In the memory of the man … by Javad Soleimani
یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد ....
دوست ندارم نام شعر بر این نوشته بگذارم، آنچه از نظر می
گذرد، عاشقانه ایست در فراغ و به یاد مردی که دیگر نیست در سالگرد کوچش 27
اردیبهشت ...
گذشتی تو یک شب، از این ملک فانی
کشیدی پر از آشیان و شدی جاودانی
نفس را گرفتی، نفس ها ستاندی
تو یک لحظه درد و من و سال ها رنج های نهانی
حیاتم تو بودی که از من ستاندی
ممات است حالم، کجا زندگانی؟
رهیدی از این حصر و آسوده گشتی
نهادی به جا یوغ بر گردن ناتوانی
تو با من چه کردی؟ نپرسیدی از خود
اسیری به بند و سفر صید بانی؟
تو و عرش و عشق و سُرورِ وصالت
چه مانده است از من؟ خمیده کمر، در گلو استخوانی
من و خاطراتِ تو و دست هایت
من و وَهمِ پایانِ کابوس بی خانمانی
من و فکر لبخند روز وداعت
فرو خورده بغض و غم و سرگرانی
کجا کی تواند کشد بار مَهمِل؟
طفیلِ صغیرِ رمق رفته و بَرِّ نامهربانی؟
چه مستانه بودی و پا پس کشیدی
چه کوتاه بود آن سرخوشی های آنی
نشاید ستانم تقاص فراغت
ستانم ولی کین، ز حُزنَت به جانی
--------------------------------------------
بامداد 19 اردیبهشت 1395
No comments:
Post a Comment