جابجایی
خط مشی و تعویض پایگاه های ایالتی و جنس هواداران احزاب امریکا
// این
مطلب در شماره 1013 روزنامه قانون به تاریخ یکشنبه 12 شهریور 1396 در صفحه
بین الملل (6) و در وبسایت این روزنامه با کدخبری 85830 با عنوان رشد نژادپرستی آمریکایی از جنوب به شمال منتشر شده است.//
با اوج گرفتن بحران نژادپرستی در امریکا خصوصا
در ایالات جنوبی آن، با داشتن آشنایی کمی با تاریخ امریکا این سئول ایجاد می شود
که چرا نژادپرستان کنونی امریکا هواداران حزب جمهوری خواه هستند و ایالات جنوبی که
در زمان جنگ داخلی، جزء ایالات اتحادیه جنوبی بودند اکنون پایگاه های این حزب به
شمار می روند در حالیکه این حزب جمهوری خواه و رییس جمهور منتخب این حزب، آبراهام
لینکلن بود که به برده داری در امریکا پایان داد و خواهان حق رای و حقوق برابر
برای سیاه پوستان شد و در مقابل، حزبی که با این اقدامات مخالف و هوادار فعالیت کو
کلاکس کلانها یا KKK
بود، حزب دموکرات بود و این ایالت های جنوبی بودند که پس از جنگ داخلی، پایگاه رای
دموکرات ها محسوب می شدند و چه شد که خط مشی این دو حزب و جایگاه های آنان و ایالات هوادارشان با یکدیگر جابجا
شد؟

در مقابل مرام و خط مشی
دموکرات ها در همان سال، محکوم کردن فدرالیسم در امریکا بود، با این ادعا که
"قانون اساسی تضمین نمی شود تا هنگامیکه دولت مرکزی این قدرت را نداشته باشد
که یک سیستم جامع برای بهبود اوضاع داخلی را آغاز نکند و به پیش نبرد"، علاوه بر
آن دموکرات ها با بانک ملی امریکا و سیاست های اقتصاد آزادش و با اقدامات دولت
فدرال به نفع صنایع امریکا و استقلال ایالات و مناطق امریکا مخالف بودند.
دستورالعمل آنها برای دستیابی به اقیانوس آرام، ایجاد جاده های نظامی و توسعه پست
بود.
نتیجتا خط مشی جمهوری خواهان
به نفع توسعه شهری، اقتصادی، صنعتی و بازرگانی در ایالات متحده بود درحالیکه خط
مشی دموکرات ها کوته بینانه و پوپولیستی و بر مبنای عدم اعتماد به بانک ها و توسعه
شهری استوار بوده و مورد اقبال اشراف و ملاکان روستایی و برده داران و سکنه سفید
پوست متمول ایالات جنوبی بود چرا که جنوبی ها با توسعه زیرساخت های داخلی مخالف
بودند زیرا که صنعتی شدن و توسعه زیرساخت های ارتباطی بمعنای قبول فرهنگ و ارتباط
بیشتر را با ایالات مترقی شمالی به دنبال داشت. شمالی ها بطور طبیعی با برده داری
مخالف بودند نه لزوما بخاطر جنبه های اخلاقی آن، بلکه به این علت که تولیدات کشاورزی
ایالات جنوبی با نیروی کار بردگان ارزان و پرشمار آن ایالات، ارزانتر از تولیدات
ایالات شمالی بوده و جنبه رقابتی نیز مطرح بود. بنابرین بطور خلاصه حزب مورد وثوق
ملاکان روستایی، حزب طرفدار برده داری و برتری نژادی نیز شناخته می شد.
بعد از جنگ داخلی، امریکا
در واقع یک جامعه سیاسی چهارپاره را دارا بود. دو گروه در هر سو شکل گرفت با
ائتلاف های ناپایدار و غیرمنسجم که اسما" یک حزب خوانده می شدند ولی در واقع
هر حزب از دو گروه بسیار متفاوت تشکیل می شد. ائتلاف جمهوری خواهان از لحاظ بدنه متشکل
بود از سیاه پوستان تازه آزاد شده و اشراف و نجیب زادگان ایالات شمالی. در حالی که بدنه
حزب دموکرات از ائتلاف مهاجران و کارگران شهری ایالات شمالی و سفید پوستان ایالات
جنوبی تشکیل می شد. در واقع دموکرات ها هر گروهی را که مخالف جمهوری خواهان بودند بسوی خود جذب می کردند.
از نظر مرزبندی و نگرش
سیاسی نیز در هر دو حزب، گروه هایی مخالف با بسیاری از سیاست های احزاب مادر شکل
گرفته بودند که احزاب را در نگرش به سیاست های کلان اقتصادی و سیاسی علنا به دو
پاره تقسیم می کردند. در حزب دموکرات، از سال 1872 یعنی 7 سال پس از پایان جنگ
داخلی، گروهی موسوم به بوربون دموکرات ها پدید آمده بودند و در سال 1884 نیز در
درون حزب جمهوری خواه، گروهی مخالف سیاست های کلی و نامزدهای مورد وثوق آنان پدید
آمد به نام ماگوامپ ها.
بوربون
دموکرات ها:
بوربون ها
به لحاظ ایدئولوژیکی با محافظه کاری یا لیبرالیسم کلاسیک
همسو بودند، در انتخابات سال 1884، اصلاح طلبان کارگر عضو حزب دموکرات و هواداران چارلز
او کانر، مانع رسیدن به توافقی بر سر معرفی نامزدی واحد از سوی دموکرات ها شدند و
هوراس گریلی دموکرات از نامزد جمهوری خواهان شکست خورد. هواداران او کانر در
سالیان بعدی دموکرات های بوربونی خوانده شدند و فشار آن ها باعث شد در انتخابات
بعدی، نامزد حزب دموکرات از دسته ی آنها انتخاب شود.
بوربن ها هواداران سرمایه داری لسه فر بودند که به رویکردی اقتصادی اطلاق می شد که طبق آن هرگونه معامله ای میان
افراد می بایست عاری از دخالت دولت باشد. لسه فر از مبانی فکری اقتصاد آزاد و لیبرالیسم کلاسیک محسوب میشود. آنها مخالف محافظه کاری مورد وثوق جمهوری خواهان
و انضباط مالی پیشنهاد شده از سوی آنان بودند. کسب و کار آزاد برای آنها از اهمیت
زیادی برخوردار بود و همزمان مخالف حمایت دولت از بنگاه های اقتصادی از طریق اعطای
یارانه بودند و علاقه ای به حفاظت و حمایت از آنها در رقابت نیز نداشتند. بوربون ها
همچنین از مخالفین امپریالیسم و توسعه فرامرزی و دخالت امریکا در خارج از مرزها
بودند و برای استاندارد طلا در برابر سیاست نقره رایگان تلاش می کردند، همچنین
بوربن ها، مدافع سرسخت جنبش های اصلاحی مانند اصلاح خدمات شهری و مخالف فساد مالی
رهبران شهری بودند.
جمهوریخواهان ماگوامپ:
در اردوگاه جمهوری خواهان نیز فعالین سیاسی ای بودند با نام ماگوامپ ها، در
سال 1884 تئودور روزولت با حمایت از بلین، دوستان خود از طبقه اشراف نیویورک را
شگفت زده کرد و با پس زدن ماگوامپ ها، جایگاه خود به عنوان رهبر حزب جمهوری خواهان
را حفظ کرده و قدرت را در درون حزب جمهوری خواهان بدست گرفت، این تحولات باعث شد
تا ماگوامپ ها در انتخابات ریاست جمهوری 1884 با حمایت از نامزد حزب دموکرات،
گروور کیلیولند به حزب جمهوری خواه پشت کنند. واژه ماگوامپ بطور ضمنی به افراد
مهمی که خود حق پندار هستند و خود را از سیاست های حزب منفک می دانند اشاره می کند،
آنها به دلیل فساد مالی نامزد جمهوری خواهان،
جیمز جی بلین از او حمایت نکرده و حزب خود را تغییر دادند. در رقابت تنگاتنک
انتخابات ریاست جمهوری، آنها در ایالت نیویورک تاثیر گذار بودند و نتایج را به
نفع کیلیولند تغییر دادند. بعد از انتخابات سال 1884، این افراد بیش از یک دهه در سیاست آمریکا به عنوان کسانی که از حزب جدا
شدند شناخته می شدند. اما برخی از آنها بعدها به حزب دموکرات پیوستند یا مستقل
ماندند ولی اکثر آنها به حمایت از اصلاحات تا قرن 20 ام ادامه دادند.
در انتخابات ریاست جمهوری
سال 1884، که در رقابت بین استیون گروور کلیولند از حزب دموکرات و جیمز جی. بلین
جمهوریخواه، دمکر اتها برنده شدند، نگرش برتر اندیشی اشراف سفیدپوست عضو جمهوری خواهان
بروز کرد. جمهوریخواهان، دموکرات ها را حزب رومی و حزب شورشیان لقب دادند (رومی
خطاب کردن آنها اصطلاحا" بمعنای توده های پست و ناهنجار از طبقات پایین بواسطه
جذب مهاجران کاتولیک و طبقه کارگر بود) علاوه بر آن لقب شورشی دادن به آنان نیز از
تشکیک به وفاداری آنان در اتحاد ایالات، در جریان جنگ داخلی و مخالفت ها و عدم
اعتنای مکرر این حزب به قوانین ریشه میگرفت. در واقع، پس از گذشت سال ها از پایان
جنگ داخلی، جمهوری خواهان به دموکرات ها برچسب شورشی زده و این موضوع در جریان
تبلیغات این حزب در رقابت های انتخاباتی سال 1880 نیز سابقه داشت، اما از این سال
بود که جنین تعویض خط مشی دو حزب
آشکار گردید.
در
آن انتخابات، کلیولند رهبر بوربون دمکراتهای حامی کسبوکاری بود که با تعرفههای
بالا، سیاست نقره رایگان، تورم، امپریالیسم، یارانه دادن به کسبوکارها، کشاورزان
یا کهنهسربازان مخالف بودند. گروور با جانبداری حزبی و سردمداری سیاسی مبارزه کرد
و مورد حمایت جمهوری خواهان ماگوامپ نیز قرار گرفت.
اما
نهایتا" مداخله ی کلیولند در اعتصاب پولمن در ۱۸۹۴ و فعال نگه داشتن راه آهن،
خشم سندیکاهای کارگری در سطح کشور و نیز اکثریت بدنه حزب دموکرات و حامیان خود را
در ایلینوی برانگیخت؛ حمایت او از استاندارد طلا و مخالفت با سیاست نقره رایگان، زارعان حزب
دمکرات را دشمن خود کرد.
در
طول زمانی که دولت فدرال درگیر سیاست های اقتصادی و دفاعی بود و سیاست های اجتماعی
را به ایالت ها واگذار کرده بود، این ساختار دوگانه برقرار بود بنابرین ویلیام
جنینگز برایان دموکرات، 3 بار برای ریاست جمهوری در سال های 1896، 1900 و 1908
بعنوان یک لیبرال دموکرات و بعنوان مخالف بوربن ها برای ریاست جمهوری اقدام کرد.
در سال 1896 او از سیاست اقتصادی و پولی موسوم به نقره رایگان که تبدیل به یک
مناقشه بزرگ بر روی نرخ تورم در قرن 19 شده بود حمایت کرد. برایان در سخنرانی
تاریخی خود گفت آیا ما باید بشریت را بر صلیبی از طلا مصلوب کنیم؟ مسکوکات نقرهای و
نرخ تورم پایین به نفع کارگران و کشاورزان است برخلاف طلا، که به نفع سرمایهداران
بوده و هست.
جنبش نقره رایگان
این جنبش، در اواخر قرن 19 در آمریکا در حمایت از ضرب سکه نقره بدون محدودیت
به راه افتاد و با قانون وضع شده توسط کنگره در سال 1873 که دلار نقره ای را از
لیست سکه های مجاز خارج کرد تسریع شد. حامیان این جنبش صاحبان معادن نقره در غرب
کشور، کشاورزانی که معتقد بودند ارز فراوان (ضرب بدون پشتوانه سکه منجر به عرضه
زیاد ارز می شود)، باعث افزایش قیمت محصولات آنها می شود و وام گیرندگانی که
امیدوار بودند که با این کار بدهی های خود را راحت تر باز پرداخت کنند بودند و در
واقع نقره نماد عدالت اقتصادی برای تعداد کثیری از مردمان آمریکا شد. به دلیل رکود
اقتصادی اواسط سال 1870، این جنبش توانست به لحاظ سیاسی قوت بگیرد. اولین موفقیت
آنها اجرای قانون بلاند- آلیسون بود که همچنان دلار نقره ای را به رسمیت می شناخت
و خزانه داری را ملزم می کرد هر ماه بین 2.000.000 تا 4.000.000 دلار، نقره
خریداری کند و سکه ضرب کند. هنکامیکه در اوایل سال 1880، قیمت محصولات کشاورزی افزایش
یافت فشار برای قوانین پولی جدید کاهش یافت، اما کاهش قیمت زمین و محصولات کشاورزی
در سال 1887 منجر به تحریک مجدد تقاضای کشاورزان برای ضرب سکه نقره بدون محدودیت
گشت. در جواب این تقاضا، کنگره در سال 1890 قانون خرید نقره شرمن را تصویب کرد که
طبق آن دولت خرید ماهانه نقره خود را به میزان 50 درصد افزایش داد، این اقدامات
منجر به کاهش ذخیره طلا در خزانهداری آمریکا شد و موجبات شوک اقتصادی در بهار
1893 را فراهم آورد. محافظه کاران، قانون شرمن را دلیل این شوک می دانستند و در
بهار همان سال کنگره قانون مذکور را ملغی اعلام کرد. این اقدام با اعتراضات
کشاورزان همراه بود و مورد توجه پوپولیست ها در انتخابات سال 1892 قرار گرفت و در
انتخابات سال 1896، با وجود مخالفت رئیس جمهور کیلیولند، حزب دموکرات ضرب بدون
محدودیت نقره بعنوان سکه را در چارچوب های اصلی خود قرار داد و ویلیام جنینگز
برایان را به عنوان نامزد خود برگزید اما این جمهوری خواهان بودند که پیروز
انتخابات شدند و در سال 1900 با داشتن اکثریت کنگره قانون استاندارد طلا را تصویب
کردند و تنها طلا را پشتوانه انتشار ارز ایالات متحده قرار دادند.
همانطور
که گفته شد در سال 1900 برایان منتقد و مخالف امپریالیسم و در سال 1908 از قانون
شکستن انحصار سرمایهگذاری موسوم به "تراست باستینگ" حمایت کرد. تراست اصطلاحا بمعنای اتحاد چند شرکت که کالایی مشابه هم
تولید میکنند و سهم عمده ای از بازار را در اختیار دارند اطلاق می شود. قانون
تراست باستینگ یا آنتی تراست به مجموعه ای از قوانین فدرال و ایالتی اطلاق می شود
که محتوا و ساختار شرکت های تجاری را قانونمند می کند تا زمینه رقابت منصفانه ای
که به نفع مصرف کنندگان باشد را فراهم سازد. اولین قانون ضد تراست، قانون جان شرمن
بود که در سال 1890 تصویب شد و تشکیل کارتل یا ایجاد انحصار غیر قانونی شناخته شد.
طبق این قانون، کارتل هر گونه ادغام یا تبانی بود که تجارت را محدود می کرد. از
دیگر قوانین مهم آنتی تراست می توان به قانون کلایتون در سال 1914 که نسبت به
قانون شرمن بطور مشخصتر مصادیق انحصار و محدودسازی را تعریف کرد و قانون Federal Trade Commision در سال 1914 اشاره کرد. بطور کلی این
قوانین تشکیل کارتل ها و تصاحب و ادغام شرکت ها را که منجر به کاهش رقابت شود
محدود میکند و تشکیل انحصار و استفاده از قدرت انحصاری را مجاز نمیداند. بر
مبنای این قوانین امکان اقامه دعوی آنتی تراست در دادگاه وجود داشت.
برایان از سوی
دموکرات ها در جهت مخالفت با کلیولند و بوربن های طرفدار او در سال 1900 بعنوان
نامزد ریاست جمهوری انتخاب شد، او همچنین از طرف پوپولیست ها و جمهوری خواهان
طرفدار سیاست نقره رایگان نیز حمایت می شد. برایان در طول عمر خود ممنوعیت الکل را در ایالات
متحده حمایت کرد. او اما از طرفداران عدالت اجتماعی بود و به هیچ عنوان انسان ستیز
نبوده و هنگامیکه کلارنس دارو او را از وکالت خلع کرد بسیاری از تحول خواهان، تلاش
های مقدس او را برای عدالت اجتماعی فراموش نکرده و معتقد بودند دارو از خطوط قرمز
عبور کرده است. در اوایل قرن 20 هر شخصی حتی مرتجعان به ترقی خواهان اقتصادی و
محافظهکاران
اجتماعی بدل شده بودند.
بعد از شکست سنگین
دموکرات ها در انتخابات سال 1904، و شکست کلیولند در مهار بحران اقتصادی، بوربن ها
رفته رفته از صحنه سیاست محو شدند تا سال 1912 که وودرو ویلسون که یک بوربن دموکرات بود توانست تایید جنینگز برایان مخالف
اصلی شان را در داخل حزب بدست آورد.
فارغ از موضوعات اقتصادی، در
سطوح ایالتی، قوانین ارتجاعی زیادی حاکم و سانسور بسیار گسترده بود. متمم اول
قانون اساسی امریکا به صراحت اعلام میکرد که کنگره نباید آزادی بیان را محدود کند (تنها کنگره). تا سال
1925 که دیوان عالی حکم داد آزادی بیان باید در ایالت ها اعمال شود بنابر
چهاردهمین اصلاحیه قانون اساسی که اعمال آن برای تمامی ایالت ها الزامی شد این منشور حقوقی،
بصورت تدریجی و ذره ذره و با بوجود آمدن موارد حقوقی در کلیه ایالت ها می بایست
اعمال شود.
تا پیش از منع نژادپرستی، مردان
سفیدپوست می توانستند با داشتن یک مصونیت تقریبی در اکثر مناطق امریکا یک مرد سیاه پوست
را بکشند یا به یک زن سیاه تجاوز کنند. تبعیض علیه اقلیت و زنان بسیار شایع، آشکار
و قانونی بود. برای زنان مسیر حرفه ای آنها به خانه داری، معلمی پرستاری، منشی گری
و اپراتوری تلفن محدود می شد. تا زمانیکه اعلامیه حقوقی اتباع امریکایی تنها بصورت
فدرالی بکار برده می شد، بصورت کامل امکان این وجود داشت که از تبعیض نژادی در
نواحی محلی و ایالات امریکا حمایت شود و همزمان به طرفداران رفع محدودیت سرمایه گذاری
"تراست باستینگ" در سطح فدرال رای داده شود.
اما اولین شوک بزرگ مدنی به
آن ائتلاف شکننده، طغیان رودخانه ی می سی سی پی در سال 1927 بود. سیل 246 نفر را در 7
ایالت کشت و تقریبا یک هفتم از آرکانزاس را در اوج خود زیر آب برد. سیاه پوستان
قربانی شدیدترین تبعیض نژادی بودند و آخر از همه در عملیات نجات، به نجات آنانی
پرداخته شد که متناوبا بعنوان نیروی کار از آنها استفاده می کردند. پناهندگان
طوفان در شرایط رقت انگیزی در کمپ های بسیار نامطلوب نگهداری می شدند. اولین پیامد
این حادثه مهاجرت خیل زیادی از سیاه پوستان به ایالات شمالی بود. هربرت هوور
جمهوری خواه، وزیر تجارت و بازرگانی امریکا که بعنوان یک بشردوست شهرت یافته بود
قول داد برای درمان سیاه پوستان کاری انجام دهد اما پس از رسیدن به ریاست جمهوری موفق
به اصلاحات نشد (6ماه پس از رسیدن به ریاست جمهوری کشور دچار رکود بزرگ اقتصادی
شد) و از این رو بود که در سال 1932 بسیاری از جمهوری خواهان سیاه پوست سابق به حزب
دموکرات پیوسته و به نفع فرانکلین روزولت تغییر موضع سیاسی دادند.
رکود اقتصادی سال ۱۹۲۹ به
این دلیل بروز کرد که قدرت خرید پائین کارگران و طبقه متوسط، زمینه فروش محصولات
صنعتی و کشاورزی را از بین برده بود بنابراین روزولت ایجاد رونق اقتصادی را از
طریق پرداخت کمکهای مالی دولت فدرال و سرمایهگذاری در اموری که بخش خصوصی رغبتی
به سرمایهگذاری در آن نشان نمیدادند، در صدر برنامههای خود قرار داد. این برنامه اصطلاحا
به نیو دیل شهرت یافت. روزولت با استفاده از پشتوانه مالی دولت، به سرمایهگذاری
در امور عمرانی و زیربنایی پرداخت تا از این طریق با بیکاری مبارزه نماید و با
تزریق پول به طبقه کارگر، امکان خرید محصولات انبار شده در کارخانجات را فراهم
کند. با شکل گیری برنامه اقتصادی و اجتماعی نیو دیل پس از رکود بزرگ افتصادی توسط
فرانکلین روزولت دموکرات،کارگران
بدنه جمهوری خواه بیش از قبل بسوی دموکرات ها مایل شدند و از سوی دیگر ائتلاف دمکرات ها در داخل نیز رو به فرسایش نهاد.
دموکرات های جنوبی خود را
در موقعیتی یافتند که با تصمیمات جمهوری خواهان در رد کسری بودجه و ایجاد خدمات
اجتماعی عمومی موافق بودند. اصلاحات ناشی از این برنامه، بطور سختگیرانه ای در
تمامی ایالات امریکا اجرا شد.
اما پس از جنگ جهانی دوم
نیز، اقدامات هری ترومن دموکرات برای رفع تبعیض نژادی در نیروهای مسلح و اقدامات
مترقی او در حقوق مدنی و رفع تبعیض مالیاتی سیاهان و سفیدان، دیکسی کرات ها و دموکرات های
جنوبی را بیشتر از حزب دموکرات دور کرد.
دیکسی کرات ها مخالف
مداخله دولت فدرال و دیوان عالی در امور داخلی ایالت ها در برنامه های مدنی ترومن و
از هواداران برتری نژادی سفید پوست ها بودند. دموکرات های حقوق ایالتی که به آن دیکسی کرات ها گفته می شد، سیاسیونی مدافع
تفکیک نژادی، در آمریکا بودند و عمر محدودی نیز داشتند. این حزب در سال 1948 به
عنوان شاخه ای جدا ولی در درون حزب دموکرات شکل گرفت و درصدد حفاظت از حق ایالت در
زمینه قانونی کردن تفکیک نژادی در برابر آنچه آن ها قانون سرکوبگر دولت فدرال می نامیدند،
بودند.
دیکسی کرات ها
مخالف زندگی نژادهای سفید و سیاه در کنارهم بودند و خواستار حفظ قوانین جیم کرو و
برتری سفیدها در برابر مداخله احتمالی دولت مرکزی بودند. این جناح نامزدهای محلی
یا ایالتی نداشت و بعد از انتخابات 1948 رهبران آنها یا به حزب دموکرات بازگشتند
یا به جمهوری خواهان پیوستند. با وجود اینکه دیکسی کرات ها در کوتاه مدت اثر کمی
بر سیاست برجای گذاشتند در بلند مدت تاثیر به سزائی داشتند. دیکسی کرات ها تقریبا
برای همیشه باعث تضعیف Solid South و کنترل حزب
دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری در ایالات جنوبی شدند.
اقدامات هری ترومن باعث شد
استروم تورمند بعنوان شاخص ترین شخص این دسته از دموکرات ها و سناتور کارولینای
جنوبی، بصورت مستقل از دموکرات ها برای ریاست جمهوری سال 1948 وارد کارزار
انتخاباتی شود و 39 رای الکتورال را نیز نصیب خود کند. او در انتخابات سال 1952
آیزنهاور جمهوری خواه را تایید کرد و توسط رهبران دموکرات بعنوان سناتور دموکرات
شناخته نشد (تورمند بعنوان سناتور ایالت کارولینای جنوبی از سال 1956 تا سال 1968
دموکرات باقی ماند و پس از آن جمهوری خواه شده و تا سال 2003 سناتور این حزب در آن
ایالت شد).
هنگامیکه دیوان عالی
ایالات متحده امریکا دستور به رفع تبعیض نژادی در مدارس در سال 1954 داد با اینکه
مدیریت دولت فدرال در دست جمهوری خواهان بود اما پیش از آن بسیج عمومی علیه ارتجاع
اجتماعی شکل گرفته بود و هم آیزنهاور و هم توماس دیوی، سیاستمدار جمهوری خواهی که
در انتخابات سال 1948 از ترومن و پیش از آن از روزولت شکست خورده بود، جمهوری خواهانی
مترقی به حساب می آمدند.
در
25 ژوئن سال 1962، دیوان عالی ایالات متحده فرمان لغو مراسم دعا بصورت رسمی در
مدارس امریکا را صادر کرد و اعلام کرد دعا و مراسم مذهبی شخصی است و اعتقادات
مذهبی دانش آموزان نباید مورد سوال قرار بگیرد. از نظر محافظه کاران این روز، روزی
بود که دیوان عالی، خدا از مدارس بیرون راند و بعبارتی این فرمان، اعلان جنگی
غیرقابل بخشش علیه باورهای اکثریت جامعه امریکا تلقی می شد.
در سال 1964 تغییر بزرگی
روی داد و لایحه حقوق مدنی که تبعیض بر اساس نژاد، رنگ، دین، جنسیت یا منشأ ملی را
غیرقانونی کرد به امضای رییس جمهور لیندون بی. جانسون از حزب دموکرات رسید. جانسون
علیرغم آگاهی از اینکه آراء ایالات جنوبی را از دست خواهد داد بر تصویب این قوانین
برای اعطای حقوق مدنی فرای نژاد و جنسیت سماجت نشان داد و بدین سان تمامی معیارهایی که ائتلاف قدیمی درون حزبی و پایگاه های
منطقه ای آنها را شکل داده بود ویران و جابجا شد.
در همان سال بری گلدواتر
سناتور آریزونا که یک تاجر محافظه کار و مرتجع جمهوری خواه علیه این لایحه حقوق
مدنی مخالفت کرد و در انتخابات آن سال 1964 از جانسون شکستی سنگین خورد.
جنگ سرد بین امریکا و شوروی
همچین عاملی شد تا ائتلاف راست شکل بگیرد، از یک سو خطر کمونیسم و مصادره سرمایههای
خصوصی و اقتصاد دولتی برای سرمایه داران و محافظه کاران اقتصادی و از سوی دیگر
هراس محافظه کاران مذهبی از مخالفت کمونیسم با دین، اتحادی بین آنها شکل داد.
جو
مک کارتی، سناتور جمهوریخواه ویسکانسین تبدیل به یکی از چهرههای
شاخص دوران جنگ سرد در امریکا شد که با پارانویا به
ترس گستردهای در خصوص براندازی کمونیستی دامن
میزد و باعث بدگمانی به فعالان مدنی و ترقی خواهان ایالات متحده شد، به عقیده او
این فعالان اگر کمونیست نبودند در بهترین حالت فریب خورده شعارهای مارکسیستی و
غمخوار کمونیسم بودند. دوران مک کارتی، دورهای بود که این سوء ظن تقویت شد که هر
فعال مدنی و شخص مترقی ای چه کمونیست باشد و چه نباشد اهداف مشترک اقتصادی و
اجتماعی با آنها دارد و از این رو مورد حمایت طرفداران اقتصاد آزاد و سرمایه داران
و محافظه کاران اجتماعی قرار گرفت.
در
مجموع می توان گفت سیاست های اقتصادی و ائتلاف های متزلزل در هر حزب و وجود
مترقیانی که به قدرت می رسیدند در درون احزاب در بلند مدت باعث این جابجایی خط مشی
و تعویض پایگاه های ایالتی و جنس هواداران در دو حزب گشت.
No comments:
Post a Comment