیوم قبلی و امضای قرارداد کنسرسیوم جدید- مدت 20 سال با 14 شرکت بین المللی - حاكميت، مديريت، مالكيت به شركت ملي نفت ايران واگذار شد - تفسير و تعبير قرارداد و داوري آن براساس قوانين ايران تعيين شد. – افزایش سهم ایران به 61 درصد کل (55 درصد + بهره مالکانه)
هدف اصلی این قرارداد: چون قرارداد 25 ساله قبلي منعقده به سال 1333 در سال 1358 يعني 6 سال باقيمانده به اتمام مي‌رسيد در حقيقت كنسرسيوم با اين ترفند توانست 20 سال ديگر يعني از سال 1352 تا سال 1372 قرارداد را تمديد كند.
ثانيا چون موظف شده بود كه ميزان توليد را طي اين 20 سال از 4 ميليون بشکه در روز به 8 ميليون بشكه در روز افزايش دهد در واقع به نوعي تسريع در نابودي ذخاير نفت با این قرارداد 61 درصدی نايل شده بود. طبیعتا خود شرکتهای بزرگ نفتی دنیا مصرف کننده ها رو تشخیص و فروش نفت رو تضمین میکردن مثل الان نبوده که ما التماس کنیم برا فروش
1979 انقلاب ایران و لغو قراردادهای قبلی در اسفند سال 1357
با افزایش جمعیت ایران از 36 میلیون در سال 57 به 78 میلیون الان رسیده و افزایش مصرف داخلی، میزان صادرات نفت الان به میزان صادرات سال 1346 و 1347 هست. که اون موقع یعنی سال 47 فقط 25 میلیون جمعیت داشتیم و اون مقدار جمعیت هم مصرف نفتی داخلی ای به اون صورت نداشتن. مصرف داخلی نفت در کشور،  از 213 هزار بشکه در سال 46  و 500 هزار بشکه در سال 1356 به 1.6 میلیون بشکه در سال 1390 رسیده و هر ساله رشد 7 تا 10 درصد مصرف داخلی داریم.
1981 کمترین میزان تولید روزانه نفت ایران در 30 سال اخیر یعنی 1360 - که 1.262 میلیون بشکه در روز تولید داشته  و میزان صادرات روزانه نیز در این سال 714 هزار بشکه در روز بوده است.
مشاهده درآمد نفتی سال 1352 تا 1357 شاه نشون میده شاه توی این 5 سال 112.7 میلیارد دلار درآمد داشته که با توجه به ارزش دلار در اون سالها قدرت خرید رو در بازارهای جهانی 5 برابر میکنه و البته در شرایط غیر تحریم (یعنی حدود 560 میلیارد دلار کنونی)
صادرات نفت بعد از انقلاب و در آمد سالانش عبارتند از: دولت مهندس، بنی صدر، رجایی 25.6 میلیارد دلار/ دولت مهندس موسوی 110 میلیارد دلار/ دولت هاشمی 142 میلیارد / خاتمی 157 میلیارد / احمدی نژاد 531 میلیارد با میانیگین 2.2 میلیون بشکه در روز صادرات
البته درآمد های فوق سال به سال ارزشش کمتر میشده و قدرت خرید بواسطه پایین اومدن ارزش خود دلار (تورم پولی) پایین می اومده در شرایط تحریم بودیم و ...
من نمیخوام بی کفایتی حکومت قاجار رو در عقب موندگی ملت ایران توجیه کنم میخوام این رو برسونم که قاجاری که تا 3 سال قبل از انقراضش 16 درصد صادرات 5000 بشکه ای عایداتش بود اونم چند ماه بود به این میزان صادرات رسیده بودند کار شاقی نمیتونسته بکنه و رضا خان که این همه میگن ال کرد و بل کرد از پول همین زبون بسته نفت برا خودش اعتبار خرید که هوخشتره ها خیلی بهش مینازن. خود رضاخان هم بغیر یک راه آهن شمال به جنوب و دو سه تا جاده و ساختن چند تا خیابون توی تهران کار شاقی نکرده. پس این مسئله آغاز پیشرفت همزمان با رضاخان دلیلش همینه و بس. البته در مدیریت قوی رضاخان هیچ شکی نیست.
ثانیا شتاب بسوی پیشرفت شاه بواسطه جمعیت کم و صادرات بسیار عظیم نفت و قیمت بالای اون علی الخصوص بین سال های 52 تا 57 بوده. علاوه بر اون شاه برای مناطق محروم پولی خرج نمیکرده، اعتبارش اگر به ورزشگاه آزادیه و چند تا کارخونه که بله. این درآمد عظیم نفتی هم اشتغال زایی میکنه و هم اگر متمرکزش کنی رو تهران و یکی دو تا شهر مدرنیته شدن اون یکی دو نقطه به چشم میاد.
ثالثا، با تزریق بیش از اندازه نقدینگی به بازار، شاه عملا مثل احمدی نزاد داشت عمل میکرد و اگر انقلاب هم به ثمر نمی نشست، طبعا باید منتظر سقوط اقتصاد ایران می بودیم (البته نه به اندازه دوره احمدی نژاد، چون در دوره احمدی نژاد همزمان تحریم هم بودیم). پس انقلاب در خوشنامی اقتصادی شاه نقش بسزایی رو داشت.  

Reza Pahlavi Downfall - واقعیت های سقوط رضا خان

واقعیت های سقوط رضا خان  جواد سلیمانی

استعفای رضاخان قلدر، مصادف است با 17 سپتامبر 1941، در صورتیکه جنگ جهانی دوم در تاریخ آگوست 1945 برابر 11 شهریور 1324 پایان یافت.
اشغال ایران توسط روس و انگلیس به دلیل حمله احمقانه هیتلر به متحد خود روسیه انجام گرفت و طبعا متفقین از هراس قدرت گیری آلمان و با توجه به اینکه سالها بود با آلمان ها در جنگ بودند به یاری دشمن کمونیست خود شوروی آمدند. چرچیل، فردای حمله هیلتر به خاك شوروی، دست دوستی به سوی استالین دراز كرد و رضاخان، اولین قربانی این دوستی بین دو دشمن بود.
رضا خان از سر ترس در ابتدای جنگ جهانی دوم حتی برای ندادن بهانه به دست متفقین که در جنگ با آلمان بودند، در چندین مرحله از شمار نیروهای آلمانی در ایران (690 مستشار آلمانی که متفقین آنان را جاسوس رژیم نازی می‌خواندند) کاست. به طوریکه حتی روابط دوستانه هیتلر و رضاشاه به سردی گرایید.
با اینکه ایران بی طرفی خود را اعلام کرده بود که این بی طرفی به زیان کشورهای متفق بود، زیرا  موقعیت استراتژیکی ایران برای متفقین و شوروی (روسیه نیازمند دریافت کمکهای لجستیکی از متفقین بود و گویا این امر از راه آب های آزاد ایران محقق می شد- راه آهن سراسری شمال به جنوب، مسیری ایده آل برای ارتباطات لجستیکی متفقین به شمار میرفت) و طمع انگلیس برای نفت ایران، این بی طرفی را بر نمی تافت.
رضاشاه که در مقابل حمله ناگهانی دو همسایه نیرومند غافلگیر شده بود بلافاصله به وسیله سفرای ایران در مسکو، لندن و واشنگتن از دولت‌های مزبور تقاضا کرد عملیات نظامی را بی‌درنگ متوقف کرده و با او وارد مذاکره شوند. متفقین جوابی به این تقاضا نداده و تلویحا فهماندند که دیگر دیر شده است.
در سی‌ام اوت نمایندگان مزبور تقاضای دولت‌های متبوع خود را به شرح زیر به دولت ایران اطلاع دادند: ۱- ترک مقاومت و تخلیه واحدهای ارتش ایران از کلیه نقاطی که از طرف متفقین اشغال شده است، ۲- اخراج کلیه اتباع آلمان به استثنای اعضای سفارت و چند نفر کار‌شناس، ۳- تعهد در تسهیل حمل و نقل اسلحه، مهمات و ادوات جنگی، از طریق ایران به روسیه. در مقابل انگلیس‌ها متعهد شدند حق‌السهم ایران را از نفت جنوب کماکان بپردازند. شوروی‌ها نیز تعهد کرده بودند عایدات ایران از شیلات شمال را پرداخته و هر وقت وضعیت نظامی اجازه دهد، هر دو دولت نیروهای خود را از ایران خارج کنند.
هنوز دولت ایران جوابی به این تقاضا‌ها نداده بود که سفرای دو دولت به جای اخراج اتباع آلمانی، تحویل آن‌ها را به قوای متفقین خواستار شدند. رضاشاه حاضر به قبول این تقاضا که یک عمل خصمانه نسبت به آلمان به شمار می‌رفت نشد، در نتیجه مذاکرات به طول انجامید. در این هنگام اتباع آلمانی و خانواده‌هایشان در سفارت آلمان اجتماع کرده بودند و اروین اتل، وزیر مختار آلمان از دولت ایران خواست تا از قبول پیشنهادات متفقین و تسلیم آلمان‌ها به قوای دشمن خودداری کند. در خلال این ایام ژنرال ویول به تهران آمد و شخصا مذاکراتی با سفیران شوروی و انگلستان و فرماندهان نظامی متفقین به عمل آورد که نتیجه آن اولتیماتومی بود که متفقین در دهم سپتامبر ۱۹۴۱ میلادی به دولت ایران دادند. در این اولتیماتوم آمده بود که اگر دولت ایران در ظرف چهل و هشت ساعت اتباع آلمانی را به نیروهای آن‌ها تسلیم نکرده و سفارتخانه‌های آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان را تعطیل نکند، قوای متفقین پایتخت را اشغال خواهند کرد. علاوه بر این اولتیماتوم رادیو و روزنامه‌های کشورهای متفق حملات خود را متوجه شخص رضاشاه و انتقاد از رژیم ایران کردند.
رضاخان حتي دست به دامان آمريكا نيز شده اما تمام تلاشها بيهوده بودند در روز سوم شهريور 1320 رضا شاه در حالتي يأس آلود تلگرافي به فرانكلين روزولت رئيس جمهوري ايالات متحده آمريكا كه هنوز وارد جنگ نشده و بي طرفي خود را حفظ كرده بود مخابره كرد و از او خواست كه براي جلوگيري از تجاوي قواي روس و انگليس به ايران وساطت نمايد
از آنجا که رضاشاه جواب صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد در ۱۶ سپتامبر برابر با ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، قوای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به سوی تهران حرکت کردند.
اولين اقدام و واكنش نظامي ارتش شاهنشاهي ،‌تشكيل " قرارگاه كل بزرگ ارتشتاران "‌ بود، اولين اقدام اين ستاد ،‌ضبط كاميونها و باركشهاي مردم به بهانه‌ حمل و نقل تجهيزات به جبهه‌ نبرد بود، از جمله استفاده‌هاي اين كاميونها در يكي از استانهاي كشور ‌، حمل و نقل اثاثيه‌ منزل فرمانده‌ لشكر به سمت تهران بود
در اعلاميه‌ شماره‌ يك ستاد ارتشتاران ،‌ضمن اشاره به حمله‌ متفقين به ايران،‌ از مقاومت دليرانه ارتش سخن گفته شد بنابراين اعلاميه"‌ در كليه‌ي مناطق شمالي و باختري ،‌روحيه‌ اهالي بسيار خوب و عموما تقاضاي دخول در صفوف ارتش و حركت به سمت جبهه‌ها را براي دفاع از ميهن مي‌نمايد. "‌ (9) اما از آنجا كه در واقع درگيري وجود نداشت و متفقين به راحتي در حال پيشروي به سمت تهران بوند، ‌اعلاميه هاي بعدي صادر نشد
آخرين شاهكار ستاد بزرگ ارتشتاران ،‌اعلام ترك مخاصمه و مرخص كردن سربازان بود. به دستور اين ستاد،‌ درب تمام پادگانهاي تهران باز شد و سربازان پس از تحويل وسايل مربوط به ارتش به خيابانها سرازير شدند : صحنه‌اي كه موجب ترس و وحشت مردم تهران شد . هجوم سربازهايي كه لباس مناسب در بر نداشتند و براي سير كردن خود مجبور به گدايي بودند و هنوز هم در دسته‌هاي چند ده نفره با حال زار و نزار در حركت بود،‌ پاياني بود بر تمام اقدامات پهلوي اول در ساختن ارتش مدرن !‌
پس از شکست نیروهای ایران در نبرد 8 روزه با نیروهای نه چندان یکپارچه و عظیم روسیه و نیروهای اندک انگلیس در غرب و جنوب، محمدعلی فروغی که در ابتدای بحران و پس از منصور به نخست وزیری رسیده بود، به سران ارتش دستور ترک مخاصمه و  مرخصی اجباری سربازان ارتش را صادر کرد که منجر به انحلال ارتش و تسلیم ایران در برابر متفقین انجامید، رضاخان سران ارتش را بخاطر این انحلال مجازات و تنبیه کرد. خود رضاشاه موافق مقاومت بود اما نه ارتشی که او ساخته بود یارای مقاومت داشت و نه اقداماتی که طی این سال ها انجام داده بود.

عملکرد ارتش رضاشاه در برابر حمله‌ی متفقین، حتی قابل قیاس با مقاومت رئیسعلی دلواری و همراهانش، که فاقد کمترین امکانات بودند نیز نبود. علت این ضعف بزرگ ارتش، سرکوب نیروهای آزادیخواه، اسکان عشایر، تقویت ارتش فقط در تهران بجای گستردگی آن در مرزها (فردوست می نویسد: از ارتش آنچه برایش مهم‌تر بود، پادگان تهران بود)
گرچه ظاهراً ارتش رضاشاه را به ارتشی قدرتمندتر از ارتش دوران قاجار تبدیل کرده بود، اما از لحاظ مقاومت در برابر دشمنان نه تنها قوی‌تر از ارتش قاجار نبود، بلکه بسیار ضعیف‌‌تر از آن هم عمل کرد و این را میتوان از مقایسه مقاومت های عباس میرزا با روس ها و مقاومت دلواری برابر انگلیس ها در جنوب فهمید.
زهرا سعیدی می نویسد: بررسی عملکرد ارتش در دوره‌ی رضاشاه نشان داد ارتشی که وی با بودجه‌ی کلان تشکیل داده بود، گرچه قدرت مؤثری در سرکوب‌‌های داخلی، اعم از شورش‌‌ها و یا جنبش‌های آزادی‌خواهی و ضداستبدادی داشت، اما در تأمین امنیت کشور در مقابل حمله‌ی نظامی‌متفقین، به‌کلی ناتوان ماند و در همان ساعات اولیه فروپاشید.
گزینه های سلطنت بعد از رضاخان، خود احمدشاه قاجار، برادرزاده احمدشاه قاجار که در نیروی دریایی انگلیس خدمت میکرد و تبدیل سلطنت به جمهوری بود که بدلیل اختلافات فیمابین متفقین هیچ کدام پذیرفته نشد و طی مکاتبات فروغی با انگلیسی ها نتیجه به تداوم سلطنت پهلوی با محمدرضای ولیعهد بود.
پس از اشغال ایران، انگلیس تلگرامی به این مضمون به رضاخان ارسال کرد:
ممکن است اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد.
اشرف پهلوی می­نویسد: «پدرم به خاطر سن زیاد و ترس از روس­ها كه با طرفدارانش به خشونت رفتار كرده بودند و اینکه وقتی دید ارتشی كه آن همه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتكایش به آن بود به این زودی و سادگی مضمحل شده و روس­ها به طرف تهران حركت كرده­اند، روحیه خود را به شدت باخت.
محمدرضا پهلوی در  كتاب «پاسخ به تاریخ» می­كوشد تا وحشت رضاشاه را از روس­ها كتمان كند. وی می­نویسد: «متفقین به دولت ایران اطلاع دادند كه قوای مسلح آنها در 26 شهریور 1320 تهران را اشغال خواهند كرد. به محض دریافت این خبر، پدرم گفت: "آیا تو فكر می­كنی كه من حاضرم از یك سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟" سپس در روز 25 شهریور 1320 پدرم استعفا داد
فردوست می نویسد: چون قشون روس از شمال و از راه کرج داشتند به تهران می رسیدند رضاخان هم عجله داشت که سریع، تهران را ترك كند تا به دست قشون روس نیفتد؛ زیرا هر لحظه ممكن بود آنان فرا برسند

استعفای رضاخان، فقط و فقط به نفع تداوم سلطنت در دودمان خود بود و لاغیر. تسلیم ایران بعدها باعث بروز مشکلاتی نظیر قحطی بزرگ، هرج و مرج، جلوگیری از محاکمه نیروهای متفقین، ایجاد حکومت خودمختار مهاباد و تلاش برای جداسازی مناطق مهمی از ایران و اعطای استقلال به آنها و از هم گسیختگی استقلال ایران وآزار و اذیت ایرانیات توسط متفقین شد، پس نمی توان استعفای او را خیرخواهانه و به نفع مردم و کشور دانست.
خیلی از هوخشتره ها از فرط فقر سواد معتقدند رضاخان از این جهت استعفا داد که اگر کشوری با شاه تسلیم می شد می توانستند کشور را تقسیم کنند و قانونی بوده در انگلیس!!!! که کشوری که شاه ندارد را نمیتوان تقسیم و مصادره کرد و از این رو رضا خان تیز رفت استعفا دارد که ایران تقسیم نشود و استقلالش از بین نرود !!!! (الله اعلم از دست این دانشمندان). این دوستان نمیگن چرا هند که پادشاه هم نداشت چرا تقسیم شد یا کشورهای یکپارچه عربی چرا تقسیم شدند و یا کشورهای افریقایی که ملوک الطوایفی بودند؟ این دوستان حتی نمیدونن فتح ایران 4 سال قبل از پایان جنگ جهانی صورت گرفت و کشور متخاصمی مثل آلمان و ژاپن هم تجزیه  نشد و برای همیشه تحت حکومت متفقین قرار نگرفت چه برسه به ایرانی که در طول یک سال و نیم جنگ جهانی بی طرف بود.