Sunday, February 18, 2018

به دریای عشق تو تن میدهم...


به دریای عشق تو تن میدهم...

اگر انزوا بزم این روزهاست...
اگر نَقل این روزها،
مرگِ ماست...
به بارانِ عشق تو تن میدهم
صفایی به این جان و تن میدهم؛
اگر دفن در بهمنِ تیره‌ام،
اگر سست و مهجور،
دلمُرده ام...
اگر دلخور از سستی مردمان،
وگر بندی بندِ نامردمان،
اگر پاره شد اُلفتِ بَستگان...
به گرمای آغوش تو زنده‌ام،
به تیمارِ مِهر تو،
وابسته ام...
و محتاج عشق توأم بی امان،
و لبخندِ تو در عیان و نهان...
چو برگ خزانم،
تو چون باد شرق
به سیلاب نامت،
غریبانه غرق...
به رقصم کنارت،
بجُنبان مرا،
که تا رَدّی از غم
نماند مرا...

(برای صبح زندگیم)

No comments:

Post a Comment