کیهان شناسی،
آفرینش و آخرالزمان در اساطیر نوردیک
خلاصه ای از منظومه باستانی ادا، گرداوری شده توسط جواد
سلیمانی برای مقاله دینداری متوهمانه (بررسی تطبیقی اساطیر کافرکیشی نوردیک و
اساطیر ادیان ابراهیمی)
//منتشر شده در بخش بینش دو ماهنامه چراغ روشن، شماره دوم، تیر و مرداد
1396.//
در آغاز هیچ نبود جز سرزمینی از یخ و تاریکی در شمال، نایفلهِیم و سرزمینی از
آتش در جنوب، ماسپلهِیم و مرز ایندو را فضایی بود وسیعتر از جهانهای بیشمار، از
پوچی مطلق، خالی از صدا و نور و تاریکی، گینونگاگپ. پس از گذر دورهای طولانی و در
اثر گرمای ماسپلهِیم، چشمهای پدید آمد بنام هورگلمیر در نایفلهِیم، که از آن 11
رود الیواگار به سمت جنوب سرازیر شد و وارد پوچی گینونگاگًپ شده چون صفحاتی از یخ
در پوچی منجمد شد. اما گرمای ماسپلهِیم، دوباره یخهای الیواگار را در مرز جنوبی گینونگاگًپ
آب کرد و بخار و ابر، جهان را تشکیل داد. از ذوب یخ، ابتدا یمیر-نیای یوتونها
(دیوها) و سپس اودوملا-ماده گاو حیات، نیای حیوانات پدید آمد. یمیر از چهار رود شیر جاری از پستان اودوملا تغذیه
میکرد و اودوملا یخهای شور را میلیسید. از آمیزش دو پای یمیرِ
خفته، مردی خلق شد و از تماس دستان و بدن او در زیر بغلش نیز یک زن و مرد به وجود
آمدند. زایش یوتونها، این دیوهای یخ و سنگ از بدن او همچنان ادامه داشت. در
شامگاه اولین روز حیات، با زبان کشیدن اودوملا بر یخهای شور، موهای سر مردی از
زیر یخ پدیدار شد، روز دوم، کل سر او و روز سوم تمام بدن مرد از زیر یخ بیرون آمد
و بدینسان، بوری زیبا روی، اولینِ خدایان در روز سوم بوجود آمد. بوری با خدایزنی
برخواسته از ذوبِ یخ آمیخت و بور متولد شد، بسان پدر، بور نیز با بستلا از خدایزنان
برخواسته از یخ آمیخت و حاصل آن سه خدا بود که هستی را ساختند، اودین، ویلی و وه.
زایش یوتونها از یمیر، عرصه را بر خدایان به تنگآورد، از اینرو سه برادر
منتظر ماندند تا یمیر بخواب فرو رود و پس از آن بر او یورش برده و با تمام نیروی
خود توانستند او را بکشند، بر او زخمهای فراوانی زدند و او را تکه تکه کردند
آنگونه که از خون یمیر سیلها جاری شد. با مرگ یمیر تمامی یوتونها در سیلاب خونش
غوطهور گشتند جز دو تن، برگلمیر و همسرش، که نیای نژادی جدید از یوتونها
و دشمنان ابدی خدایان گشتند و آماده برای انتقام تا روز فرجام جهان.
آنگاه اودین و برادرانش از بدن بیجان و عظیم الجثه یمیر برای خلق جهان در سه
طبقه بهره جستند و گینونگاگپ را با آن پر کردند، ایگدرازیل، درخت حیات برافراشته
شد و جز نایفلهِیم و ماسپلهِیم، 7 جهان دیگر بر آن قرار دادند، زمین را از گوشت
تن و صخرهها را از استخوانش پدید آوردند. از شعلههای ماسپلهِیم ستارگان و اجرام
آسمانی و از چشمان یمیر، ماه و خورشید را مسخر ساختند. از استخوانهای سالم او کوهها
و از دندانها و تکه استخوانهای شکسته اش صخرهها و تخته سنگها را به وجود
آوردند و خونش را به دریاچهها و دریا و جمجمهاش را به گنبد آسمان بدل کردند آنها
گیاهان و درختان را از موی یمیر برافراشتند و مغز او را بر آسمان پاشیدند تا ابرها
را پدید آورند، به کرمها و حشراتی که در بدن یمیر می زیستند شعور بخشیدند و مردمانی
را با نام دورفها، کوتاه قامت و حریص خلق کردند که در نیداولیر میزیند. از چهار
سوی جهانی که ساختند، چهار دورف در شمال، جنوب، شرق و غرب گماردند تا جهان را نگاهبان
باشند.
از خدایان دیگرِ پدید آمده از درون یخ، نارفی را دختری بود بهنام نات (شب-Night)، که حاصل ازدواجش با دیلینگر (سپیده
دم) خدایی پدید آمد بهنام داگر (روز-Day) که سوار بر اسبهایی
بهنامهای اسکینفاکسی و ریمفاکسی خورشید و ماه را در آسمان حرکت میدادند و
بدینسان شب و روز پدید آمد و در فرجام خدایان و آخرالزمان، اسکول، هیولایی گرگسان
از نسل لوکی و فرزند فنریز موفق میشود ارابه حامل خورشید را در آسمان گرفته و
خورشید را ببلعد و هاتی برادر اسکول نیز نات را متوقف کرده و ماه را میبلعد و
اینان از نشانههای آخرالزمان اند.
از سه طبقه جهان، طبقه زیرین، نایفلهِیم و ماسپلهِیم سرزمین دشمنان خدایان
باقی میماند تا روز نبرد سرنوشت در آخرالزمان نوردیک، یعنی راگناروک. نایفلهِیم،
به دو سرزمین جهنمسان بدل میشود، هِلهایم سرزمین اهریمنان زنده به فرمانروایی
هل، دختر لوکی، خدایی مکار، حیلهگر و خیانتکار که در راگناروک فرماندهی اهریمنان
را برعهده خواهد داشت و سرزمین مردگان دونپایه در سه طبقه. چاه هورگلمیر که یکی
از سه ریشهی اصلی و شناخته شدهی ایگدرازیل درخت حیات برآن قرار دارد در هلهیم
است و مارهایی عظیم الجثه برای خشکاندن حیات در این سرزمین هماره به دسیسه و جویدن
ریشه ایگدرازیل مشغولند. بالاترین طبقه سرزمین مردگان در نایفلهِیم از آن خدایان
و قهرمانانیاست که در جنگ کشته نشدهاند. طبقه میانی ار آن مردمیست که جنگاور
نبودهاند و در اثر بیماری و پیری مردهاند و پایینترین طبقه دوزخ و مکان عذاب
نابکاران است و پس از فرجام جهان، تالاری مخصوص در این طبقه ساخته خواهد شد برای
دونپایهترین گناهکاران، قاتلان، شهوترانان و پیمان شکنان. ماسپلهِیم سرزمین
دیگر این طبقهی دون، مسکن اهریمنان آتش است، در راگناروک و در نبرد نهایی
اهریمنان این سرزمین هستند که موفق میشوند با فرماندهی سورت، فرمانروایشان،
ایگدرازیل را آتش زده و حیات را از بین ببرند.
بر طبقه میانی، برادران اودین چهار جهان بر ایگدرازیل میسازند: نیداولیر، سوارتلفهیم،
یوتونهیم و میدگارد. نیداولیر، جهان دشتهای تاریک
ساخته شده از طلا و سکونتگاه دورفها. سوارتلفهیم، جهانی همچون نیداولیر تاریک اما
مامن الفهای تاریکی، روحهایی خوشسیما و انسانگونه با عمری دراز و توانی مافوق
بشر. یوتونهیم، جهان دیوهای یوتون، که هماره در پی انتقامند و جهان انسانها و
خدایان را تهدید میکنند. یوتونهای متولد شده از برگلمیر در اساطیر نوردیک همچون خدایان قدرتهایی شگرف دارند و پابهپای
خدایان فاتح میشوند و گاه دشمنان را به تسلیم و مذاکره و باجدهی وادار ساخته و
هیچگاه زنجیر اطاعت بر گردن نمیاندازند. علیرغم دشمنیها، تانگوی پنهانی با
خدایان ساکن در طبقه فوقانی دارند و گاه نتیجه آن، وصلت بین آنها و یا تقدس
کشتگان یوتون توسط خدایان است. دومین ریشهی اصلی و شناخته شدهی ایگدرازیل، در یوتونهیم است و میمیزبرونر، چاه خرد و دانایی، در زیر این ریشه قرار گرفته است، سر میمیر خردمندترین خدایان نیز با چشم راست
جداشدهی اودین بر این چاه واقع است. جهان چهارم این طبقه، میدگارد مسخر آدمیان
است. اودین، خدای خدایان، خدای خرد و شعر، خدای مرگ و جنگآوری، نه روز گرسنه و
تشنه و زخمی، از ایگدرازیل درخت حیات آویزان ماند و پس از بدست آوردن قدرتهای
جادویی و تکلم با مردگان، بهمراه سه برادر و خدای دیگری بهنام هونیر، ابتدا از
شکافتن پوستهی درخت نارون زنی بهنام امبلا و سپس از شکافتن کندهی درخت حیات،
ایگدرازیل مردی بهنام آسک را خلق کردند و هریک قدرتی به او عطا کردند. و بدینسان
انسان خلق شد. و آنانرا در میدگارد سکنا دادند. اودین و برادرانش برای محافظت از
انسانها در برابر یوتونهایی که در طبقهی معادل انسانها میزیند، از ابروهای
یمیر حصاری به دور میدگارد، کشیدند. میدگارد همچنین با
دریایی غیرقابل عبور احاطه شدهاست. یورمونگاند اهریمنزاده فرزند لوکی، که چون
ماری متولد شد برای دوری از خدایان توسط اودین به این دریا انداخته شد اما این
افعی به قدری بزرگ است که برای گنجیدن در این اقیانوس مجبور بود دم خود را به دهان
بگیرد، در راگناروک، یورمونگاند به سمت زمین حرکت میکند و با زهر خود زمین و آب را آلوده می کند و میدگارد به
زیر آب فرو میرود.
سه برادر سه جهان را نیز بر طبقه فوقانی ساختند، الفهِیم، واناهِیم و
آزاگارد. الفهیم، سکونتگاه الفهای روشنایی، فرشتگان طبیعت و محافظان و
فرمانبرداران فریر از قبیله ونیر، خدای باران و زایش و برکت و صلح، خدایی که ریختن
خون پاکش در راگناروک بدست سورت آغاز یک فرجام خواهد بود، که آدمیان نیکسرشت و
غیر جنگنجو پس از مرگ برای زندگی بدانها بدل میگردند.
خدایان را دو قبیله بود، قبیله اودین و برادران، با نام آزیرها خدایگان برتر و
خدایگان خلقت و جنگاوری که با فرمانروایی اودین در آزگارد بالاترین جهان از جهانهای
9گانه سکونت داشتند. و قبیله ونیرها، خدایان طبیعت ساکن در جهان واناهِیم.
خدایان ونیر، صلحجوتر و به سحر آشناتر و آزیرها، قانونشکنتر و جنگجوتر
بودند. جنگی بین این دو قبیله از خدایان به آتشافروزی آزیرها درگرفت و پیشنهاد
قصاصگونهی ونیرها مورد توجه قرار نگرفت، تا آنجا که خونهای بسیاری از خدایان
جاری شد، و سرِ خردمندترین خدایان آزیر، میمیر از تن جدا شد و با تدبیر اودین، سر
همچنان به تکلم و مشاوره به اودین باقیماند، در پایان هر دو طرف با مبادلهی
گروگان به صلح روی آوردند و در راگناروک دوشادوش همدیگر در برابر اهریمنان میجنگند.
جهانِ آزگارد، مقر خدایان آزیر، با دیواری از سنگهای غولپیکر محافظت میشد که
توسط یکی از یوتونها ساخته شده اما این خوش خدمتی را فرجامی جز مرگ برای او به
حاصل نداشت. در این جهان، اودین، خدای خدایان را تالاریست به نام تالار والهالا یا
تالار شهادت، بهشت انسانهای جنگجو که در جنگهای وایکینگی و در پی دلاوری کشته
شدهاند. سقفی دارد از نیزه و سپر و کرسیهایی از زره، 540 دروازه دارد و بر
دروازههای غربی که والکایریها این فرشتگان و حوریان خونریز میادین جنگ، شهدا را
بدان همراهی میکنند، گرگی به نگاهبانی و بر فراز آن عقابی دائم به پرواز است.
قهرمانان شهید را اینهریر مینامند و هر روز که از خواب بر میخیزند، خود را برای
نبرد میپرورانند و آنقدر به نبرد با یکدیگر مشغولند که یکدیگر را تکه تکه میکنند
اما به هنگام شب زخمهای آنها التیام یافته و در کنار اودین به عیش و نوش میپردازند. از گوشت گرازی که هر روز دوباره زاده میشود میخورند
و از پستانهای بزی که بر بام والهالا میزید و از برگهای ایگدرازیل میخورد شیر مینوشند تا روز فرجام. در راگناروک، از هر دروازهی والهالا، 800 اینهریار
در هر آن خارج میشوند و دوشادوش خدایان، در سپاه اودین به نبرد با یوتونها و سایر اهریمنان میپردازند و در کنار خدای خود کشته میشوند.
فریر فرمانده الفهیم را خواهریست دوقلو به نام فریا از نیورد خدای بدکارهی
دریا. فریا، بانوی عشق و جنگ و مرگ و ملکه والکایریها که در پس جنگ خدایان، برای
ضمانت صلح در آزگارد مبادله شده نیز، باقی کشته شدگان میادین نبرد وایکینگی، با
رجحان جنگجویان زن را به تالار سسرومنیر در آزگارد برده و برای راگناروک آماده میکند.
در آزگارد، دشتی است بهنام ایدا که دو تالار در ان است. گلادزهیم مکانی برای شور
12 خدای برتر آزیر و وینگولف مکانی برای تصمیمگیری سایر خدایان بر امور انسانها
و طبیعت. تنها راه ورود به آزگارد از جهانهای پایین تر، پلی است به نام بیفروست
که هِیمدال خدای نگهبان از آن مراقبت میکند، خدایی
که در آخرالزمان موفق به حفظ پل نمیشود و بدست شیطان بزرگ، لوکی کشته میشود گرچه
لوکی را نیز خواهد کشت. اوردابرن، چاه سرنوشت که یکی دیگر از سه ریشه اصلی و
شناخته شدهی درخت حیات ایگدرازیل بر آن است نیز در آزگارد واقع است و توسط 3 الههی
نورن محافظت میشود و اینان نگاهبان سرنوشت مختوم آدمیان و خدایانند.
فرجام جهان را نشانه هاییست چون سه زمستان عظیم و سرد، طولانی و متوالی که در
آن از همه سو برف میبارد، قحطی و جنگهایی متعدد، شیوع نزاع و شرارت در میان
انسانها که به برادر کشی میانجامد، فراموشی نیکویی و ارزشهای اخلاقی، بلعیده
شدن ماه و خورشید بدست نوادگان گرگگونهی شیطان بزرگ لوکی و سپس تاریکی مطلق جهان،
ریزش ستارگان آسمان و تنیده شدن بانگ آخرالزمان در پهنه جهان اهریمنان، خدایان و
مردگان. در راگناروک، زمین بر اثر زلزلههای شدید در آستانه متلاشی شدن قرار میگیرد
و هر چه بند و زنجیر در جهان هست، از هم پاشیده میشود و همه اهریمنان همچون گرگ قدرتمند فنریر که خدایان به لطف نیرنگ و فریب و
سحر الفها و تقدیم یک دست تیر پسر اودین، او را به زنجیر افکنده بودند و پدرش لوکی از بند رها خواهند شد. با تکانههای یورمونگاند، فرزند
مارگونهی لوکی دریاها را امواج خروشانی پدید میآید و زمین و آسمان با زهرش آلوده
میشود. کشتی اشباح که در خشکی است در اثر موجی به دریا بازمیگردد و یوتونها،
دشمنان دیرین خدایان برآن سوار و به ارض موعود برای نبرد نهایی میرسند. دونترین
طبقات جهان، به تکاپو افتاده، مردگان به فرماندهی لوکی از هلهیم و از موسپلهیم،
اهریمنان آتش بسوی واگروند، ارض موعود در آزگارد لشگرکشی میکنند.
هِیمدال، خدای نگاهبان در صور میدمد، خدایان، جنگجویان فریا، والکایریها،
اینهریرها، انسانها، الفهای تاریکی و روشنایی و دورفها برای مقابله با اهریمنان
در واگروند به صف درمیآیند. سورت، اهریمن آتش فریر را میکشد، ثور خدای خوشسیمای
آذرخش، حامی آدمیان و فرزند اودین افعی یورمونگاند، را میکشد اما خود نیز کشته
خواهدشد. تیر، خدای یک دست عدالت، فرزند دیگر اودین که پیشاپیش دست راست خود را در
به زنجیر افکندن فنریر از دست داده بود بر گارم، سگ چهار چشم نگاهبان هلهیم
میتازد و همدیگر را میکشند.
لوکی حیله گر و طرد شده و دربند شده، که خود از خدایان آزیر و نیای تمامی
اهریمنان بزرگ و اکنون فرماندهی یوتونها و اهریمنان است بر هِیمدال میتازد و همدیگر را از پای درمیآورند.
اودین، خدای تک چشم، خدای خدایان در روز موعود بر فنریر، اهریمن گرگگونه، فرزند
ارشد لوکی و پدر اسکول و هاتی میتازد اما مغلوب خواهد شد و فنریر او را میبلعد.
ویدار، خدای قهرمان و منتقم با دست خالی به گرگ میتازد، فکش را گرفته و از میان به دو نیم میکند. خدایان و اهریمنان و حامیانشان در
نبردی سهمگین کشته میشوند و در پایان نیز سورت ایگدرازیل را آتش میزند و جهان را
نابود میکند اما از خدایان 3 فرزند اودین، ویدار، والی و هرمود بهمراه هونیر یکی
از 4 خالق انسان زنده میمانند. درخت حیات نیز زنده میماند و پردیسی نو پایان خوش
هستی است، بالدر خدای معصومیت و فرزند اودین که با نیرنگ لوکی پیشتر مردهبود بهمراه
برادر بیگناه دوقلویش هودر از دنیای مردگان باز میگردند، خدایان کشته شده در
راگناروک زنده میشوند، لیف و لیفتراسیر، زن و مردی از آدمیان که در ایگدرازیل
پناه گرفته بودند زنده میمانند و جهانی عاری از پلیدی و شر، غم و جنگ و اندوه، از
دریا سر برخواهد آورد.
No comments:
Post a Comment