چند تبریک و چند نکته در خصوص آنها که قبح بالا
رفتن از دیوار سفارت را شکستند
13 آبان 58، 400 دانشجوی تندرو و احساساتی که خود را پیرو
خط امام معرفی کردند در یک اقدام کاملا غیر دیپلماتیک، سفارت امریکا را اشغال کرده
و موجب مشکلات عدیده ای برای آینده ایران شدند، مشکلاتی چون تضعیف ایران، جرات
دادن به دشمنان ایران برای تجاوز و تعدی، جنگ، تحریم های 37 ساله، انزوا، قرارداد
الجزایر که خط به خط آن به ضرر ایران بود، و آغاز حذف نیروهای دموکرات، استعفای
دولت موقت و شرایط بسته داخلی.
اقدامی که با حمایت بنیانگذار و رهبر جمهوری اسلامی، آیت
الله خمینی، روحانیون، قاطبه سیاسیونی که بعدها عهده دار سمت های دولتی شدند، طیف
عامه مردمی، احزاب و گروه های چپ، برخی احزاب لیبرال و چهره هایی چون بنی صدر مواجه
شد.
نگارنده این پیروزی بزرگ اشغال سفارت یا بنابه تعبیری فتح
لانه جاسوسی را به اسرائیل، حزب جمهوریخواه امریکا و شخص راکفلر و کسینجر که با یک
نقشه حساب شده و قابل پیش بینی (رجوع شود به خاطرات کارتر) با اصرار به دولت
امریکا برای پذیرش شاه برای درمان توانستند دوره ریاست جمهوری دموکرات ها را 4
ساله کنند و پس از آن هم 12 سال دیگر یکه تازی کنند و جنبش حقوق بشری و ضدجنگ
امریکا را که تازه جان گرفته بود خاموش کنند تبریک عرض می کند، به لابی صهیونیستی
این کشور، دولت مرتجع عربستان سعودی، به بنیاد راکفلر که تلاش زیادی برای تضعیف
ایران و تخریب وجهه آن از طریق متوحش نشان دادن ایرانیان در دنیا انجام داد و در
همان زمان هم توانست 4 میلیارد دلار وام بانک چیس منهتن را که بی پشتوانه و بدون
مجوز قانونی به شاه و خانواده پهلوی داده بود و امکان استردادش نبود بالاخره بازپس
بگیرد، تبریک عرض می کند به سرکار خانم اشرف پهلوی، و همه سران پهلوی که از ایران
گریخته بودند و بر اساس مفاد بیانیه الجزایر توانستند از ایران در دادگاه لاهه
شکایت و طلب غرامت کنند و به دشمنان ایران
که توانستند 20 میلیارد دلار اموال ایران را در امریکا بلوکه کنند از همان سال تا
کنون تبریک عرض می کند.
ایضا یک تبریک ویژه به برادران داخلی عضو گروه های فشار که
یاد گرفتند چطور میشود بدون دانش، آگاهی و توانایی و فقط با اسم پیرو خط شخص
شماره یک نظام بودن در همه کاری با زور دخالت کنند و یاد گرفتند چطور میشود از
دیوار اماکن دیپلماتیک بالا بروند، یاد گرفتند در برنامه تلویزیونی و در رسانه ای
که کاملا تحت کنترل طیف فکری آنهاست بر علیه اشخاص یا گروه های اپوزیسیونی که
رسانه ای در اختیار ندارند و حق دفاع از خود نیز از آنان صلب شده دست به افشاگری
بزنند و هرچه دلشان خواست بگویند و با همین حرف ها افرادی بیگناه را برای سالها به
زندان بیاندازند.
تبریک دیگر به آن یاران بیت امام که از عصر روز 13 آبان که
به دکتر یزدی گفته بود دانشجویان را با کمک پاسداران از سفارت بیرون بریز تا صبح
روز 14 آبان که نظر حضرتش را چرخاندند و
به تمام موج سواران این حادثه چه داخلی و چه خارجی.
و یک ای دریغ به شخص مرحوم مهندس بازرگان که آنرا عملی خلاف
مصالح ملی و شیطانی قلمداد کرد وهمه این موارد را همان زمان تشخیص داد.
هنوز پس از 37 سال رسانه های جمهوری اسلامی، این اقدام نسنجیده
را تحسین و بزرگ میدارند. اما چهار نکته در بازنگری این حادثه جالب به نظر می رسد:
اول آنکه: آنها که اکنون خود را صاحب این پیروزی و انقلاب
دوم! می دانند و پس از سال ها آن را گرامی می دارند خود نقش بسیار کمی در آن داشته
اند. زیراکه در میان 400 دانشجوی گروگانگیر فقط چند تن از نیروهای حکومتی و چهره
های اصولگرای کنونی دیده می شوند، چهره هایی چون ضرغامی و ... که جزء سران اصلی
دانشجویان نیز نبودند.
دوم اینکه: صاحبان اصلی این حرکت و اکثریت چهره های سیاسی
سال های بعد که از نیروهای اصلی و طراح آن بودند بعدها در زمره نیروهای اصلاح طلب و
جبهه مشارکت قرار گرفتند و حتی بعد از حوادث سال 1388 با رد صلاحیت و زندان مواجه
شدند و عملا حرفی در دفاع از آن اقدام خود ندارند. (میردامادی، بی طرف، اصغرزاده،
ابتکار، عبدی و ...)
سوم اینکه: رنگ پشیمانی و اظهارات این نیروهای اصلاح طلب
حتی در این شرایط و پس از سال ها جالب است. آنها یا سکوت کرده اند، یا با اکراه در
مناسبت ها و در مراسمات و یا در برابر رسانه های حکومتی همچنان آن حادثه را گرامی
اما غیردیپلماتیک می دانند و اگر نگوییم از بازگو کردن آن شرمسارند، ولی به آن
مفتخر هم نیستند. اینها، خود را گروگان آن حادثه گروگانگیری میدانند و گفته اند
قرار نبود 444 روز به طول بیانجامد و ما در معرض عمل انجام شده قرار گرفتیم، یا اینکه
می گویند منتقدین با زاویه دید کنونی به حرکت آن سال های ما می نگرند و انتقاد
باید در ظرف زمانی خود مطرح شود! این افراد، زیان های ناشی از این اقدام به ایران
را کتمان و نتایج قرارداد الجزایر را که خط به خط به ضرر ایران تمام شد و اقتدار
ملی را زیر سوال برد را با افتخار، از برکات! گروگانگیری خود می دانند اما هر حرکت
دیگری برای اشغال سفارت های دیگر را (مانند اشغال سفارت انگلستان و عربستان)
تقلیدی، مضر و شنیع می دانند غافل از آنکه خود، باب بالا رفتن از دیوار اماکن
دیپلماتیک را به روی آیندگان گشوده اند. با این حساب جای تعجب نیست که در دوره
کنونی نیز دانشجویانی اصلاح طلب و اپوزیسیون را ببینیم که با افتخار نامی که آن
400 جوان بر خود نهاده بودند را یدک می کشند و با یک تضاد هویتی روبرو هستند و
سردرگم بین تحسین اقدام پیشگامان خود و فعالیت بعنوان روشنفکر اپوزیسیون دانشجویی،
مانده اند.
چهارم اینکه: در میان سیاسیون و انقلابیون آن سالها، تنها
اعضای کابینه دولت مهندس بازرگان و اعضای نهضت آزادی ایران (بغیر از اعضای فراکسیون
چپ نهضت که بعدها از نهضت جدا شدند)، مخالف این اقدام بودند. مرحوم مهندس بازرگان،
در نطق خود در جواب چرایی انتخاب این افراد در کابینه اش اعلام کرده بود که "به
هیچ وجه نمی گویم افرادی را که به عنوان وزیر و سفیر و استاندار آورده ایم بی عیباند،
باز هم اقرار میکنم در اینها عیب هست، اشکال هست، ایراد هست ولی نمی توانم، غیر از
اینها پیدا نکردم، ندارم بهتر از این، بنابرین ایراد نگیرید". اگر بنابه قول
کنونی این دانشجویان پیرو خط امام هم بخواهیم حوادث را در ظرف زمانی خود بررسی
کنیم، بیشتر متوجه این می شویم که چرا مرحوم مهندس بازرگان بهتر از اعضای کابینه
اش، برای تصدی مناصب پیدا نکرد و چرا آن سیاسیون که بعد از دولت موقت عهده دار
مشاغل دولتی شدند برای حکومت کردن مناسب نبودند و چرا اقدام دانشجویان و لقمه ای
که برداشتند بزرگ تر از حد آنان بود و ایضا چرا این مخالفان اشغال سفارت از ظرف
زمانی خویش پیش بودند.
پنج اینکه: نعمت بزرگی است، درک این را داشتن که وقتی انسان
در اوج عزت و توانایی است و آزادی بیان و عملکرد دارد حد خویشتن را بشناسد و در
کاری که فراتر از ظرفیت و دانش اوست به این نحو دخالت نکند و به فکر روزهای حضیض
ذلت خویش نیز باشد (البته طبعا انتقاد به دولت موقت و عملکرد امریکا حق ایشان بود
ولی دخالت مستقیم با زور و با این نحو خیر) . آن جوانان 37 سال پیش، از پشتیبانی
رهبری و روحانیت و نهادهای قدرت برخوردار بودند و دست به آن اقدامات و دخالت ها و
تخریب وجهه دولت زدند، اگر ایشان عمل خویش را درست بپندارند (که گفته شد اینطور
نیست، نباید به دخالت های گاه و بیگاه امروز گروه های فشار که از حمایت هایی از
همان دست برخوردارند در دخالت در امور مملکت و صلب آزادی و آسایش مردم از لغو
کنسرت تا اشغال سفارت و ... ناراحت باشند.
حرف آخر: یک انسان روشن ضمیر، در مواجهه با اشتباهات گذشته
مغالطه نمی کند، به اشتباهاتش اقرار می کند، دنبال بهانه جویی و توجیه نیست، عذرخواهی
می کند.
No comments:
Post a Comment