Monday, October 30, 2017

کیهان شناسی، آفرینش و آخرالزمان در اساطیر نوردیک

کیهان شناسی، آفرینش و آخرالزمان در اساطیر نوردیک

خلاصه­ ای از منظومه باستانی ادا، گرداوری شده توسط جواد سلیمانی برای مقاله­ دینداری متوهمانه (بررسی تطبیقی اساطیر کافرکیشی نوردیک و اساطیر ادیان ابراهیمی)
//منتشر شده در بخش بینش دو ماهنامه چراغ روشن، شماره دوم، تیر و مرداد 1396.//


در آغاز هیچ نبود جز سرزمینی از یخ و تاریکی در شمال، نایفل­هِیم و سرزمینی از آتش در جنوب، ماسپل­هِیم و مرز ایندو را فضایی بود وسیع­تر از جهان­های بیشمار، از پوچی مطلق، خالی از صدا و نور و تاریکی، گینونگاگپ. پس از گذر دوره­ای طولانی و در اثر گرمای ماسپل­هِیم، چشمه­ای پدید آمد بنام هورگلمیر در نایفل­هِیم، که از آن 11 رود الیواگار به سمت جنوب سرازیر شد و وارد پوچی گینونگاگًپ شده چون صفحاتی از یخ در پوچی منجمد شد. اما گرمای ماسپل­هِیم، دوباره یخ­های الیواگار را در مرز جنوبی گینونگاگًپ آب کرد و بخار و ابر، جهان را تشکیل داد. از ذوب یخ، ابتدا یمیر-نیای یوتون­ها (دیوها) و سپس اودوملا-ماده گاو حیات، نیای حیوانات پدید آمد. یمیر از چهار رود شیر جاری از پستان اودوملا تغذیه میکرد و اودوملا یخ­های شور را می‌لیسید. از آمیزش دو پای یمیرِ خفته، مردی خلق شد و از تماس دستان و بدن او در زیر بغلش نیز یک زن و مرد به وجود آمدند. زایش یوتون­ها، این دیوهای یخ و سنگ از بدن او همچنان ادامه داشت. در شامگاه اولین روز حیات، با زبان کشیدن اودوملا بر یخ­های شور، موهای سر مردی از زیر یخ پدیدار شد، روز دوم، کل سر او و روز سوم تمام بدن مرد از زیر یخ بیرون آمد و بدین­سان، بوری زیبا روی، اولینِ خدایان در روز سوم بوجود آمد. بوری با خدای­زنی برخواسته از ذوبِ یخ آمیخت و بور متولد شد، بسان پدر، بور نیز با بستلا از خدای­زنان برخواسته از یخ آمیخت و حاصل آن سه خدا بود که هستی را ساختند، اودین، ویلی و وه.
زایش یوتون­ها از یمیر، عرصه را بر خدایان به تنگ­آورد، از اینرو سه برادر منتظر ماندند تا یمیر بخواب فرو رود و پس از آن بر او یورش برده و با تمام نیروی خود توانستند او را بکشند، بر او زخم­های فراوانی زدند و او را تکه تکه کردند آنگونه که از خون یمیر سیل­ها جاری شد. با مرگ یمیر تمامی یوتون­ها در سیلاب خونش غوطه‌ور گشتند ‌جز دو تن، برگلمیر و همسرش، که نیای نژادی جدید از یوتون­ها و دشمنان ابدی خدایان گشتند و آماده برای انتقام تا روز فرجام جهان.
 آنگاه اودین و برادرانش از بدن بی‌جان و عظیم الجثه یمیر برای خلق جهان در سه طبقه بهره جستند و گینونگاگپ را با آن پر کردند، ایگدرازیل، درخت حیات برافراشته شد و جز نایفل­هِیم و ماسپل­هِیم، 7 جهان دیگر بر آن قرار دادند، زمین را از گوشت تن و صخره‌ها را از استخوانش پدید آوردند. از شعله‌های ماسپل­هِیم ستارگان و اجرام آسمانی و از چشمان یمیر، ماه و خورشید را مسخر ساختند. از استخوان­های سالم او کوه­ها و از دندان­ها و تکه‌ استخوان­های شکسته اش صخره‌ها و تخته سنگ­ها را به وجود آوردند و خونش را به دریاچه‌ها و دریا و جمجمه‌اش را به گنبد آسمان بدل کردند آن‌ها گیاهان و درختان را از موی یمیر برافراشتند و مغز او را بر آسمان پاشیدند تا ابرها را پدید آورند، به کرم­ها و حشراتی که در بدن یمیر می زیستند شعور بخشیدند و مردمانی را با نام دورف­ها، کوتاه قامت و حریص خلق کردند که در نیداولیر می­زیند. از چهار سوی جهانی که ساختند، چهار دورف در شمال، جنوب، شرق و غرب گماردند تا جهان را نگاهبان باشند.
از خدایان دیگرِ پدید آمده از درون یخ، نارفی را دختری بود به­نام­ نات (شب-Night)، که حاصل ازدواجش با دیلینگر (سپیده دم) خدایی پدید آمد به­نام داگر (روز-Day) که سوار بر اسب­هایی به­نام­های اسکین­فاکسی و ریم­فاکسی خورشید و ماه را در آسمان حرکت می­دادند و بدین­سان شب و روز پدید آمد و در فرجام خدایان و آخرالزمان، اسکول، هیولایی گرگ­سان از نسل لوکی و فرزند فنریز موفق می­شود ارابه حامل خورشید را در آسمان گرفته و خورشید را ببلعد و هاتی برادر اسکول نیز نات را متوقف کرده و ماه را می­بلعد و اینان از نشانه­های آخرالزمان اند.
از سه طبقه جهان، طبقه زیرین، نایفل­هِیم و ماسپل­هِیم سرزمین دشمنان خدایان باقی میماند تا روز نبرد سرنوشت در آخرالزمان نوردیک، یعنی راگناروک. نایفل­هِیم، به دو سرزمین جهنم­سان بدل می­شود، هِل­هایم سرزمین اهریمنان زنده به فرمانروایی هل، دختر لوکی، خدایی مکار، حیله­گر و خیانتکار که در راگناروک فرماندهی اهریمنان را برعهده خواهد داشت و سرزمین مردگان دون­پایه در سه طبقه. چاه هورگلمیر که یکی از سه ریشه­ی اصلی و شناخته شده­ی ایگدرازیل درخت حیات برآن قرار دارد در هل­هیم است و مارهایی عظیم الجثه برای خشکاندن حیات در این سرزمین هماره به دسیسه و جویدن ریشه ایگدرازیل مشغولند. بالاترین طبقه سرزمین مردگان در نایفل­هِیم از آن خدایان و قهرمانانی­است که در جنگ کشته نشده­اند. طبقه میانی ار آن مردمیست که جنگاور نبوده­اند و در اثر بیماری و پیری مرده­اند و پایین­ترین طبقه دوزخ و مکان عذاب نابکاران است و پس از فرجام جهان، تالاری مخصوص در این طبقه ساخته خواهد شد برای دون­پایه­ترین گناهکاران، قاتلان، شهوت­رانان و پیمان شکنان. ماسپل­هِیم سرزمین دیگر این طبقه­ی دون، مسکن اهریمنان آتش است، در راگناروک و در نبرد نهایی اهریمنان این سرزمین هستند که موفق میشوند با فرماندهی سورت، فرمانروایشان، ایگدرازیل را آتش زده و حیات را از بین ببرند.
بر طبقه میانی، برادران اودین چهار جهان بر ایگدرازیل می­سازند: نیداولیر، سوارتلف‌‌هیم، یوتون‌هیم و میدگارد. نیداولیر، جهان دشت­های تاریک ساخته­ شده از طلا و سکونتگاه دورف­ها. سوارتلف‌‌هیم، جهانی همچون نیداولیر تاریک اما مامن الف­های تاریکی، روح­هایی خوش­سیما و انسان­گونه با عمری دراز و توانی مافوق بشر. یوتون­هیم، جهان دیوهای یوتون، که هماره در پی انتقامند و جهان انسان­ها و خدایان را تهدید می­کنند. یوتون­های متولد شده از برگلمیر در اساطیر نوردیک همچون خدایان قدرت­هایی شگرف دارند و پابه­پای خدایان فاتح می­شوند و گاه دشمنان را به تسلیم و مذاکره و باجدهی وادار ساخته و هیچگاه زنجیر اطاعت بر گردن نمی­اندازند. علیرغم دشمنی­ها، تانگوی پنهانی با خدایان ساکن در طبقه فوقانی دارند و گاه نتیجه آن، وصلت بین آن­ها و یا تقدس کشتگان یوتون توسط خدایان است. دومین ریشه­ی اصلی و شناخته شده­ی ایگدرازیل، در یوتونهیم است و میمیزبرونر، چاه خرد و دانایی، در زیر این ریشه قرار گرفته است، سر میمیر خردمندترین خدایان نیز با چشم راست جداشده­ی اودین بر این چاه واقع است. جهان چهارم این طبقه، میدگارد مسخر آدمیان است. اودین، خدای خدایان، خدای خرد و شعر، خدای مرگ و جنگ­آوری، نه روز گرسنه و تشنه و زخمی، از ایگدرازیل درخت حیات آویزان ماند و پس از بدست آوردن قدرت­های جادویی و تکلم با مردگان، بهمراه سه برادر و خدای دیگری به­نام هونیر، ابتدا از شکافتن پوسته­ی درخت نارون زنی به­نام امبلا و سپس از شکافتن کنده­ی درخت حیات، ایگدرازیل مردی به­نام آسک را خلق کردند و هریک قدرتی به او عطا کردند. و بدین­سان انسان خلق شد. و آنانرا در میدگارد سکنا دادند. اودین و برادرانش برای محافظت از انسان­ها در برابر یوتون­هایی که در طبقه­ی معادل انسان­ها می­زیند، از ابروهای یمیر حصاری به دور میدگارد، کشیدند. میدگارد همچنین با دریایی غیرقابل عبور احاطه شده­است. یورمونگاند اهریمن­زاده فرزند لوکی، که چون ماری متولد شد برای دوری از خدایان توسط اودین به این دریا انداخته شد اما این افعی به قدری بزرگ است که برای گنجیدن در این اقیانوس مجبور بود دم خود را به دهان بگیرد، در راگناروک، یورمونگاند به سمت زمین حرکت می­کند و با زهر خود زمین و آب را آلوده می کند و میدگارد به زیر آب فرو می­رود.
سه برادر سه جهان را نیز بر طبقه فوقانی ساختند، الف­هِیم، وانا­هِیم و آزاگارد. الف­هیم، سکونتگاه الف­های روشنایی، فرشتگان طبیعت و محافظان و فرمانبرداران فریر از قبیله ونیر، خدای باران و زایش و برکت و صلح، خدایی که ریختن خون پاکش در راگناروک بدست سورت آغاز یک فرجام خواهد بود، که آدمیان نیک­سرشت و غیر جنگنجو پس از مرگ برای زندگی بدانها بدل میگردند.
خدایان را دو قبیله بود، قبیله اودین و برادران، با نام آزیرها خدایگان برتر و خدایگان خلقت و جنگاوری که با فرمانروایی اودین در آزگارد بالاترین جهان از جهان­های 9گانه سکونت داشتند. و قبیله ونیرها، خدایان طبیعت ساکن در جهان وانا­هِیم.
خدایان ونیر، صلح­جو­تر و به سحر آشناتر و آزیرها، قانون­شکن­تر و جنگجوتر بودند. جنگی بین این دو قبیله از خدایان به آتش­افروزی آزیرها درگرفت و پیشنهاد قصاص­گونه­ی ونیرها مورد توجه قرار نگرفت، تا آنجا که خون­های بسیاری از خدایان جاری شد، و سرِ خردمندترین خدایان آزیر، میمیر از تن جدا شد و با تدبیر اودین، سر همچنان به تکلم و مشاوره به اودین باقیماند، در پایان هر دو طرف با مبادله­ی گروگان به صلح روی آوردند و در راگناروک دوشادوش همدیگر در برابر اهریمنان می­جنگند.
جهانِ آزگارد، مقر خدایان آزیر، با دیواری از سنگ­های غول­پیکر محافظت می­شد که توسط یکی از یوتون­ها ساخته شده اما این خوش خدمتی را فرجامی جز مرگ برای او به حاصل نداشت. در این جهان، اودین، خدای خدایان را تالاریست به نام تالار والهالا یا تالار شهادت، بهشت انسان­های جنگجو که در جنگ­های وایکینگی و در پی دلاوری کشته شده­اند. سقفی دارد از نیزه­ و سپر و کرسی­هایی از زره، 540 دروازه دارد و بر دروازه­های غربی که والکایری­ها این فرشتگان و حوریان خونریز میادین جنگ، شهدا را بدان همراهی می­کنند، گرگی به نگاهبانی و بر فراز آن عقابی دائم به پرواز است. قهرمانان شهید را اینهریر می­نامند و هر روز که از خواب بر می­خیزند، خود را برای نبرد می‌پرورانند و آنقدر به نبرد با یکدیگر مشغولند که یکدیگر را تکه تکه می‌کنند اما به هنگام شب زخم­های آنها التیام یافته و در کنار اودین به عیش و نوش می‌پردازند. از گوشت گرازی که هر روز دوباره زاده می­شود میخورند و از پستان­های بزی که بر بام والهالا می­زید و از برگ­های ایگدرازیل می‌خورد شیر می­نوشند تا روز فرجام. در راگناروک، از هر دروازه­ی والهالا، 800 اینهریار در هر آن خارج می­شوند و دوشادوش خدایان، در سپاه اودین  به نبرد با یوتو­ن­ها و سایر اهریمنان می­پردازند و در کنار خدای خود کشته می­شوند.
فریر فرمانده الف­هیم را خواهریست دوقلو به نام فریا از نیورد خدای بدکاره­ی دریا. فریا، بانوی عشق و جنگ و مرگ و ملکه والکایری­ها که در پس جنگ خدایان، برای ضمانت صلح در آزگارد مبادله شده نیز، باقی کشته شدگان میادین نبرد وایکینگی، با رجحان جنگجویان زن را به تالار سسرومنیر در آزگارد برده و برای راگناروک آماده می­کند. در آزگارد، دشتی است به­نام ایدا که دو تالار در ان است. گلادزهیم مکانی برای شور 12 خدای برتر آزیر و وینگولف مکانی برای تصمیم­گیری سایر خدایان بر امور انسان­ها و طبیعت. تنها راه ورود به آزگارد از جهان­های پایین تر، پلی است به نام بیفروست که هِیمدال خدای نگهبان از آن مراقبت میکند، خدایی که در آخرالزمان موفق به حفظ پل نمی­شود و بدست شیطان بزرگ، لوکی کشته می­شود گرچه لوکی را نیز خواهد کشت. اوردابرن، چاه سرنوشت که یکی دیگر از سه ریشه اصلی و شناخته شده­ی درخت حیات ایگدرازیل بر آن است نیز در آزگارد واقع است و توسط 3 الهه­ی نورن محافظت می­شود و اینان نگاهبان سرنوشت مختوم آدمیان و خدایانند.
فرجام جهان را نشانه­ هاییست چون سه زمستان عظیم و سرد، طولانی و متوالی که در آن از همه سو برف می­بارد، قحطی و جنگ­هایی متعدد، شیوع نزاع و شرارت در میان انسان­ها که به برادر کشی می­انجامد، فراموشی نیکویی و ارزش­های اخلاقی، بلعیده شدن ماه و خورشید بدست نوادگان گرگ­گونه­ی شیطان بزرگ لوکی و سپس تاریکی مطلق جهان، ریزش ستارگان آسمان و تنیده شدن بانگ آخرالزمان در پهنه جهان اهریمنان، خدایان و مردگان. در راگناروک، زمین بر اثر زلزله‌های شدید در آستانه متلاشی شدن قرار می‌گیرد و هر چه بند و زنجیر در جهان هست، از هم پاشیده می­شود و همه اهریمنان همچون گرگ قدرتمند فنریر که خدایان به لطف نیرنگ و فریب و سحر الف­ها و تقدیم یک دست تیر پسر اودین، او را به زنجیر افکنده بودند و پدرش لوکی از بند رها خواهند شد. با تکانه­های یورمونگاند، فرزند مارگونه­ی لوکی دریاها را امواج خروشانی پدید می­آید و زمین و آسمان با زهرش آلوده می­شود. کشتی اشباح که در خشکی است در اثر موجی به دریا بازمیگردد و یوتون­ها، دشمنان دیرین خدایان برآن سوار و به ارض موعود برای نبرد نهایی میرسند. دون­ترین طبقات جهان، به تکاپو افتاده، مردگان به فرماندهی لوکی از هل­هیم و از موسپل­هیم، اهریمنان آتش بسوی واگروند، ارض موعود در آزگارد لشگرکشی می­کنند.
هِیمدال، خدای نگاهبان در صور میدمد، خدایان، جنگجویان فریا، والکایری­ها، اینهریرها، انسان­ها، الف­های تاریکی و روشنایی و دورف­ها برای مقابله با اهریمنان در واگروند به صف درمی­­آیند. سورت، اهریمن آتش فریر را میکشد، ثور خدای خوش­سیمای آذرخش، حامی آدمیان و فرزند اودین افعی یورمونگاند، را میکشد اما خود نیز کشته خواهدشد. تیر، خدای یک دست عدالت، فرزند دیگر اودین که پیشاپیش دست راست خود را در به زنجیر افکندن فنریر از دست داده بود بر گارم، سگ چهار چشم نگاهبان هل­هیم میتازد و همدیگر را می­کشند.

لوکی حیله­ گر و طرد شده و دربند شده، که خود از خدایان آزیر و نیای تمامی اهریمنان بزرگ و اکنون فرمانده­ی یوتون­ها و اهریمنان است بر هِیمدال می­تازد و همدیگر را از پای در­می­آورند. اودین، خدای تک چشم، خدای خدایان در روز موعود بر فنریر، اهریمن گرگ­گونه­، فرزند ارشد لوکی و پدر اسکول و هاتی می­تازد اما مغلوب خواهد شد و فنریر او را می­بلعد. ویدار، خدای قهرمان و منتقم با دست خالی به گرگ می­تازد، فکش را گرفته و از میان به دو نیم می‌کند. خدایان و اهریمنان و حامیانشان در نبردی سهمگین کشته می­شوند و در پایان نیز سورت ایگدرازیل را آتش میزند و جهان را نابود میکند اما از خدایان 3 فرزند اودین، ویدار، والی و هرمود بهمراه هونیر یکی از 4 خالق انسان زنده می­مانند. درخت حیات نیز زنده میماند و پردیسی نو پایان خوش هستی است، بالدر خدای معصومیت و فرزند اودین که با نیرنگ لوکی پیشتر مرده­بود بهمراه برادر بیگناه دوقلویش هودر از دنیای مردگان باز می­گردند، خدایان کشته شده در راگناروک زنده می­شوند، لیف و لیفتراسیر، زن و مردی از آدمیان که در ایگدرازیل پناه گرفته بودند زنده می­مانند و جهانی عاری از پلیدی و شر، غم و جنگ و اندوه، از دریا سر برخواهد آورد.

No comments:

Post a Comment