Monday, October 30, 2017

دینداری متوهمانه

دینداری متوهمانه

 مقایسه­ اساطیر کافرکیشی نوردیک و اساطیر ادیان ابراهیمی بر مبنای روش اسطوره ­شناسی تطبیقی
//منتشر شده با عنوان ریشه های مشترک اساطیر، در بخش بینش دو ماهنامه چراغ روشن، شماره دوم، تیر و مرداد 1396.//

اساطیر، بعنوان توجیه کننده بدیهیات اخلاقی، وسیله­ ای هستند برای انذار و تنذیر آدمی و شکل ­دهنده­ ی هنجارها و ناهنجاری­ها، ارزش­ها و ضدارزش­ها و قوانین تمدن­ها.­ اساطیر، بدوی­ ترین پاسخ­های بشر به چگونگی­ های پدیده ­های طبیعی و آفرینش را در بر دارند و برآورده کننده نیاز بشر بدوی هستند به پرستشِ قدرت برتر برای رهایی از معضلات فکری، ناتوانی­ ها و ناعدالتی ­ها و همواره روزنه ­های امید او برای داشتن پشتیبان و مراقب، و رسیدن به زندگی آرمانی بوده­اند. با ذکر این تعریف می­توان بیان کرد که اساطیر در پهنه­ی تاریخ همواره در نقش ادیان و بصورت ماهیتِ تکامل نایافته الهیات، خلاء علمی ناشی از چگونگی­ها و ماهیت طبیعت و هنجارها را در جوامع بشری پر کرده­اند. شاید تعبیر فریز که میگوید "فرهنگ از مرحله­ی اساطیر و جادو که رگه­هایی از علم در آن هویداست به دین سیر پیدا می­کند و سپس پا در علم می­نهد" عام­ترین تعریفِ درست از اسطوره باشد که تنیده شدن ریشه اساطیر در الهیات و آمیختگی آن با دین و عدم امکان­ جدایی آن­ها از هم را نایدیده انگاشته­است.
با اینکه اساطیر، قدمتی به درازای تمدن­های بشری دارند، اما ردِّ پای شناخت، تحلیل و نقد ماهیت اساطیر به یونان باستان و آثار برجای مانده از گزنوفانس باز می­گردد، از اینرو اسطوره­شناسی بعنوان شاخه­ای از فلسفه در کنار دین همواره مورد بحث بوده­است. هدف از این نوشتار تبیین ماهیت اسطوره نیست، بلکه تلاش دارد با نگرشی قیاسی و تطبیقی بین اساطیر دو تمدن کاملا جدا و دور از هم، به بررسی ریشه­های یکسان و شباهت­های اساطیر دینی با اساطیر ملل دیگر بپردازد تا بتواند تعریفی علمی از دینداری در ردِّ نگاه متوهّمانه به اساطیر ارائه دهد.
علیرغم دیرپا بودن اسطوره­شناسی، علم اسطوره­شناسی مقایسه­ای، علم جدیدی­است که به مطالعه­ی ریشه­های مشترک اساطیر می­پردازد. ماکس مولر از متقدمان این حوزه از کسانی بود که تحریف اساطیر آریایی و ورود آن­ها به الهیات را تشخیص داد. او با دنبال کردن واقعه‌های ریشه‌ای یک اسطوره در اساطیر دیگر قصد داشت به تطبیق آن­ها با یکدیگر بپردازد.
اسطوره­شناسی مقایسه­ای را شاید بتوان بلا و آفت دینداری سنتی نام برد، بارزترین و شناخته­ترین نمونه­ی ضربه­های این علم نو پا بر ریشه­ی قصص مقدس ادیان ابراهیمی برای ایرانیان را در کتاب تولدی دیگر نوشته شجاع­الدین شفا می­توان یافت که در آن، نویسنده با بهره­گیری از نتایج تحقیقات اسطوره­شناسان تطبیقی، ریشه­های قصص مقدس پیامبران ابراهیمی و پادشاهان مقدس عهدین، که دینداران سنتی واقعیتی قطعی، الهی و تاریخی می­انگارند را در اساطیر کهن­تر خاورمیانه می­یابد و برای تاختن به ادیان ابراهیمی بهره می­گیرد.
دینداران سنتی، ریشه­های مشترک اساطیر در ادیان ابراهیمی را پذیرا و اختلافات را ناشی از تحریفات در ادیان دیگر می­دانند و در برخورد با اشتراکات با اساطیر و ادیان دیگر، واکنش­هایی ارائه می­دهند چون سکوت و کتمان مسئله، رد شباهت­ها و یا پاسخ­هایی چون تکرار تاریخ و دوگانگی یک سرنوشت برای دو شخص مجزا در پهنه­ی تاریخ، یا پاسخ­های ضدونقیض دیگری از سر تعصب. تقدم تاریخی قصص مکتوب مقدس بر کتابت اساطیر تمدن­ها و بدین ترتیب بهره­گیری ملل از اساطیر عهدین و تحریف بنفع خود و بمعنای کلی، مصادره­ی متعصبانه­ی ریشه­های اساطیر برای خدمت به دین، شاید محترمانه­ترین عکس­العمل دینداران سنتی در مواجهه با پرسش­های علمی باشد.
نگاه نو اندیشانه و مسامحه­گر دینداران مدرن نیز در برخورد با اشتراکات اساطیر ادیان الهی، بر پررنگ کردن اشتراکات بخاطر الوهیت ریشه­های وحیانی، استخراج معارف بینامتنی و توجیه متوهّمانه اختلافات و موراد غیراخلاقی و غیرانسانی و تفسیر تساهل­گرا بر عهدین استوار است. اما آنان نیز در مواجهه با تناقضات اسطوره­شناسی مقایسه­ای بین اساطیر ملل و تقابل با دین، به همان اندازه­ی دینداران سنتی، بدوی به توجیه مسئله می­پردازند.
در جهان مسیحیت و یا در نگاه­های انتقادی خارج از آن به مسیحیت پولوسی، اساطیر یونان باستان، مایه­ی تحقیقات فراوان اسطوره­شناسی تطبیقی با ادیان ابراهیمی قرار گرفته­است. ریشه دواندن ادبیات و اساطیر یونانی و آثار شاعران متاخر یونان چون ویرژیل در ادبیات مقدس مسیحی چون کمدی الهی دانته یا برعکس، نفوذ متقابل دین در سُنن بومی و تغییر رنگ اساطیر و پذیرش ماهیت دینی (مثال ملموس: مراسم نوروز باستانی با رنگ و بوی اسلامی در تقابل آداب سنتی ایرانی در برابر اسلام یا قبول آیین حج با تغییر ماهیت و تبدیل شدن به یک منسک توحیدی) با اینکه ارزش تحقیقی زیادی داشته و دارد، اما میادین وسیعی نیز برای توجیهات خواهد داشت.
در این نوشته، اساطیر کافرکیشی نوردیک از آن­رو موضوع بررسی تطبیقی قرار گرفت که هم دغدغه­های زیست محیطی کاملا متفاوتی با ادیان شکل­گرفته در تمدن­های بین­النهرینی دارند، و هم فاصله­ی سرزمین­های آن­ها آنقدر دور از هم است که ارتباط و بازخورد دو تمدن، مراودات اجتماعی یا دشمنی­های قومی را نتوان ریشه­ی شباهت­های سلبی یا ایجابی آن­ها انگاشت. علاوه­برآن، عدم درهم­تنیدگی اساطیر تمدن­های نورس، پیش از بلوغ، با اساطیر عهدین، در اثر عدم پذیرش مسیحیت یا یهودیت تا قرن سیزدهم میلادی و دورافتاده بودن تمدن و متعاقبا حفظ استقلال اساطیر آن­ها، که یکی کافرکیشانه محض و دیگری الهی، قطعی و مکتوب است می­تواند نتایج واضح­تری را در پی داشته­باشد.
پیشینه حیات بشر در اسکاندیناوی به هزاره پنجم قبل از میلاد و عصر سنگ باز می­گردد که تمدن بشری با فرهنگی معین در این منطقه شکل گرفته و پرستش خورشید و عناصر طبیعت-که با توجه به ماهیت منطقه و سیر بلوغ فکری بشر، چیز عجیبی نیست-آغاز می­شود، در عصر برنز و بین سالیان 1700 تا 500 قبل از میلاد تمدن اسطوره­ای نوردیک با فرهنگی مستقل در این منطقه شکل گرفته و از دل این دوره­ی تاریخی، اساطیر باشکوه نوردیک با پرستش اودین، فریر، فریا و ثور،  شکل می­گیرد و تا پایان عصر آهن و آغاز عصر طلایی وایکینگ­ها یعنی سال 793 میلادی پنهان می­ماند. اولین تقابل فرهنگی این تمدن با تمدن­های دیگر، احتمالا از بعد از درگیری دو قبیله از آن­ها با رومیان در شمال آلمان و در پایان عصر برنز سرچشمه می­گیرد و شاید بتوان گفت از این نقطه، اساطیر نورس می­تواند دستخوش تاثیرپذیری قرار گرفته­باشد، اما با این وجود نمی­توان این تقابل را نقطه بازخورد آن با اساطیر عهدین دانست.
اما اساطیر عهدین و نوردیک از بسیاری جهات بهم نزدیکند. این نزدیکی را هم در قالبِ­های اساطیر و هم در محتوا و عناصر آن باید بررسی کرد و هم در شباهت روایات و داستان­ها. هم باید شخصیت­های اهورایی، اهریمنی یا قهرمانان آنان­را از حیث سرگذشت، ویژگی­های توصیفی، شخصیتی و توانایی آنان، باهم مقایسه کرد و هم در نگرش اساطیر به آفرینش، کیهان­شناسیِ اسطوره­ای و پایان کار جهان.
در هر دوی این اساطیر بیش از هر چیز نبرد خیر و شر و عناصری که در زیرمجموعه­ی آن­دو رده‌بندی می‌شوند، چشمگیر است. حضور شر و نیروهای حافظ پلیدی و دستیاران اهریمن در یکی همپایه­ی خدایان و در دیگری، انسان­های دیگر تمدن­هاست.
در اساطیر نوردیک ساخت هفت جهان توسط خدایان آفرینشگر در گینونگاگپ و در کنار دو جهان ازلی، با هفت طبقه آسمانی که در ادیان ابراهیمی توسط یهوه ساخته شده­است و شباهت ایگدرازیل درخت حیات با اتزچایم یا درخت ممنوعه (با ریشه­ای ایرانی و معادل درخت زندگی مانوی)، روشن­ترین شباهت­های تعاریف این دو اساطیر از آفرینش هستی و طبیعت است. در اساطیر نوردیک، داستان خلقت پس از مرگ یمیر (نیای اهریمنان) بی­شباهت به خواب اهریمن و سپس خلق جهان در دوره دوم اساطیر ایرانی نیست، از این­رو اگر این دو اسطوره را دارای ریشه­ای یکسان در نظر بگیریم بررسی اسطوره­ی مادر، لازم و شباهت نزدیک­تر با اساطیر عهدین ما را به نتیجه­گیری نزدیک­تر می­کند.
در هر دو اسطوره، اخلاقیات، نظام عقاب و پاداشی نزدیک بهم دارند و کیفر گناهان در دوزخ­هایی است که در طبقات دون هستی ساخته شده­است، یکی در جهنمی از آتش و دیگری در دوزخی از یخ، و تفاوت دو برزخ را می­توان با تفاوت­های زیست بومی دو تمدن توجیه کرد.
لوکی و ابلیس بزرگترین اهریمنان و دشمنان نیکی در هر دو اسطوره، حیله­گر و طرد شده­اند، لوکی خود از خدایان آزیر و نیای تمامی اهریمنان بزرگ است و در اثر طغیان به حیله­گری روی آورده و در نبرد راگناروک یا فرجام هستی، فرمانده­ی یوتون­ها و اهریمنان است. ابلیس نیز خود تا پیش از خلقت آدم از نیروهای اهورایی بوده­است و جایگاه هر دو کاراکتر در اساطیر در دون­ترین طبقه­ی دوزخ و در غل و زنجیر و عذاب است. با نگاه به جایگاه ابلیس و لوکی، پیش از طغیان می­توان دریافت ریشه خیر و شر در هر دو اسطوره یکسان است، علاوه­برآن در اساطیر نوردیک، یمیر، نیای یوتون­ها و دیوها با بور نیای خدایان، هر دو از یخ­های هل­هیم پدید آمده­اند.
در طبقه میانی جهان نوردیک، میدگارد و جهان آدمیان (زمین) بنا شده و اهریمنان در جهانی هم­سطح تا راگناروک به توطئه­های خویش علیه خدایان و انسان­ها ادامه می­دهند. در ادیان ابراهیمی نیز، اهریمن بر روی زمین در فریب و آزار انسان­ها تا آخرالزمان آزاد است.
اجنه در ادیان ابراهیمی و دورف­ها و الف­ها در اساطیر نوردیک نیز با جایگاه پایین­تری از انسان و فرشتگان و با جنسی غیریکسان از انسان­ها وجوه مشترکی دارند. تک چشم بودن خدای اودین، خدای خدایان (یهوه در سفر پیدایش) و چشم جهان­بینی که در کنار چاه خرد و دانایی (میمیزبرونر) برای اداره امور هستی بکار می­رود شباهتی ایجابی یا سلبی با اساطیر خیر و شر در داستان­های آخرالزمانی در ادیان مختلف ابراهیمی دارد.
با اینکه در داستان خلقت، امبلا (زن) و آسک (مرد) اولین آدمیان در اساطیر نوردیک از درختان آفریده می­شوند، بیشترین شباهت را به مشی و مشیانه اولین زن و مرد خلق شده از گیاه ریواس در اساطیر ایرانی دارند تا به خلقت آدم و حوا، و می­توان اساطیر ایرانی را ریشه داستان خلقت انسان در هر دو اسطوره دانست اما بن­مایه فریب انسان توسط اهریمن و اولین گناه و هبوط انسان نیز ریشه در همان اساطیر ایرانی دارد و طبق قاعده، شباهت بخش­های مجزا از دو داستان جدا با یک داستان مادر، لزوم بررسی داستان مادر را ضروری می­کند.
در هر دو اسطوره، جهان علیا و نزدیک به خدا یا خدایان (آزگارد در اساطیر نوردیک)، پاداش زندگی پس از مرگ نیک­کرداران است و بهشتِ والاترینِ مردگان که کشته­شدگان در نبرد برای ارزش­ها هستند در والاترین طبقه­ی این بهشت قرار دارند.
در اساطیر عهدین، فرمانروایان و پیامبران و قهرمانانش دارای رذائل اخلاقی چون دروغ، زنا، فریب، خیانت، قتل و جنگ­افروزی هستند و خدایان اسطوره­ای نوردیک نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
یورمونگاند و فنریر و سایر موجودات اهریمنی هل­هیم نیز با موجودات دوزخی ادیان ابراهیمی شباهتی عنصری داشته و استفاده از عنصر سیب (سیب خرد در برابر سیب ایدون) و تقدیس آن در هر دو اسطوره و نقش ویژه­ای که این میوه در سرنوشت انسان در عهدین یا در جاودانگی عمر خدایان در اساطیر نوردیک دارد را نیز در کنار پل بیفروست، تنها راه ورود به بهشت و جهان خدایان بمانند پل صراط را می­توان شباهت عنصری دیگر برشمرد.
همچنین در هر دو اسطوره به آخرالزمان و نبرد مقدس نهایی بین نیروهای خیر و شر اشاره شده و ارض مقدس موعود برای این نبرد مشخص و هر دو، نشانه­هایی یکسان از فرا رسیدن فرجام جهان با نگرش خاص تمدن خود به طبیعت و نیروهای اهریمنی و اهورایی ارائه داده­اند.
" فرجام جهان را نشانه­هاییست چون سه زمستان عظیم و سرد، طولانی و متوالی که در آن از همه سو برف می­بارد، قحطی و جنگ­هایی متعدد، شیوع نزاع و شرارت در میان انسان­ها که به برادرکشی می­انجامد، فراموشی نیکویی و ارزش­های اخلاقی، بلعیده شدن ماه و خورشید بدست نوادگان گرگ­گونه­ی شیطان بزرگ لوکی و سپس تاریکی مطلق جهان، ریزش ستارگان آسمان و تنیده شدن بانگ آخرالزمان در پهنه جهان اهریمنان، خدایان و مردگان. در راگناروک، زمین بر اثر زلزله‌های شدید در آستانه متلاشی شدن قرار می‌گیرد و هر چه بند و زنجیر در جهان هست، از هم پاشیده می­شود و همه اهریمنان همچون گرگ قدرتمند فنریر که خدایان به لطف نیرنگ و فریب و سحر الف­ها و تقدیم یک دست تیر پسر اودین، او را به زنجیر افکنده بودند و پدرش لوکی از بند رها خواهند شد. با تکانه­های یورمونگاند، فرزند مارگونه­ی لوکی دریاها را امواجی خروشان پدید می­آید و زمین و آسمان با زهرش آلوده می­شود. کشتی اشباح که در خشکی است در اثر موجی به دریا بازمیگردد و یوتون­ها، دشمنان دیرین خدایان برآن سوار و به ارض موعود برای نبرد نهایی می­رسند. دون­ترین طبقات جهان، به تکاپو افتاده، مردگان به فرماندهی لوکی از هل­هیم و از موسپل­هیم، اهریمنان آتش بسوی واگروند، ارض موعود در آزگارد لشگرکشی می­کنند."
دمیده شدن در صور (گالارهورن در اساطیر نوردیک)، ابزاری یکسان برای اعلام پایانِ کار جهان و رستاخیز مردگان توسط عناصر اهورایی (اسرافیل-هایمدال) نیز از دیگر وجوه مشترک در هر دو اسطوره است.
از سوی دیگر، نقش رویا و خواب در داستان بالدر فرزند اودین و محتومیت سرنوشت او بی شباهت به داستان­های عهدین از موسی و ابراهیم و عیسی نیست. و در نهایت پردیس نوئی که بعد از فرجام جهان در اساطیر نوردیک آمده نیز با تعریف سرنوشت نیکان و بدان در بهشت و جهنم و ابدی بودن زندگی آنان در اساطیر ادیان ابراهیمی یکسان است.
نگاه وامدار شریعت، در برخورد با این اشتراکات آنهم با یک تمدن کافرکیش و دورافتاده، ریشه مشترک قدسی اساطیر و داستان­ها را عامل این شباهت­ها دانسته و تفاوت­های آن­را، تحریفات شیطانی می­داند. در نگاه دینداران متوهم­تر، خدایان اساطیر ملل، موجوداتی شیطانی و اجنه بلندپایه خدمتگزار ابلیسند که هرجا در پهنه تاریخ و جغرافیا خلائی از پیامبران احساس کرده­اند خود را در نقش خدایان جا زده و توسط تمدن­های غافل پرستش می­شدند و با تحریف داستان­های خلقت، از تمدنی به تمدن دیگر و از زمانی به زمان دیگر سیر کرده­اند و به گمراهی انسان مشغول بوده­اند. دیو نیز که در زبان فارسی، اهریمن معنا می­دهد در زبان­های لاتین (Dieu) خدا انگاشته شده­است. از این­رو اشتراکات ساختاری داستان­ها را با ریشه مشترک و اشتراکات کارکترها را با توهم توطئه و ربط آن حتی به جادو، کابالا یا فراماسونری پاسخ داده­اند.


ادامه دارد ...

کیهان شناسی، آفرینش و آخرالزمان در اساطیر نوردیک

کیهان شناسی، آفرینش و آخرالزمان در اساطیر نوردیک

خلاصه­ ای از منظومه باستانی ادا، گرداوری شده توسط جواد سلیمانی برای مقاله­ دینداری متوهمانه (بررسی تطبیقی اساطیر کافرکیشی نوردیک و اساطیر ادیان ابراهیمی)
//منتشر شده در بخش بینش دو ماهنامه چراغ روشن، شماره دوم، تیر و مرداد 1396.//


در آغاز هیچ نبود جز سرزمینی از یخ و تاریکی در شمال، نایفل­هِیم و سرزمینی از آتش در جنوب، ماسپل­هِیم و مرز ایندو را فضایی بود وسیع­تر از جهان­های بیشمار، از پوچی مطلق، خالی از صدا و نور و تاریکی، گینونگاگپ. پس از گذر دوره­ای طولانی و در اثر گرمای ماسپل­هِیم، چشمه­ای پدید آمد بنام هورگلمیر در نایفل­هِیم، که از آن 11 رود الیواگار به سمت جنوب سرازیر شد و وارد پوچی گینونگاگًپ شده چون صفحاتی از یخ در پوچی منجمد شد. اما گرمای ماسپل­هِیم، دوباره یخ­های الیواگار را در مرز جنوبی گینونگاگًپ آب کرد و بخار و ابر، جهان را تشکیل داد. از ذوب یخ، ابتدا یمیر-نیای یوتون­ها (دیوها) و سپس اودوملا-ماده گاو حیات، نیای حیوانات پدید آمد. یمیر از چهار رود شیر جاری از پستان اودوملا تغذیه میکرد و اودوملا یخ­های شور را می‌لیسید. از آمیزش دو پای یمیرِ خفته، مردی خلق شد و از تماس دستان و بدن او در زیر بغلش نیز یک زن و مرد به وجود آمدند. زایش یوتون­ها، این دیوهای یخ و سنگ از بدن او همچنان ادامه داشت. در شامگاه اولین روز حیات، با زبان کشیدن اودوملا بر یخ­های شور، موهای سر مردی از زیر یخ پدیدار شد، روز دوم، کل سر او و روز سوم تمام بدن مرد از زیر یخ بیرون آمد و بدین­سان، بوری زیبا روی، اولینِ خدایان در روز سوم بوجود آمد. بوری با خدای­زنی برخواسته از ذوبِ یخ آمیخت و بور متولد شد، بسان پدر، بور نیز با بستلا از خدای­زنان برخواسته از یخ آمیخت و حاصل آن سه خدا بود که هستی را ساختند، اودین، ویلی و وه.
زایش یوتون­ها از یمیر، عرصه را بر خدایان به تنگ­آورد، از اینرو سه برادر منتظر ماندند تا یمیر بخواب فرو رود و پس از آن بر او یورش برده و با تمام نیروی خود توانستند او را بکشند، بر او زخم­های فراوانی زدند و او را تکه تکه کردند آنگونه که از خون یمیر سیل­ها جاری شد. با مرگ یمیر تمامی یوتون­ها در سیلاب خونش غوطه‌ور گشتند ‌جز دو تن، برگلمیر و همسرش، که نیای نژادی جدید از یوتون­ها و دشمنان ابدی خدایان گشتند و آماده برای انتقام تا روز فرجام جهان.
 آنگاه اودین و برادرانش از بدن بی‌جان و عظیم الجثه یمیر برای خلق جهان در سه طبقه بهره جستند و گینونگاگپ را با آن پر کردند، ایگدرازیل، درخت حیات برافراشته شد و جز نایفل­هِیم و ماسپل­هِیم، 7 جهان دیگر بر آن قرار دادند، زمین را از گوشت تن و صخره‌ها را از استخوانش پدید آوردند. از شعله‌های ماسپل­هِیم ستارگان و اجرام آسمانی و از چشمان یمیر، ماه و خورشید را مسخر ساختند. از استخوان­های سالم او کوه­ها و از دندان­ها و تکه‌ استخوان­های شکسته اش صخره‌ها و تخته سنگ­ها را به وجود آوردند و خونش را به دریاچه‌ها و دریا و جمجمه‌اش را به گنبد آسمان بدل کردند آن‌ها گیاهان و درختان را از موی یمیر برافراشتند و مغز او را بر آسمان پاشیدند تا ابرها را پدید آورند، به کرم­ها و حشراتی که در بدن یمیر می زیستند شعور بخشیدند و مردمانی را با نام دورف­ها، کوتاه قامت و حریص خلق کردند که در نیداولیر می­زیند. از چهار سوی جهانی که ساختند، چهار دورف در شمال، جنوب، شرق و غرب گماردند تا جهان را نگاهبان باشند.
از خدایان دیگرِ پدید آمده از درون یخ، نارفی را دختری بود به­نام­ نات (شب-Night)، که حاصل ازدواجش با دیلینگر (سپیده دم) خدایی پدید آمد به­نام داگر (روز-Day) که سوار بر اسب­هایی به­نام­های اسکین­فاکسی و ریم­فاکسی خورشید و ماه را در آسمان حرکت می­دادند و بدین­سان شب و روز پدید آمد و در فرجام خدایان و آخرالزمان، اسکول، هیولایی گرگ­سان از نسل لوکی و فرزند فنریز موفق می­شود ارابه حامل خورشید را در آسمان گرفته و خورشید را ببلعد و هاتی برادر اسکول نیز نات را متوقف کرده و ماه را می­بلعد و اینان از نشانه­های آخرالزمان اند.
از سه طبقه جهان، طبقه زیرین، نایفل­هِیم و ماسپل­هِیم سرزمین دشمنان خدایان باقی میماند تا روز نبرد سرنوشت در آخرالزمان نوردیک، یعنی راگناروک. نایفل­هِیم، به دو سرزمین جهنم­سان بدل می­شود، هِل­هایم سرزمین اهریمنان زنده به فرمانروایی هل، دختر لوکی، خدایی مکار، حیله­گر و خیانتکار که در راگناروک فرماندهی اهریمنان را برعهده خواهد داشت و سرزمین مردگان دون­پایه در سه طبقه. چاه هورگلمیر که یکی از سه ریشه­ی اصلی و شناخته شده­ی ایگدرازیل درخت حیات برآن قرار دارد در هل­هیم است و مارهایی عظیم الجثه برای خشکاندن حیات در این سرزمین هماره به دسیسه و جویدن ریشه ایگدرازیل مشغولند. بالاترین طبقه سرزمین مردگان در نایفل­هِیم از آن خدایان و قهرمانانی­است که در جنگ کشته نشده­اند. طبقه میانی ار آن مردمیست که جنگاور نبوده­اند و در اثر بیماری و پیری مرده­اند و پایین­ترین طبقه دوزخ و مکان عذاب نابکاران است و پس از فرجام جهان، تالاری مخصوص در این طبقه ساخته خواهد شد برای دون­پایه­ترین گناهکاران، قاتلان، شهوت­رانان و پیمان شکنان. ماسپل­هِیم سرزمین دیگر این طبقه­ی دون، مسکن اهریمنان آتش است، در راگناروک و در نبرد نهایی اهریمنان این سرزمین هستند که موفق میشوند با فرماندهی سورت، فرمانروایشان، ایگدرازیل را آتش زده و حیات را از بین ببرند.
بر طبقه میانی، برادران اودین چهار جهان بر ایگدرازیل می­سازند: نیداولیر، سوارتلف‌‌هیم، یوتون‌هیم و میدگارد. نیداولیر، جهان دشت­های تاریک ساخته­ شده از طلا و سکونتگاه دورف­ها. سوارتلف‌‌هیم، جهانی همچون نیداولیر تاریک اما مامن الف­های تاریکی، روح­هایی خوش­سیما و انسان­گونه با عمری دراز و توانی مافوق بشر. یوتون­هیم، جهان دیوهای یوتون، که هماره در پی انتقامند و جهان انسان­ها و خدایان را تهدید می­کنند. یوتون­های متولد شده از برگلمیر در اساطیر نوردیک همچون خدایان قدرت­هایی شگرف دارند و پابه­پای خدایان فاتح می­شوند و گاه دشمنان را به تسلیم و مذاکره و باجدهی وادار ساخته و هیچگاه زنجیر اطاعت بر گردن نمی­اندازند. علیرغم دشمنی­ها، تانگوی پنهانی با خدایان ساکن در طبقه فوقانی دارند و گاه نتیجه آن، وصلت بین آن­ها و یا تقدس کشتگان یوتون توسط خدایان است. دومین ریشه­ی اصلی و شناخته شده­ی ایگدرازیل، در یوتونهیم است و میمیزبرونر، چاه خرد و دانایی، در زیر این ریشه قرار گرفته است، سر میمیر خردمندترین خدایان نیز با چشم راست جداشده­ی اودین بر این چاه واقع است. جهان چهارم این طبقه، میدگارد مسخر آدمیان است. اودین، خدای خدایان، خدای خرد و شعر، خدای مرگ و جنگ­آوری، نه روز گرسنه و تشنه و زخمی، از ایگدرازیل درخت حیات آویزان ماند و پس از بدست آوردن قدرت­های جادویی و تکلم با مردگان، بهمراه سه برادر و خدای دیگری به­نام هونیر، ابتدا از شکافتن پوسته­ی درخت نارون زنی به­نام امبلا و سپس از شکافتن کنده­ی درخت حیات، ایگدرازیل مردی به­نام آسک را خلق کردند و هریک قدرتی به او عطا کردند. و بدین­سان انسان خلق شد. و آنانرا در میدگارد سکنا دادند. اودین و برادرانش برای محافظت از انسان­ها در برابر یوتون­هایی که در طبقه­ی معادل انسان­ها می­زیند، از ابروهای یمیر حصاری به دور میدگارد، کشیدند. میدگارد همچنین با دریایی غیرقابل عبور احاطه شده­است. یورمونگاند اهریمن­زاده فرزند لوکی، که چون ماری متولد شد برای دوری از خدایان توسط اودین به این دریا انداخته شد اما این افعی به قدری بزرگ است که برای گنجیدن در این اقیانوس مجبور بود دم خود را به دهان بگیرد، در راگناروک، یورمونگاند به سمت زمین حرکت می­کند و با زهر خود زمین و آب را آلوده می کند و میدگارد به زیر آب فرو می­رود.
سه برادر سه جهان را نیز بر طبقه فوقانی ساختند، الف­هِیم، وانا­هِیم و آزاگارد. الف­هیم، سکونتگاه الف­های روشنایی، فرشتگان طبیعت و محافظان و فرمانبرداران فریر از قبیله ونیر، خدای باران و زایش و برکت و صلح، خدایی که ریختن خون پاکش در راگناروک بدست سورت آغاز یک فرجام خواهد بود، که آدمیان نیک­سرشت و غیر جنگنجو پس از مرگ برای زندگی بدانها بدل میگردند.
خدایان را دو قبیله بود، قبیله اودین و برادران، با نام آزیرها خدایگان برتر و خدایگان خلقت و جنگاوری که با فرمانروایی اودین در آزگارد بالاترین جهان از جهان­های 9گانه سکونت داشتند. و قبیله ونیرها، خدایان طبیعت ساکن در جهان وانا­هِیم.
خدایان ونیر، صلح­جو­تر و به سحر آشناتر و آزیرها، قانون­شکن­تر و جنگجوتر بودند. جنگی بین این دو قبیله از خدایان به آتش­افروزی آزیرها درگرفت و پیشنهاد قصاص­گونه­ی ونیرها مورد توجه قرار نگرفت، تا آنجا که خون­های بسیاری از خدایان جاری شد، و سرِ خردمندترین خدایان آزیر، میمیر از تن جدا شد و با تدبیر اودین، سر همچنان به تکلم و مشاوره به اودین باقیماند، در پایان هر دو طرف با مبادله­ی گروگان به صلح روی آوردند و در راگناروک دوشادوش همدیگر در برابر اهریمنان می­جنگند.
جهانِ آزگارد، مقر خدایان آزیر، با دیواری از سنگ­های غول­پیکر محافظت می­شد که توسط یکی از یوتون­ها ساخته شده اما این خوش خدمتی را فرجامی جز مرگ برای او به حاصل نداشت. در این جهان، اودین، خدای خدایان را تالاریست به نام تالار والهالا یا تالار شهادت، بهشت انسان­های جنگجو که در جنگ­های وایکینگی و در پی دلاوری کشته شده­اند. سقفی دارد از نیزه­ و سپر و کرسی­هایی از زره، 540 دروازه دارد و بر دروازه­های غربی که والکایری­ها این فرشتگان و حوریان خونریز میادین جنگ، شهدا را بدان همراهی می­کنند، گرگی به نگاهبانی و بر فراز آن عقابی دائم به پرواز است. قهرمانان شهید را اینهریر می­نامند و هر روز که از خواب بر می­خیزند، خود را برای نبرد می‌پرورانند و آنقدر به نبرد با یکدیگر مشغولند که یکدیگر را تکه تکه می‌کنند اما به هنگام شب زخم­های آنها التیام یافته و در کنار اودین به عیش و نوش می‌پردازند. از گوشت گرازی که هر روز دوباره زاده می­شود میخورند و از پستان­های بزی که بر بام والهالا می­زید و از برگ­های ایگدرازیل می‌خورد شیر می­نوشند تا روز فرجام. در راگناروک، از هر دروازه­ی والهالا، 800 اینهریار در هر آن خارج می­شوند و دوشادوش خدایان، در سپاه اودین  به نبرد با یوتو­ن­ها و سایر اهریمنان می­پردازند و در کنار خدای خود کشته می­شوند.
فریر فرمانده الف­هیم را خواهریست دوقلو به نام فریا از نیورد خدای بدکاره­ی دریا. فریا، بانوی عشق و جنگ و مرگ و ملکه والکایری­ها که در پس جنگ خدایان، برای ضمانت صلح در آزگارد مبادله شده نیز، باقی کشته شدگان میادین نبرد وایکینگی، با رجحان جنگجویان زن را به تالار سسرومنیر در آزگارد برده و برای راگناروک آماده می­کند. در آزگارد، دشتی است به­نام ایدا که دو تالار در ان است. گلادزهیم مکانی برای شور 12 خدای برتر آزیر و وینگولف مکانی برای تصمیم­گیری سایر خدایان بر امور انسان­ها و طبیعت. تنها راه ورود به آزگارد از جهان­های پایین تر، پلی است به نام بیفروست که هِیمدال خدای نگهبان از آن مراقبت میکند، خدایی که در آخرالزمان موفق به حفظ پل نمی­شود و بدست شیطان بزرگ، لوکی کشته می­شود گرچه لوکی را نیز خواهد کشت. اوردابرن، چاه سرنوشت که یکی دیگر از سه ریشه اصلی و شناخته شده­ی درخت حیات ایگدرازیل بر آن است نیز در آزگارد واقع است و توسط 3 الهه­ی نورن محافظت می­شود و اینان نگاهبان سرنوشت مختوم آدمیان و خدایانند.
فرجام جهان را نشانه­ هاییست چون سه زمستان عظیم و سرد، طولانی و متوالی که در آن از همه سو برف می­بارد، قحطی و جنگ­هایی متعدد، شیوع نزاع و شرارت در میان انسان­ها که به برادر کشی می­انجامد، فراموشی نیکویی و ارزش­های اخلاقی، بلعیده شدن ماه و خورشید بدست نوادگان گرگ­گونه­ی شیطان بزرگ لوکی و سپس تاریکی مطلق جهان، ریزش ستارگان آسمان و تنیده شدن بانگ آخرالزمان در پهنه جهان اهریمنان، خدایان و مردگان. در راگناروک، زمین بر اثر زلزله‌های شدید در آستانه متلاشی شدن قرار می‌گیرد و هر چه بند و زنجیر در جهان هست، از هم پاشیده می­شود و همه اهریمنان همچون گرگ قدرتمند فنریر که خدایان به لطف نیرنگ و فریب و سحر الف­ها و تقدیم یک دست تیر پسر اودین، او را به زنجیر افکنده بودند و پدرش لوکی از بند رها خواهند شد. با تکانه­های یورمونگاند، فرزند مارگونه­ی لوکی دریاها را امواج خروشانی پدید می­آید و زمین و آسمان با زهرش آلوده می­شود. کشتی اشباح که در خشکی است در اثر موجی به دریا بازمیگردد و یوتون­ها، دشمنان دیرین خدایان برآن سوار و به ارض موعود برای نبرد نهایی میرسند. دون­ترین طبقات جهان، به تکاپو افتاده، مردگان به فرماندهی لوکی از هل­هیم و از موسپل­هیم، اهریمنان آتش بسوی واگروند، ارض موعود در آزگارد لشگرکشی می­کنند.
هِیمدال، خدای نگاهبان در صور میدمد، خدایان، جنگجویان فریا، والکایری­ها، اینهریرها، انسان­ها، الف­های تاریکی و روشنایی و دورف­ها برای مقابله با اهریمنان در واگروند به صف درمی­­آیند. سورت، اهریمن آتش فریر را میکشد، ثور خدای خوش­سیمای آذرخش، حامی آدمیان و فرزند اودین افعی یورمونگاند، را میکشد اما خود نیز کشته خواهدشد. تیر، خدای یک دست عدالت، فرزند دیگر اودین که پیشاپیش دست راست خود را در به زنجیر افکندن فنریر از دست داده بود بر گارم، سگ چهار چشم نگاهبان هل­هیم میتازد و همدیگر را می­کشند.

لوکی حیله­ گر و طرد شده و دربند شده، که خود از خدایان آزیر و نیای تمامی اهریمنان بزرگ و اکنون فرمانده­ی یوتون­ها و اهریمنان است بر هِیمدال می­تازد و همدیگر را از پای در­می­آورند. اودین، خدای تک چشم، خدای خدایان در روز موعود بر فنریر، اهریمن گرگ­گونه­، فرزند ارشد لوکی و پدر اسکول و هاتی می­تازد اما مغلوب خواهد شد و فنریر او را می­بلعد. ویدار، خدای قهرمان و منتقم با دست خالی به گرگ می­تازد، فکش را گرفته و از میان به دو نیم می‌کند. خدایان و اهریمنان و حامیانشان در نبردی سهمگین کشته می­شوند و در پایان نیز سورت ایگدرازیل را آتش میزند و جهان را نابود میکند اما از خدایان 3 فرزند اودین، ویدار، والی و هرمود بهمراه هونیر یکی از 4 خالق انسان زنده می­مانند. درخت حیات نیز زنده میماند و پردیسی نو پایان خوش هستی است، بالدر خدای معصومیت و فرزند اودین که با نیرنگ لوکی پیشتر مرده­بود بهمراه برادر بیگناه دوقلویش هودر از دنیای مردگان باز می­گردند، خدایان کشته شده در راگناروک زنده می­شوند، لیف و لیفتراسیر، زن و مردی از آدمیان که در ایگدرازیل پناه گرفته بودند زنده می­مانند و جهانی عاری از پلیدی و شر، غم و جنگ و اندوه، از دریا سر برخواهد آورد.

چشم انداز رقابت جغرافیایی-اقتصادی قدرت­های آسیا

چشم انداز رقابت جغرافیایی-اقتصادی قدرت­ های آسیا

گردآوری شده توسط مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل آمریکا
// * ترجمه جواد سلیمانی به سفارش سرویس رابطه دو ماهنامه سیاسی-اجتماعی چراغ روشن، منتشر شده در شماره­ دوم، تیر و مرداد 1396//


رقابت بر سر جغرافیای اقتصادی می­رود که چهره آسیا را در آینده دگرگون سازد و قدرت­های منطقه­ای برنامه های جاه طلبانه خود را برای توسعه جاده ها، مسیرهای راه آهن ریلی، خطوط لوله و زیرساخت­های سخت در تمام منطقه دنبال می­کنند. متخصصان مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل واشنگتن CSIS نقشه های زیر را بر طبق اعلام منابع رسمی، برای تشریح این چشم اندازهای رقابتی رسم کرده اند که اطلاعات هر نقشه در مقیاس گسترده، اولویت­های زیربنایی یکی از بازیگران برجسته این رقابت را نمایان می­کند. بطورکلی می­توان گفت که این نقشه ها، پیش نمایش یک رقابت به گستردگی منطقه خواهد بود که با پیشرفت تحولات منطقه اطلاعات این مجموعه می­تواند گسترش یافته و بروز شود.


چشم انداز چین
در سال 2013 چین از طرح جاده ی ابتکاری تک کمربندی موسوم به OBOR یا جاده ابریشم جدید رونمایی کرد که از مناطق وسیعی از کشورهای اوراسیایی در 2 شاهراه، یکی مسیر دریایی جاده ابریشم قرن 21 ام و دیگری از مسیر زمینی یا کمربند اقتصادی جاده ابریشم عبور خواهد کرد. از دید سیاست خارجی، هدف رییس جمهور چین شی جین پینگ، از احیای جاده ابریشم جدید یا OBOR، تلاش برای شفافیت و رونق نقل و انتقال و بلندپروازی چینی­ها را می­تواند باشد. اما در واقعیت، بر اساس این طرح، یک اوراسیایی را می­توان متصور بود که همه مسیرهای جاده­ای آن به چین ختم می­شود. همچنین با توجه به چهارچوب ناتمام و نامشخص طرح، انگیزه های شکل گیری شفاف نیست. اما این طرح یک پروژه قدیمی و جدید را درهم می­آمیزد، یک حوزه جغرافیایی نامشخص را تحت پوشش قرار می­دهد و شامل تلاش­هایی می­شود که زیرساخت­های سخت و نرم را تقویت می­کند و حتی موجب تعمیق پیوندهای فرهنگی خواهد شد.

 
چشم انداز هند
چشم انداز هند در وهله اول بر افزایش ارتباطات در مرزهای خود متمرکز است. نگاه هند در فرای مرزهای خود، بر ارتباط با کشورهای عضو اتحادیه همکاری­های منطقه­ای جنوب آسیا (SAARC) معطوف است که تا حد زیادی فلج مانده است. در عوض، دولت نارندرا مودی بر گردآوردن گروه کوچکی از همسایگان خود یا "ائتلاف برای خواسته های مشترک" برای حمایت از اهداف اقتصادی خود در منطقه­ای متمرکز شده است. سایر تلاش­های این کشور، بازتاب علایق هند در چهارچوب جغرافیای سیاسی او خواهد بود. برای مثال، با توسعه بندر چابهار در ایران، هند قصد دارد پاکستان را از مسیر ارتباطی خود برای ارتباطات زمینی به اروپا و آسیای مرکزی حذف کند. حتی با نگاه عمیق تر، هدف از سیاست معطوف به شرق نخست وزیر مودی، تقویت ارتباطات بین هند و ملل اتحادیه کشورهای جنوب شرق آسیا "آسه آن" (ASEAN)  خواهد بود که نتیجتا دسترسی مناطق شمال شرقی هند که در خشکی محصورند را به بنادر جنوبی تسهیل و کوریدور زمینی جدیدی ایجاد می­شود که هند را از طریق میانمار به تایلند متصل خواهد کرد.

 
چشم انداز ایران
بعد از سال­ها انزوا، در حال اثبات خود بعنوان پلی بین شرق و غرب است. با از بین رفتن تحریم­ها و کشف ایران برای سرمایه­گذارها، ایران قصد دارد سالانه نزدیک به 2000 کیلومتر خطوط ریلی خود را برای مدت 5 سال گسترش دهد. با داشتن موقعیتی مرکزی در کوریدور شمال به جنوب (NSTC) که مسکو را به هند متصل می­سازد، ایران در صدد است به یک هاب ترانزیتی تبدیل شود. همچنین ایران، خیال دارد ز طریق همسایگان و متحدان خود یعنی عراق و افغانستان به مسیری برای اتصال غرب به شرق تبدیل شود. همچنین ایران برای تسهیل تجارت و توسعه حمل و نقل با آسیای مرکزی، به پیمان عشق آباد پیوسته است.


چشم انداز ژاپن
چشم انداز ژاپن بر اولویت بندی بین ارتباطات با غرب و شرق استوار است. پس از دهه ها سرمایه­گذاری در جنوب شرق آسیا، که زیرساخت­های موجود، نیاز به زنجیره تامین ژاپن را بازتاب می­دهد، ژاپن درصدد ابقا و حفظ دستیابی به مسیرهای دریایی است. ژاپن همچنین به سرعت در حال دفاع از مزایای خود بعنوان متصدی این مسیرهاست و با افزایش سرمایه برای توسعه زیرساخت­های پایدار در منطقه از طریق شراکت با کشورهای ذینفع برای دستیابی به زیرساخت­های با کیفیت بالاتر در صدد حفظ موقعیت خود است. ژاپن همچنین با وفاداری بر نقشه جامع اتصال کشورهای پیمان "آسه آن" به کوریدورهای جدید زمینی و دریایی متعددی که ارتباط بین خلیج بنگال و دریای جنوبی چین را ممکن می­سازد پشت کرده است. شینزو آبه نخست وزیر ژاپن همچنین با گسترش نفوذ سیاسی ژاپن به اولین رهبر ژاپنی که به هر 5 کشور آسیای مرکزی سفر کرده است تبدیل شده است.


چشم انداز روسیه
چشم انداز روسیه ترکیبی از گسترش زیرساخت­های نرم و سخت است. اتحادیه اقتصادی اوراسیا (EAEU) ابزار اولیه روسیه است برای همبستگی اقتصادی منطقه­ای است و منابع رسمی امکان ارتباط با مسیر جاده ابریشم جدید OBOR را مد نظر دارند. روسیه همچنین با تقویت روابط اقتصادی و دیپلماتیک خود با شرق، بسوی ورود و دستیابی به بازار انرژی چین با مجموعه­ای از خطوط لوله گاز طبیعی با مسیرهای پیشنهادی پیش می­رود. روسیه در مسیر جنوبی خود قصد دارد با افزایش قابلیت اتصال خود به کوریدور شمال به جنوب (NSTC) به کشورهای آذربایجان، ایران و سپس هند ارتباط بیشتری برقرار کند و در مسیر شمالی، با قابلیت دسترسی به قطب شمال، روسیه درحال برنامه ریزی برای پروژه های تکمیلی برای پیشبرد مقاصد اقتصادی و دفاعی خود است.


چشم انداز کره جنوبی
طرح پارک گئون ه ه رئیس جمهور اسبق کره جنوبی برای توسعه زیرساخت­های لوجستیکی و انرژیِ اوراسیا، برای بهم پیوستن راه آهن سئول به قلب اروپا و ترابری دریایی از طریق قطب شمال و ارتقاء شبکه های فیبر نوری مثل شبکه­ی انتقال اطلاعات اوراسیا (TEIN) برای سراسر جنوب شرق آسیا بسیار پرهزینه است. از طریق ارتقاء روابط دیپلماتیک، کره جنوبی در صدد است روابط سیاسی و تجاری خود با کشورهای منطقه بخصوص قزاقستان را مجدد پایه­ریزی کرده و افزایش دهد. در پرتو موانع ناگزیر کنونی ناشی از جغرافیای سیاسی، بنظر می­رسد طرح دولت کره شامل دو چشم­انداز بلند پروازانه یکی سیاسی و دیگری طرح­های کاربردی است. با درنظر گرفتن کره شمالی بعنوان دشمن و خطر بالقوه، این طرح می­تواند به یک مسیر ریلی بدون مخاطره و دردسرهای نظامی برای کره جنوبی در نظر گرفته شود و راه دریایی نیز می­تواند مسیری جایگزین برای اتصال و ارتباط با روسیه بدون نیاز به مرزهای کره شمالی باشد.

 
چشم انداز ترکیه
ترکیه در طول تاریخ همواره پلی استراتژیک برای ارتباط آسیا و اروپا برای منزوی کردن روسیه بوده­است. امروزه ترکیه در حال ارتقاء این موقعیت با توسعه پروژه های زیرساختی نقل و انتقال ملی و منطقه­ای همچون راه­آهن باکو-تفلیس-قارص است. ترکیه همچنین نقشه­ی ساخت هزاران کیلومتر جاده و راه­آهن را تحت چشم­انداز 2023 خود دارد و نشان دادن توسعه این کشور پس از یک قرن از استقلال و شکل­گیری اوست. در مجموع، این تلاش­ها شبکه­ی حمل و نقل ترکیه را گسترش و ارتباطات آن­ها را با آسیا و اروپا تقویت می­کند.

Sunday, September 3, 2017

جابجایی خط مشی و تعویض پایگاه ­های ایالتی و جنس هواداران احزاب امریکا

جابجایی خط مشی و تعویض پایگاه­ های ایالتی و جنس هواداران احزاب امریکا

// این مطلب در شماره 1013 روزنامه قانون به تاریخ یکشنبه 12 شهریور 1396 در صفحه بین الملل (6) و در وبسایت این روزنامه با کدخبری 85830 با عنوان رشد نژادپرستی آمریکایی از جنوب به شمال منتشر شده است.//

با اوج گرفتن بحران نژادپرستی در امریکا خصوصا در ایالات جنوبی آن، با داشتن آشنایی کمی با تاریخ امریکا این سئول ایجاد می­ شود که چرا نژادپرستان کنونی امریکا هواداران حزب جمهوری­ خواه هستند و ایالات جنوبی که در زمان جنگ داخلی، جزء ایالات اتحادیه جنوبی بودند اکنون پایگاه­ های این حزب به شمار می­ روند در حالیکه این حزب جمهوری­ خواه و رییس ­جمهور منتخب این حزب، آبراهام لینکلن بود که به برده­ داری در امریکا پایان داد و خواهان حق رای و حقوق برابر برای سیاه­ پوستان شد و در مقابل، حزبی که با این اقدامات مخالف و هوادار فعالیت کو کلاکس کلان­ها یا KKK بود، حزب دموکرات بود و این ایالت­ های جنوبی بودند که پس از جنگ داخلی، پایگاه رای دموکرات ­ها محسوب می ­شدند و چه شد که خط مشی این دو حزب و  جایگاه ­های آنان و ایالات هوادارشان با یکدیگر جابجا شد؟

خط مشی و مرامنامه حزب جمهوری­ خواه در سال 1856 در خواستگاه آن، برای ناظر مدرن نیز همچنان بسیار مترقی می ­نماید. آنان خواستار پایان خشونت ­ها در کانزاس و پذیرش آن بعنوان یک ایالت آزاد و در تلاش برای احداث راه آهن تا شرق امریکا بودند و علاوه­ بر آن خواهان همکاری با دولت فدرال برای ساخت بنادر و مخالف  اعمال زور و اجبار به کوبا برای پیوستن به ایالات متحده نیز بودند.
در مقابل مرام و خط مشی دموکرات­ ها در همان سال، محکوم کردن فدرالیسم در امریکا بود، با این ادعا که "قانون اساسی تضمین نمی ­شود تا هنگامیکه دولت مرکزی این قدرت را نداشته باشد که یک سیستم جامع برای بهبود اوضاع داخلی را آغاز نکند و به پیش نبرد"، علاوه­ بر آن دموکرات­ ها با بانک ملی امریکا و سیاست­ های اقتصاد آزادش و با اقدامات دولت فدرال به نفع صنایع امریکا و استقلال ایالات و مناطق امریکا مخالف بودند. دستورالعمل آنها برای دستیابی به اقیانوس آرام، ایجاد جاده­ های نظامی و توسعه پست بود.
نتیجتا خط مشی جمهوری­ خواهان به نفع توسعه شهری، اقتصادی، صنعتی و بازرگانی در ایالات متحده بود درحالیکه خط مشی دموکرات­ ها کوته­ بینانه و پوپولیستی و بر مبنای عدم اعتماد به بانک­ ها و توسعه شهری استوار بوده و مورد اقبال اشراف و ملاکان روستایی و برده­ داران و سکنه سفید پوست متمول ایالات جنوبی بود چرا که جنوبی ­ها با توسعه زیرساخت­ های داخلی مخالف بودند زیرا که صنعتی شدن و توسعه زیرساخت­ های ارتباطی بمعنای قبول فرهنگ و ارتباط بیشتر را با ایالات مترقی شمالی به دنبال داشت. شمالی­ ها بطور طبیعی با برده­ داری مخالف بودند نه لزوما بخاطر جنبه­ های اخلاقی آن، بلکه به این علت که تولیدات کشاورزی ایالات جنوبی با نیروی کار بردگان ارزان و پرشمار آن ایالات، ارزان­تر از تولیدات ایالات شمالی بوده و جنبه رقابتی نیز مطرح بود. بنابرین بطور خلاصه حزب مورد وثوق ملاکان روستایی، حزب طرفدار برده ­داری و برتری نژادی نیز شناخته می ­شد.
بعد از جنگ داخلی، امریکا در واقع یک جامعه سیاسی چهارپاره را دارا بود. دو گروه در هر سو شکل گرفت با ائتلاف ­های ناپایدار و غیرمنسجم که اسما" یک حزب خوانده می ­شدند ولی در واقع هر حزب از دو گروه بسیار متفاوت تشکیل می ­شد. ائتلاف جمهوری­ خواهان از لحاظ بدنه متشکل بود از سیاه ­پوستان تازه آزاد شده و اشراف و نجیب­ زادگان ایالات شمالی. در حالی که بدنه حزب دموکرات از ائتلاف مهاجران و کارگران شهری ایالات شمالی و سفید پوستان ایالات جنوبی تشکیل می ­شد. در واقع دموکرات­ ها هر گروهی را که مخالف جمهوری­ خواهان بودند بسوی خود جذب می ­کردند.
از نظر مرزبندی و نگرش سیاسی نیز در هر دو حزب، گروه­ هایی مخالف با بسیاری از سیاست­ های احزاب مادر شکل گرفته بودند که احزاب را در نگرش به سیاست­ های کلان اقتصادی و سیاسی علنا به دو پاره تقسیم می­ کردند. در حزب دموکرات، از سال 1872 یعنی 7 سال پس از پایان جنگ داخلی، گروهی موسوم به بوربون دموکرات ­ها پدید آمده بودند و در سال 1884 نیز در درون حزب جمهوری­ خواه، گروهی مخالف سیاست­ های کلی و نامزدهای مورد وثوق آنان پدید آمد به نام ماگوامپ ­ها.

بوربون­ دموکرات­ ها:
بوربون ­ها به لحاظ ایدئولوژیکی با محافظه کاری یا لیبرالیسم کلاسیک همسو بودند، در انتخابات سال 1884، اصلاح طلبان کارگر عضو حزب دموکرات و هواداران چارلز او کانر، مانع رسیدن به توافقی بر سر معرفی نامزدی واحد از سوی دموکرات ­ها شدند و هوراس گریلی دموکرات از نامزد جمهوری ­خواهان شکست خورد. هواداران او کانر در سالیان بعدی دموکرات­ های بوربونی خوانده شدند و فشار آن ها باعث شد در انتخابات بعدی، نامزد حزب دموکرات از دسته­ ی آن­ها انتخاب شود.
بوربن­ ها هواداران سرمایه­ داری لسه ­فر بودند که به رویکردی اقتصادی‌ اطلاق می ­شد که طبق آن هرگونه معامله ­ای میان افراد می­ بایست عاری از دخالت دولت باشد. لسه ­فر از مبانی فکری اقتصاد آزاد و لیبرالیسم کلاسیک محسوب می‌شود. آن­ها مخالف محافظه ­کاری مورد وثوق  جمهوری­ خواهان و انضباط مالی پیشنهاد شده از سوی آنان بودند. کسب و کار آزاد برای آن­ها از اهمیت زیادی برخوردار بود و همزمان مخالف حمایت دولت از بنگاه­ های اقتصادی از طریق اعطای یارانه بودند و علاقه ­ای به حفاظت و حمایت از آن­ها در رقابت نیز نداشتند. بوربون ­ها همچنین از مخالفین امپریالیسم و توسعه فرامرزی و دخالت امریکا در خارج از مرزها بودند و برای استاندارد طلا در برابر سیاست نقره رایگان تلاش می­ کردند، همچنین بوربن­ ها، مدافع سرسخت جنبش ­های اصلاحی مانند اصلاح خدمات شهری و مخالف فساد مالی رهبران شهری بودند.

جمهوری­خواهان ماگوامپ­:
در اردوگاه جمهوری­ خواهان نیز فعالین سیاسی ­ای بودند با نام ماگوامپ ­ها، در سال 1884 تئودور روزولت با حمایت از بلین، دوستان خود از طبقه اشراف نیویورک را شگفت زده کرد و با پس زدن ماگوامپ­ ها، جایگاه خود به عنوان رهبر حزب جمهوری­ خواهان را حفظ کرده و قدرت را در درون حزب جمهوری­ خواهان بدست گرفت، این تحولات باعث شد تا ماگوامپ­ ها در انتخابات ریاست­ جمهوری 1884 با حمایت از نامزد حزب دموکرات، گروور کیلیولند به حزب جمهوری­ خواه پشت کنند. واژه ماگوامپ بطور ضمنی به افراد مهمی که خود حق پندار هستند و خود را از سیاست­ های حزب منفک می ­دانند اشاره می ­کند، آن­ها  به دلیل فساد مالی نامزد جمهوری­ خواهان، جیمز جی بلین از او حمایت نکرده و حزب خود را تغییر دادند. در رقابت تنگاتنک انتخابات ریاست ­جمهوری، آن­ها در ایالت نیویورک تاثیر گذار بودند و نتایج را به نفع کیلیولند تغییر دادند. بعد از انتخابات سال 1884، این افراد بیش از یک دهه در سیاست آمریکا به عنوان کسانی که از حزب جدا شدند شناخته می ­شدند. اما برخی از آن­ها بعدها به حزب دموکرات پیوستند یا مستقل ماندند ولی اکثر آن­ها به حمایت از اصلاحات تا قرن 20 ام ادامه دادند.

در انتخابات ریاست جمهوری سال 1884، که در رقابت بین استیون گروور کلیولند از حزب دموکرات و جیمز جی. بلین جمهوری­خواه، دمکر ات­ها برنده شدند، نگرش برتر اندیشی اشراف سفیدپوست عضو جمهوری ­خواهان بروز کرد. جمهوری­خواهان، دموکرات ­ها را حزب رومی و حزب شورشیان لقب دادند (رومی خطاب کردن آن­ها اصطلاحا" بمعنای توده ­های پست و ناهنجار از طبقات پایین بواسطه جذب مهاجران کاتولیک و طبقه کارگر بود) علاوه بر آن لقب شورشی دادن به آنان نیز از تشکیک به وفاداری آنان در اتحاد ایالات، در جریان جنگ داخلی و مخالفت ­ها و عدم اعتنای مکرر این حزب به قوانین ریشه می­گرفت. در واقع، پس از گذشت سال­ ها از پایان جنگ داخلی، جمهوری­ خواهان به دموکرات­ ها برچسب شورشی زده و این موضوع در جریان تبلیغات این حزب در رقابت­ های انتخاباتی سال 1880 نیز سابقه داشت، اما از این سال بود که جنین تعویض خط مشی دو حزب آشکار گردید.
در آن انتخابات، کلیولند رهبر بوربون دمکرات‌های حامی کسب‌وکاری بود که با تعرفه‌های بالا، سیاست نقره رایگان، تورم، امپریالیسم، یارانه دادن به کسب‌وکارها، کشاورزان یا کهنه‌سربازان مخالف بودند. گروور با جانبداری حزبی و سردمداری سیاسی مبارزه کرد و مورد حمایت جمهوری­ خواهان ماگوامپ نیز قرار گرفت.
اما نهایتا" مداخله ­ی کلیولند در اعتصاب پولمن در ۱۸۹۴ و فعال نگه داشتن راه آهن، خشم سندیکاهای کارگری در سطح کشور و نیز اکثریت بدنه حزب دموکرات و حامیان خود را در ایلینوی برانگیخت؛ حمایت او از استاندارد طلا و مخالفت با سیاست نقره رایگان، زارعان حزب دمکرات را دشمن خود کرد.
در طول زمانی که دولت فدرال درگیر سیاست­ های اقتصادی و دفاعی بود و سیاست­ های اجتماعی را به ایالت­ ها واگذار کرده بود، این ساختار دوگانه برقرار بود بنابرین ویلیام جنینگز برایان دموکرات، 3 بار برای ریاست­ جمهوری در سال های 1896، 1900 و 1908 بعنوان یک لیبرال دموکرات و بعنوان مخالف بوربن ­ها برای ریاست­ جمهوری اقدام کرد. در سال 1896 او از سیاست اقتصادی و پولی موسوم به نقره رایگان که تبدیل به یک مناقشه بزرگ بر روی نرخ تورم در قرن 19 شده بود حمایت کرد. برایان در سخنرانی تاریخی خود گفت آیا ما باید بشریت را بر صلیبی از طلا مصلوب کنیم؟ مسکوکات نقره­ای و نرخ تورم پایین به نفع کارگران و کشاورزان است برخلاف طلا، که به نفع سرمایه­داران بوده و هست.

جنبش نقره رایگان
این جنبش، در اواخر قرن 19 در آمریکا در حمایت از ضرب سکه نقره بدون محدودیت به راه افتاد و با قانون وضع شده توسط کنگره در سال 1873 که دلار نقره ­ای را از لیست سکه­ های مجاز خارج کرد تسریع شد. حامیان این جنبش صاحبان معادن نقره در غرب کشور، کشاورزانی که معتقد بودند ارز فراوان (ضرب بدون پشتوانه سکه منجر به عرضه زیاد ارز می شود)، باعث افزایش قیمت محصولات آن­ها می ­شود و وام گیرندگانی که امیدوار بودند که با این کار بدهی­ های خود را راحت تر باز پرداخت کنند بودند و در واقع نقره نماد عدالت اقتصادی برای تعداد کثیری از مردمان آمریکا شد. به دلیل رکود اقتصادی اواسط سال 1870، این جنبش توانست به لحاظ سیاسی قوت بگیرد. اولین موفقیت آن­ها اجرای قانون بلاند- آلیسون بود که همچنان دلار نقره­ ای را به رسمیت می ­شناخت و خزانه­ داری را ملزم می ­کرد هر ماه بین 2.000.000 تا 4.000.000 دلار، نقره خریداری کند و سکه ضرب کند. هنکامیکه در اوایل سال 1880، قیمت محصولات کشاورزی افزایش یافت فشار برای قوانین پولی جدید کاهش یافت، اما کاهش قیمت زمین و محصولات کشاورزی در سال 1887 منجر به تحریک مجدد تقاضای کشاورزان برای ضرب سکه نقره بدون محدودیت گشت. در جواب این تقاضا، کنگره در سال 1890 قانون خرید نقره شرمن را تصویب کرد که طبق آن دولت خرید ماهانه نقره خود را به میزان 50 درصد افزایش داد، این اقدامات منجر به کاهش ذخیره طلا در خزانه­داری آمریکا شد و موجبات شوک اقتصادی در بهار 1893 را فراهم آورد. محافظه کاران، قانون شرمن را دلیل این شوک می دانستند و در بهار همان سال کنگره قانون مذکور را ملغی اعلام کرد. این اقدام با اعتراضات کشاورزان همراه بود و مورد توجه پوپولیست­ ها در انتخابات سال 1892 قرار گرفت و در انتخابات سال 1896، با وجود مخالفت رئیس جمهور کیلیولند، حزب دموکرات ضرب بدون محدودیت نقره بعنوان سکه را در چارچوب­ های اصلی خود قرار داد و ویلیام جنینگز برایان را به عنوان نامزد خود برگزید اما این جمهوری­ خواهان بودند که پیروز انتخابات شدند و در سال 1900 با داشتن اکثریت کنگره قانون استاندارد طلا را تصویب کردند و تنها طلا را پشتوانه انتشار ارز ایالات متحده قرار دادند.

همانطور که گفته شد در سال 1900 برایان منتقد و مخالف امپریالیسم و در سال 1908 از قانون شکستن انحصار سرمایه­گذاری موسوم به "تراست باستینگ" حمایت کرد. تراست اصطلاحا بمعنای اتحاد چند شرکت که کالایی مشابه هم تولید می­کنند و سهم عمده ­ای از بازار را در اختیار دارند اطلاق می ­شود. قانون تراست باستینگ یا آنتی تراست به مجموعه­ ای از قوانین فدرال و ایالتی اطلاق می­ شود که محتوا و ساختار شرکت­ های تجاری را قانونمند می ­کند تا زمینه رقابت منصفانه ­ای که به نفع مصرف کنندگان باشد را فراهم سازد. اولین قانون ضد تراست، قانون جان شرمن بود که در سال 1890 تصویب شد و تشکیل کارتل یا ایجاد انحصار غیر قانونی شناخته شد. طبق این قانون، کارتل هر گونه ادغام یا تبانی بود که تجارت را محدود می­ کرد. از دیگر قوانین مهم آنتی تراست می­ توان به قانون کلایتون در سال 1914 که نسبت به قانون شرمن بطور مشخص­تر مصادیق انحصار و محدودسازی را تعریف کرد و قانون Federal Trade Commision در سال 1914 اشاره کرد. بطور کلی این قوانین تشکیل کارتل­ ها و تصاحب و ادغام شرکت ­ها را که منجر به کاهش رقابت شود محدود می­کند و تشکیل انحصار و استفاده از قدرت انحصاری را مجاز نمی­داند. بر مبنای این قوانین امکان اقامه دعوی آنتی تراست در دادگاه وجود داشت.

برایان از سوی دموکرات ­ها در جهت مخالفت با کلیولند و بوربن ­های طرفدار او در سال 1900 بعنوان نامزد ریاست­ جمهوری انتخاب شد، او همچنین از طرف پوپولیست­ ها و جمهوری­ خواهان طرفدار سیاست نقره رایگان نیز حمایت می­ شد. برایان در طول عمر خود ممنوعیت الکل را در ایالات متحده حمایت کرد. او اما از طرفداران عدالت اجتماعی بود و به هیچ عنوان انسان ستیز نبوده و هنگامیکه کلارنس دارو او را از وکالت خلع کرد بسیاری از تحول خواهان، تلاش های مقدس او را برای عدالت اجتماعی فراموش نکرده و معتقد بودند دارو از خطوط قرمز عبور کرده است. در اوایل قرن 20 هر شخصی حتی مرتجعان به ترقی خواهان اقتصادی و محافظه­کاران اجتماعی بدل شده بودند.
بعد از شکست سنگین دموکرات­ ها در انتخابات سال 1904، و شکست کلیولند در مهار بحران اقتصادی، بوربن­ ها رفته رفته از صحنه سیاست محو شدند تا سال 1912 که وودرو ویلسون که یک بوربن دموکرات بود توانست تایید جنینگز برایان مخالف اصلی شان را در داخل حزب بدست آورد.
فارغ از موضوعات اقتصادی، در سطوح ایالتی، قوانین ارتجاعی زیادی حاکم و سانسور بسیار گسترده بود. متمم اول قانون اساسی امریکا به صراحت اعلام می­کرد که کنگره نباید آزادی بیان را محدود کند (تنها کنگره). تا سال 1925 که دیوان عالی حکم داد آزادی بیان باید در ایالت ­ها اعمال شود بنابر چهاردهمین اصلاحیه قانون اساسی که اعمال آن برای تمامی ایالت­ ها الزامی شد این منشور حقوقی، بصورت تدریجی و ذره ذره و با بوجود آمدن موارد حقوقی در کلیه ایالت­ ها می­ بایست اعمال شود.
تا پیش از منع نژادپرستی، مردان سفیدپوست می­ توانستند با داشتن یک مصونیت تقریبی در اکثر مناطق امریکا یک مرد سیاه­ پوست را بکشند یا به یک زن سیاه تجاوز کنند. تبعیض علیه اقلیت و زنان بسیار شایع، آشکار و قانونی بود. برای زنان مسیر حرفه ­ای آن­ها به خانه ­داری، معلمی پرستاری، منشی­ گری و اپراتوری تلفن محدود می ­شد. تا زمانیکه اعلامیه حقوقی اتباع امریکایی تنها بصورت فدرالی بکار برده می ­شد، بصورت کامل امکان این وجود داشت که از تبعیض نژادی در نواحی محلی و ایالات امریکا حمایت شود و همزمان به طرفداران رفع محدودیت سرمایه­ گذاری "تراست باستینگ" در سطح فدرال رای داده شود.
اما اولین شوک بزرگ مدنی به آن ائتلاف شکننده، طغیان رودخانه ­ی می ­سی­ سی­ پی در سال 1927 بود. سیل 246 نفر را در 7 ایالت کشت و تقریبا یک هفتم از آرکانزاس را در اوج خود زیر آب برد. سیاه ­پوستان قربانی شدیدترین تبعیض ­نژادی بودند و آخر از همه در عملیات نجات، به نجات آنانی پرداخته شد که متناوبا بعنوان نیروی کار از آن­ها استفاده می­ کردند. پناهندگان طوفان در شرایط رقت انگیزی در کمپ ­های بسیار نامطلوب نگهداری می ­شدند. اولین پیامد این حادثه مهاجرت خیل زیادی از سیاه­ پوستان به ایالات شمالی بود. هربرت هوور جمهوری­ خواه، وزیر تجارت و بازرگانی امریکا که بعنوان یک بشردوست شهرت یافته بود قول داد برای درمان سیاه­ پوستان کاری انجام دهد اما پس از رسیدن به ریاست­ جمهوری موفق به اصلاحات نشد (6ماه پس از رسیدن به ریاست­ جمهوری کشور دچار رکود بزرگ اقتصادی شد) و از این رو بود که در سال 1932 بسیاری از جمهوری­ خواهان سیاه­ پوست سابق به حزب دموکرات پیوسته و به نفع فرانکلین روزولت تغییر موضع سیاسی دادند.
رکود اقتصادی سال ۱۹۲۹ به این دلیل بروز کرد که قدرت خرید پائین کارگران و طبقه متوسط، زمینه فروش محصولات صنعتی و کشاورزی را از بین برده بود بنابراین روزولت ایجاد رونق اقتصادی را از طریق پرداخت کمک‌های مالی دولت فدرال و سرمایه‌گذاری در اموری که بخش خصوصی رغبتی به سرمایه‌گذاری در آن نشان نمی‌دادند، در صدر برنامه‌های خود قرار داد. این برنامه اصطلاحا به نیو دیل شهرت یافت. روزولت با استفاده از پشتوانه مالی دولت، به سرمایه‌گذاری در امور عمرانی و زیربنایی پرداخت تا از این طریق با بیکاری مبارزه نماید و با تزریق پول به طبقه کارگر، امکان خرید محصولات انبار شده در کارخانجات را فراهم کند. با شکل­ گیری برنامه اقتصادی و اجتماعی نیو دیل پس از رکود بزرگ افتصادی توسط فرانکلین روزولت دموکرات،کارگران بدنه جمهوری­ خواه بیش از قبل بسوی دموکرات ­ها مایل شدند و از سوی دیگر ائتلاف دمکرات­ ها در داخل نیز رو به فرسایش نهاد.
دموکرات­ های جنوبی خود را در موقعیتی یافتند که با تصمیمات جمهوری­ خواهان در رد کسری بودجه و ایجاد خدمات اجتماعی عمومی موافق بودند. اصلاحات ناشی از این برنامه، بطور سختگیرانه­ ای در تمامی ایالات امریکا اجرا شد.
اما پس از جنگ جهانی دوم نیز، اقدامات هری ترومن دموکرات برای رفع تبعیض نژادی در نیروهای مسلح و اقدامات مترقی او در حقوق مدنی و رفع تبعیض مالیاتی سیاهان و سفیدان، دیکسی­ کرات­ ها و دموکرات­ های جنوبی را بیشتر از حزب دموکرات دور کرد.
دیکسی­ کرات ­ها مخالف مداخله دولت فدرال و دیوان عالی در امور داخلی ایالت­ ها در برنامه­ های مدنی ترومن و از هواداران برتری نژادی سفید پوست­ ها بودند. دموکرات ­های حقوق ایالتی که به آن دیکسی ­کرات­ ها گفته می ­شد، سیاسیونی مدافع تفکیک نژادی، در آمریکا بودند و عمر محدودی نیز داشتند. این حزب در سال 1948 به عنوان شاخه­ ای جدا ولی در درون حزب دموکرات شکل گرفت و درصدد حفاظت از حق ایالت در زمینه قانونی کردن تفکیک نژادی در برابر آنچه آن­ ها قانون سرکوبگر دولت فدرال می­ نامیدند، بودند.
دیکسی­ کرات­ ها مخالف زندگی نژادهای سفید و سیاه در کنارهم بودند و خواستار حفظ قوانین جیم کرو و برتری سفیدها در برابر مداخله احتمالی دولت مرکزی بودند. این جناح نامزدهای محلی یا ایالتی نداشت و بعد از انتخابات 1948 رهبران آن­ها یا به حزب دموکرات بازگشتند یا به جمهوری­ خواهان پیوستند. با وجود اینکه دیکسی­ کرات­ ها در کوتاه مدت اثر کمی بر سیاست برجای گذاشتند در بلند مدت تاثیر به سزائی داشتند. دیکسی­ کرات­ ها تقریبا برای همیشه باعث تضعیف Solid South و کنترل حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری در ایالات جنوبی شدند.
اقدامات هری ترومن باعث شد استروم تورمند بعنوان شاخص­ ترین شخص این دسته از دموکرات­ ها و سناتور کارولینای جنوبی، بصورت مستقل از دموکرات ­ها برای ریاست­ جمهوری سال 1948 وارد کارزار انتخاباتی شود و 39 رای الکتورال را نیز نصیب خود کند. او در انتخابات سال 1952 آیزنهاور جمهوری­ خواه را تایید کرد و توسط رهبران دموکرات بعنوان سناتور دموکرات شناخته نشد (تورمند بعنوان سناتور ایالت کارولینای جنوبی از سال 1956 تا سال 1968 دموکرات باقی ماند و پس از آن جمهوری­ خواه شده و تا سال 2003 سناتور این حزب در آن ایالت شد).
هنگامیکه دیوان عالی ایالات متحده امریکا دستور به رفع تبعیض نژادی در مدارس در سال 1954 داد با اینکه مدیریت دولت فدرال در دست جمهوری­ خواهان بود اما پیش از آن بسیج عمومی علیه ارتجاع اجتماعی شکل گرفته بود و هم آیزنهاور و هم توماس دیوی، سیاستمدار جمهوری ­خواهی که در انتخابات سال 1948 از ترومن و پیش از آن از روزولت شکست خورده بود، جمهوری­ خواهانی مترقی­ به حساب می ­آمدند.
در 25 ژوئن سال 1962، دیوان عالی ایالات متحده فرمان لغو مراسم دعا بصورت رسمی در مدارس امریکا را صادر کرد و اعلام کرد دعا و مراسم مذهبی شخصی است و اعتقادات مذهبی دانش آموزان نباید مورد سوال قرار بگیرد. از نظر محافظه­ کاران این روز، روزی بود که دیوان عالی، خدا از مدارس بیرون راند و بعبارتی این فرمان، اعلان جنگی غیرقابل بخشش علیه باورهای اکثریت جامعه امریکا تلقی می­ شد.
در سال 1964 تغییر بزرگی روی داد و لایحه حقوق مدنی که تبعیض بر اساس نژاد، رنگ، دین، جنسیت یا منشأ ملی را غیرقانونی کرد به امضای رییس جمهور لیندون بی. جانسون از حزب دموکرات رسید. جانسون علیرغم آگاهی از اینکه آراء ایالات جنوبی را از دست خواهد داد بر تصویب این قوانین برای اعطای حقوق مدنی فرای نژاد و جنسیت سماجت نشان داد و بدین سان تمامی معیارهایی که ائتلاف قدیمی درون حزبی و پایگاه­ های منطقه ­ای آنها را شکل داده بود ویران و جابجا شد.
در همان سال بری گلدواتر سناتور آریزونا که یک تاجر محافظه­ کار و مرتجع جمهوری­ خواه علیه این لایحه حقوق مدنی مخالفت کرد و در انتخابات آن سال 1964 از جانسون شکستی سنگین خورد.
جنگ سرد بین امریکا و شوروی همچین عاملی شد تا ائتلاف راست شکل بگیرد، از یک سو خطر کمونیسم و مصادره سرمایه­های خصوصی و اقتصاد دولتی برای سرمایه­ داران و محافظه­ کاران اقتصادی و از سوی دیگر هراس محافظه­ کاران مذهبی از مخالفت کمونیسم با دین، اتحادی بین آن­ها شکل داد.
 جو مک کارتی، سناتور جمهوری­خواه  ویسکانسین  تبدیل به یکی از چهره‌های شاخص دوران جنگ سرد در امریکا شد که با پارانویا به ترس گسترده‌ای در خصوص براندازی کمونیستی دامن می‌زد و باعث بدگمانی به فعالان مدنی و ترقی خواهان ایالات متحده شد، به عقیده او این فعالان اگر کمونیست نبودند در بهترین حالت فریب خورده شعارهای مارکسیستی و غمخوار کمونیسم بودند. دوران مک کارتی، دوره­ای بود که این سوء ظن تقویت شد که هر فعال مدنی و شخص مترقی­ ای چه کمونیست باشد و چه نباشد اهداف مشترک اقتصادی و اجتماعی با آن­ها دارد و از این رو مورد حمایت طرفداران اقتصاد آزاد و سرمایه­ داران و محافظه کاران اجتماعی قرار گرفت.
در مجموع می­ توان گفت سیاست ­های اقتصادی و ائتلاف ­های متزلزل در هر حزب و وجود مترقیانی که به قدرت می­ رسیدند در درون احزاب در بلند مدت باعث این جابجایی خط مشی و تعویض پایگاه­ های ایالتی و جنس هواداران در دو حزب گشت.