Friday, May 22, 2020

جنبش اصلاحی و بحران دستاورد

جنبش اصلاحی و بحران دستاورد 
//یادداشت مشترکی با سعید رضوی فقیه؛ منتشر شده با همین عنوان در سایت خبری تحلیلی زیتون//

بیست و دو سال از دوم خرداد سال 76 و اولین پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری میگذرد. این رخداد فراتر از یک پیروزی انتخاباتی تولد یک جنبش نوین سیاسی و اجتماعی یعنی جنبش اصلاحات بود چرا که در دوم خرداد 76 اکثریتی از مردم،که سالها بود به چشم حاکمان نمی آمدند و از سوی ایشان به رسمیت شناخته نمیشدند،موفق شدند خود را و قدرت خود را به رخ حاکمان بکشند. این که چرا مردم پیروز آن روز تاریخی بودند و این که چرا آن رقابت انتخاباتی جلوۀ یک جنبش اجتماعی بود هر دو مهمند و قابل شرح و تحلیل، اما آنچه در اینجا قصد پرداختن به آن داریم نه تبیین و تحلیل آن رخداد است و نه خاطره گویی و تجلیل از آن. قصد ما در اینجا یک ارزیابی شتابزده از کارنامۀ جنبش گسترده و پرتوان اصلاحات است از این منظر خاصکه چرا این جنبش به رغم داشتن پشتوانۀ عظیم مردمی و نیز به رغم داشتن فرصتهای بسیار، دستاوردی ماندگار از خود به جای نگذاشت.

شاید اظهار این گزاره که اصلاحات جنبشی بی دستاورد بود غیرمنصفانه به نظر برسد اما اگر در تحولات بیست و دو سال گذشته در ایران با واقع بینی و انصاف تامل کنیم چیزی جز همین ارزیابی حاصل نمی شود. پس از بیست و دو سال تلاش برای اصلاح امور همانجا ایستاده ایم که بودیم و حتی عقب­تر و این البته جدای از هزینۀ زمان و بسیار هزینه های انسانی دیگر است که هیچگاه جبران نخواهند شد. امروز پس از تجربۀ گذرا و بی حاصل چندین پیروزی و چندین شکست در بیست انتخابات هیچ دستاورد ملموس و ماندگاری در برابر خود نداریم که بگوییم اصلاحات به رغم تمامی ناکامی­ها ما را به این یک نقطۀ غیر قابل بازگشت رسانده است.

ردیف کردن دستاوردهای خیالی نظیر اینکه "گفتمان اصلاحی در میان رقبا هم فراگیر شده" و یا شبیه اینکه "هر جا سخن از اعتماد است نام اصلاحات و اصلاح طلبانمی­درخشد"  اگر چه برای تسلی خاطر شکست خوردگانِ به تقصیر مفید و آرامبخش است اما واقعیت تاریخ را تغییر نمیدهد. اصلاحات ازخود اسمی به یادگار گذاشته اما رسمی از آن در ساختارها، روندها و رفتارهای کلان مدیریت کشور پیدا نیست. نمادهایی در حافظۀ جمعی و فردی ما باقی مانده بی آنکه نهادهایی بنیاد شده باشد که قواعد بازی سیاست را مردمی تر و مناسبات اجتماعی راعادلانه تر از آنکه پیشتر بود سامان دهد. اصلاحات در انتخابات مجلس هفتم (1382) یا ریاست جمهوری نهم (1384) حتی از مرکزی ترین حریمهای خودش نیز نتوانست دفاع کند و همۀ آنچه را که در هشت سال نخست به دست آورده بود به باد داد. آنها که در سال 84 از اصلاح طلبان دولتاصلاحات را همراه بااندک دستاوردهای به جامانده اش تحویل گرفتند همان اندک مایه را که از اصلاحات مانده بودیکسره به باد دادند. از سرمایۀ اجتماعی در داخل تا وجاهت و احترام در خارج. حتی روز ملی گفت و گوی تمدنها که فقط به گونه ای نمادین به همین وجاهت بین المللی اشاره داشت دقیقا در همانروز یعنی سی ام شهریور 98 از تقویم کشور حذف شد.

پس بیهوده نیست اگر بگوییم دولت اصلاحات دستاوردی ماندگار نداشت. هر چه بود همان بود که همراه با خروج اصلاح طلبان از مجلس و دولت، به خاطرات تاریخی بدل شد. این خاطرات نوستالژیک نوعی نشانه شناسی مشترک میان هواداران جنبش اصلاحات ایجاد کرد که میتوانست به هویتی تثبیت شده در عرصۀ سیاسی و اجتماعی ایران بدل شود اما با ناتوانی مزمن در خلقِ فرصتها و بلکه ناتوانی در استفاده از فرصتها چنان بحران بی دستاوردی تداوم یافت که با گذشت زمان و کمرنگ شدن خاطرات، نوستالژی اصلاحات هم بی اثر شد و هویت تازه یافتۀ اصلاح طلبی در ایران معاصر رو به اضمحلال رفت و جنبشی که می­توانست حتی در زمانۀ عسرت و بحران تداوم داشته باشد از نفس افتاد و به حکایتی از گذشته بدل شد. تراشیدن دستاوردهای خیالی و ناموثر یا نسبت دادن ناکامی­ها و نامرادی­ها به بداقبالی یا سرسختی و بی رحمی مخالفان، این فرصتهای تاریخی از دست رفته را احیا نخواهد کرد بلکه فرصت شناخت واقعیت و اصلاح روش را نیز از ما خواهد گرفت.

پس از بیست و سه سال علی القاعده مجالی برای نقدهای جدی و منصفانه به قصد درس آموزی فراهم آمده است و بنابرین از زوایای مختلف می­توان به ارزیابی عملکرد اصلاح طلبان در هر کجا که بودهاند پرداخت و بر ضعف­ها و قوت­هایشان انگشت نهاد. اقتصاد، سیاست، دیپلماسی، نهادسازی، سازماندهی اجتماعی، راهبردها، راهکارها و بسیار موارد دیگر رامی­توان برشمرد که هر یکدریچه ایست برای ورود به نقد عادلانه و سنجش واقع بینانۀ عملکرد اصلاح طلبان در این بیست و سه سال گذشته. در این نوشتار اما قصد ما آن است که اززاویه ای دیگر به سنجش کامیابی و ناکامی جنبش مردمی اصلاحات بپردازیم و آن را با یک مورد مشابه و معاصر در کشور همسایۀ خود ترکیه مقایسه کنیم. این مقایسه می­تواند تصویری واقعی تر و ملموس تر از وضعیت دیروز و امروز اصلاحات و همچنین قابلیتهای اصلاح طلبان در بهره برداری از ظرفیتهای این جنبش بزرگ و فراگیر ارائه دهد.

ایران و ترکیه در کنار تفاوتها، بسیارشباهتهای تاریخی، فرهنگی و سیاسی نیز دارند که مجال مطالعات تطبیقی را در بسیاری از موضوعات میسر میکند. فقط کافیست به گذار از سلطنت مطلقه به مشروطه و سپس تاسیس دولت مدرن و فرایند مدرن سازی در تاریخ معاصر هر دو کشور اشاره کنیم تا معلوم شود چگونه هر دو کشور در بزنگاههای خاص تاریخی تجربیات مشترک و مشابهی داشته اند. جوامع هر دو کشور با چالش میان سنت و تجدد، چالش میان دینداری و سکولاریسم و نیز شکافهای منطقه ای، فکری و نسلی مواجهند. هر دو وارث عظمتی از دست رفته اند و در کشاکش منازعات منطقه ای و جهانی راهی برای حفظ و تقویت موقعیت خویش می جویند و تا آنجا که به این نوشتار مربوط میشود، هر دو کشور در دو دهۀ گذشته جنبش اصلاحات را با رهبری دینداران متجدد تجربه کرده اند اما با دو سرنوشت متفاوت. اصلاح طلبان ترکیه به نفع خود تغییراتی اساسی در ساختار نظام سیاسی کشورشان ایجاد کردند در حالی که اصلاح طلبان ایران آرام آرام  در حال بدل شدن به حاشیه ای در کنار متن جامعه و سیاست ایرانی اند.

اصلاح طلبان اسلامگرای دو کشور با موانع و محدودیتهایی در ساختار حاکمیت مواجه بوده اند که کار اصلاح را بر آنان سخت میکرده است. نظام ترکیه نیز همانند ایران یک شبه دموکراسی بود و در آن همۀ تحولات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی از سوی نهادهایی که خود را پاسدار و نگهبان میراث بنیادگذار می­دانستند رصد و کنترل میشد و این فقره کار را بر هر جریان اصلاحگرا سخت میکرد. وضعیت ترکیه چنانکه اشاره خواهیم کردبسیار دشوارتر از ایران بود اما اصلاح طلبان اسلامگرای ترکیه از آن عبور کردند و امروز حزب عدالت و توسعه در جایگاهی قرار دارد که خودش نگران آن نیست که با کودتایی خونین یا آرام حذف شود بلکه دیگران نگران آنند کهاین حزب و رهبرش به قدرت مطلقۀ پاسخ ناپذیر و افتادن در مسیر اقتدارگراییِ مهارنشدنی بدل شود. ایندر حالیست کهاصلاح طلبان ایرانی به جایی رسیده اند که ساده دلانه از کاهش مشارکت در انتخاباتی بدون حضور آنان تظاهر به خرسندی می­کنند. کاری که سالهاست هزار جریان کوچک و بزرگ دیگر در داخل و خارج می­کنند تا به اینکه هستند و آینده ای دارند دلخوش باشند.

اصلاح طلبان ایرانی از خرداد سال 76 (97 میلادی) قوۀ مجریه را در دست گرفتند و به رغم دشواریهای پیشِ رو، به جهت بهره مندی از اقبال عمومی در موقعیتی تثبیت شده قرار داشتند. ساختار حاکمیت در برابر پیشروی آنان مقاومت میکرد اما پیروزی بزرگ در انتخابات اولین دورۀ شوراهای شهر و روستا در سال 81 و یک سال بعد پیروزی در انتخابات مجلس ششم نشان داد که راه همچنان به روی اصلاح طلبان باز بوده است. آقای خاتمی در دومین رقابت خود نیز با آرای قابل توجه به پیروزی رسید. معنای این رویدادها اینست که اصلاح طلبان همچنان فرصتهایی برای حضور و فعالیت داشته اند. البته موانع بسیاری هم وجود داشته اما گمان نمیرود که هیچ حرکتی در جوامع بشری با مانع روبرو نباشد و جنبش­های اجتماعی در یک سرازیری بدون دست انداز و بدون صرف نیرو و پرداخت هزینه در کمترین زمان ممکن به بیشترین خواستۀ خود برسند. هنر آنستکه بر اساس ارزیابی درست از موقعیت، بهترین راه برای عبور از موانع یا برداشتنشان انتخاب شود. این هنر را اما اصلاح طلبان ایران نداشتند و بنابرین از فرصتهای طلایی 76 تا 80 بهره نبردند و از 80 تا 84 یکسره عقب نشینی کردند. نمونه های روشن این عقب نشینی از سر استیصال پس گرفتن لوایح دوگانه از مجلس توسط دولت و نحوۀ برگزاری انتخابات مجلس هفتم است. 

اما اصلاح طلبان اسلامگرا در ترکیه پنج سال پس از دوم خرداد 76 به قدرت رسیدند ودر قالب حزب عدالت و توسعه، با پیروزی در انتخابات پارلمانی سال 2002 موفق به تشکیل دولت شدند. تجربه ای که از زمان تاسیس جمهوری ترکیه سابقه نداشت. بر خلاف اصلاح طلبان ایرانی که در تاریخ کوتاه تاسیس جمهوری اسلامی بخشی از ساختار قدرت به شمار می آمدند، حزب عدالت و توسعه میراث­دار موقعیتی متزلزل ناشی از یک بدبینی متقابل تاریخی با نظام حاکم بود و در وضعیتی شبیه به صلح مسلح با نهادهای نظامی کشور قرار داشت. علاوه بر آن،دیگر جریانات سیاسی رقیب نیز به چشم تهدید به آنان می­نگریستند.یعنی نه تنها ساختارهای متصلب حاکمیت بلکه بخشی مهم از جامعه نیز که خود را مدرن، لائیک و وفادار به ارزش­های دنیای جدید می­دانستدر این بدبینی نسبت به اسلامگراها شریک بود. حزب عدالت و توسعه برای تشکیل دولت راه دراز و سختی را پیموده بود. این حزب میراثدار چند حزب منحل شده بود؛ یعنی احزاب نظام ملی، سلامت ملی، رفاه ملی و فضیلت. همۀ این احزاب با فشار و اعمال نفوذ نظامیان منحل شدند.

برای دشواری این راه دراز کافیست به سرنوشت احزاب یادشده در بالا نگاهی کوتاه بیندازیم. حزب نظام ملی در سال 1970 تاسیس شد و پس از یک کودتای سفید در 1971 با حکم دادگاه قانون اساسی ترکیه منحل شد. حزب سلامت ملی در 1972 تاسیس شد و در انتخابات پارلمانی 1973 چهل و هشت کرسی به دست آورد و موفق شد با حزب جمهوریخواه خلق دولت ائتلافی تشکیل دهد. با وقوع کودتای سپتامبر 1980، حزب سلامت ملی نیز منحل و حزب رفاه ملی به عنوان جایگزین آن در 1987 تاسیس شد. این حزب پس از پیروزی در انتخابات پارلمانی 1996 موفق شد یک بار دیگر دولت ائتلافی تشکیل دهد اما در سال 1997 باتهدید رسمی ارتش از دولت ائتلافی اخراج و سپس در 1998 با حکم دادگاه منحل شد. حزب فضیلت نیز که در 1998 تاسیس شد در سال 2001 منحل شد. به نظر می­رسد همین مختصر برای بیان دشواری­های راهی که اصلاح طلبان اسلامگرای ترکیه پیموده اند کافی باشد. راز پویایی اصلاح طلبان اسلامگرای ترکیه در اینست که برنامه داشتند، هم برای شکست و هم برای پیروزی. نه از پیروزی غافلگیر شدند و نه از شکست. هیچگاه از پیروزی خیره کننده سرمست نشدند و زمان را به سرخوشی نگذراندند و هیچگاه از شکست سرخورده نشدند و به رادیکالیسم یا انفعال منفی بافانه پناه نبردند. در هر دو وضعیت شکست و پیروزی سرسختانه کار کردند. در این فقره کاملا در مقابل اصلاح طلبان ایرانی قرار داشتند. این تقابل ناشی از آن است که اصلاح طلبان ترکیه از متن جامعه و از دل سختی­های زمانه، اما اصلاح طلبان ایرانی بر کرسیهای قدرتو در سایه سار اقبال خوش روییدند و بالیدند. این داوری مبالغه آمیز نیست. مطالعۀ دقیق سرگذشت هر دو جریان پیشِ روی ماست.

برای داشتن تصویر بهتری از فضای فعالیت حزب رفاه یا حزب عدالت و توسعه در ترکیه کافیست اشاره شود که مطابق با قانون اساسی 1982 ترکیه که پس از کودتای خونین 1980 و از سوی نظامیان تدوین و تصویب شد، حتی انتقاد از دستورات نظامی کلا ممنوع شده بود. علاوه بر اینکه از سال 1961 نهاد شورای امنیت ملی ترکیه با چیرگی فرماندهان نظامی تاسیس شد تا به مثابه یک نهاد مسلط بر تحولات و رقابت­های سیاسی نظارت داشته باشد. این چیرگی عام نخبگان نظامی بر عرصۀ سیاسی ترکیه را اگر کنار بدبینی و بی مهری خاص آنان نسبت به اسلامگرایان آن کشور بگذاریم دشواری کار برای احزابی مثل رفاه یا عدالت و توسعه کاملا آشکار میشود.این در حالیست که اصلاح طلبان ایرانی فارغ از چنین دشواری­های مخاطره آمیز، در نخستین دهۀ استقرار جمهوری اسلامی نقش جناح حاکم را داشته اند و پس از آن نیز یعنی از سال 70 تا 76 علیرغم برخی بی مهری­ها همچنان بخشی از حاکمیت به شمار رفته و در نهادهای مختلف متصدی بودند.

قصد ما دفاع از محتوای برنامه ها و عملکرد و جهتگیری­های حزب عدالت و توسعه یا رهبر آن رجب طیب اردوغان نیست. ما در مورد محتوای برنامه های اقتصادی و سیاسی این حزب و رهبرش و نیز در مورد عملکرد داخلی و خارجی شان، هم موضع داریم و هم نقد؛ اما صرف نظر از اینکه رویکردهای این حزب و رهبرش را بپسندیم یا نه می توانیم کارنامۀ کامیابی­ها و ناکامی­هایش را در نیل به اهداف مورد نظر ارزیابی کنیم. اینجا مجال بیان موضع ما در برابر عقاید و برنامه های اردوغان و حزبش نیست. اما در نقد عملکردش به عنوان ناظر بیرونی می­گوییم که حزب عدالت و توسعه و نیز رهبرش همیشه مسیر درستی را برنگزیده و همیشه نیز پیروز میدان نبوده اند. طی ده سال گذشته رجب طیب اردوغان خطاهای راهبردی متعددی مرتکب شده که از یک سو برخی متحدان سابق و هم حزبی های وفادارش را از او دور کرده و از سوی دیگر هزینه های زیادی برای او، حزبش و نیز کشور ترکیه داشته. اردوغان در ماجرای سوریه و بهار عربی، در مواجهه با ایران و روسیه، در برابر مسالۀ کردها در ترکیه و حزب دموکراتیک خلق­ها، در برابر رهبران و متفکرانی که پشتوانۀ قدرت او بودند نظیر عبدالله گل، باباجان، داود اوغلو و دیگران؛ و خلاصه در بسیاری مسائل دیگر اشتباهات خطیر و حتی خطرناکی مرتکب شده اما در عین حال هنوز موقعیت تثبیت شده ای دارد و سخن ما بر سر اینست که این موقعیت تثبیت شده ناشی از کدام قابلیت­هاست که اصلاح طلبان ایرانی نداشتند.به بیان دیگر میخواهیم بگوییم اصلاح طلبان اسلامگرای ترکیه در برخی مواردبهتر از اصلاح طلبان ایرانی عمل کرده و بنابرین جنبش خود را به نقاط غیر قابل بازگشت رسانده و از این حیث دستاوردهای پایداری را به نام خود ثبت کرده اند.

سال 1997 که با اولتیماتوم ارتش ترکیه حزب رفاه ابتدا از دولت ائتلافی اخراج و سپس رسما منحل شد، اعضای جوانتر حزب از جمله عبدالله گل و اردوغان به فکر تغییر بنیادین در خط مشی سیاسی خود افتادند و پس از انحلال حزب فضیلت در 2001 به جای پیوستن به حزب سعادت، حزب عدالت و توسعه را تاسیس کردند و با اتخاذ راهبردها و راهکارهای منعطفتر و مبتنی بر واقعیات داخل و خارج ترکیه خود را از چرخۀ تکراری مقاومت، پیروزی و انحلال رهایی بخشیدند. از انتخابات پارلمانی 2002 تا کنون حزب عدالت و توسعه حزب حاکم ترکیه به شمار میرود و طی دو دهه موقعیت خود را در فضای سیاسی ترکیه کاملا تثبیت کرده است.

امروزه نه تنها ارتش نمی­تواند با یک اولتیماتوم آنها را از میدان حذف و سپس قلع و قمع کند بلکه حتی احزاب سیاسی رقیب هم توانایی رقابت همسطح با این حزب را ندارند.هژمونی اصلاح طلبان اسلامگرای ترکیه به نحویست که آلترناتیو حزب عدالت و توسعه نیز از درون خود آن بیرون می آید. اینکه هر از چندگاه خبری میرسد که عبدالله گل، داود اوغلو، باباجان یا دیگر رهبران پیشین عدالت و توسعه قصد تاسیس حزب و رقابت با اردوغان را دارند حکایت از همین تغییر پارادیم در فضای سیاسی ترکیه دارد. در واقع فقط رهبران پیشین حزب عدالت و توسعه می توانند آلترناتیو جدی حزب اردوغان باشند. احزاب دیگر ترکیه که زمانی سهامداران اصلی الیگارشی سیاست ورزی لائیک بودند و با چشم­پوشی بر حق انتخاب نیمی از جمعیت ترکیه قدرت را میان خود دست به دست میکردند؛ اگر چه هنوز پایگاه اجتماعی قابل توجهی در آن کشور دارند اما حتی با ائتلاف هم نتوانسته اند قلعۀ قدرت تثبیت شده و رو به رشد حزب حاکم را به جِد تهدید کنند.

توصیف و تحلیل فراز و فرودهای جنبش اصلاحی-اسلامی ترکیه در دهه های گذشت بحثی است مفصل که حتی ذکر سرفصلهای آن هم در این مجمل نمیگنجد اما جهت مقایسه ای اجمالی به برخی نقاط تاریخی که نمایانگر منحنی صعود این جریان  و تبدیلش به یک به قدرت تثبیت شده است می­توان اشاره کرد.

رجب طیب اردوغان در 1994 شهردار استانبول شد. این امر به کاهش محبوبیت وی، حزب رفاه و اسلامگرایان منجر نشد بلکه برعکس موجب افزایش محبوبیت آنان و جهش بزرگ به سوی پیروزی در انتخابات پارلمانی 1996 شد. چیزی که در بیست و سه سال گذشته عموما خلاف آن در ایران اتفاق افتاده و تصدی مقامات در قوای مجریه و مقننه از سوی اصلاح طلبان زمینه ساز رویگردانی افکار عمومی از آنان بوده است. اولین دورۀ شوراهای شهر و روستا و بویژه تجربۀ ناکام شورای شهر تهران به عنوان تنها یک نمونه شاهد خوبی بر این مدعاست.

رجب طیب اردوغان در سال 2003 نخست وزیر شد و عبدالله گل نیز به ریاست جمهوری رسید. امری بی سابقه در تاریخ جمهوری ترکیه.اردوغان در سال 2014 به عنوان اولین رئیس جمهور منخب مردم وارد کاخ ریاست جمهوری ترکیه شد و در سال 2017 با تغییر قانون اساسی، نظام سیاسی ترکیه از پارلمانی به ریاستی تغییر کرد. تغییر قانون اساسی از سوی اکثریت پارلمان ترکیه که در اختیار حزب اردوغان بود تصویب و از سوی اکثریت مردم ترکیه نیز تایید شد. این موقعیت برای حزبی که پانزده سال در راس قدرت بوده یک موفقیت به شمار میرود. بگذریم از این که دیگر از اولتیماتوم یا کودتای موفقارتش هم خبری نبود. در سال 2018 اردوغان مجددا به عنوان اولین رئیس جمهور نظام ریاستی انتخاب شد و با اختیارات اجرایی قابل توجه موقعیت خود و حزبش را در ساختار قدرت مستحکمتر کرد.

در طی بیست سال گذشته اردوغان و حزبش با اتخاذ راهبردهای منعطف و با بکارگیری راهکارهای مختلف به سوی اهداف مشخصی پیش رفته اند. اگر چه مخالفان نظامی و سیاسی با نگرانی و حساسیت این اهداف را پیش بینی می­کردند اما توانایی پیشگیری نداشتند. در حالی که پیش از آن در ترکیه نظامیان حرف آخر را در سیاست­های کلان میزدند و حتی در اقتصاد کشور مداخلۀ آشکار و گسترده داشتند، اصلاح طلبان ترکیه محتاطانه، به تدریج و با برنامه، قدرت نظامیان را کاهش دادند و آنها را به پادگان­ها بازگرداندند. آخرین تلاش ارتش برای تاثیرگذاری بر سیاست، کودتای تابستان 2016 بود که نتیجه ای جز افزایش تصفیه ها در ارتش، پلیس، دستگاهای قضایی و مراکز آموزشی به نفع جریان حاکم نداشت. امروز در ترکیه، پلیس، ارتش و دستگاه قضایی دشمن اسلامگراهای منتخب نیستند بلکه متحد و مدافع وفادار آنهایند.

اصلاح طلبان اسلامگرای ترکیه یکشبه و صرفا با سردادن شعار به محدود کردن قدرت نظامیان نایل نشدند. آنها با بهره برداری از فرصتهای مختلف و در یک مسیر طولانی موفق به این کار شدند. حزب عدالت و توسعه در آغاز کار خویش در سال 2002 از یک سو با بدبینی نظامیان حاکم مواجه بود و از سوی دیگر با سرزنش همقطاران سنتی خود که آنان را به مماشات و عدم مرزبندی با لائیکها متهم میکردند. اما این حزب توانست با تمرکز بر بهبود اوضاع اقتصادی ترکیه و همزمان با ایجاد زیرساخت­های اجتماعی به تثبیت موقعیت داخلی و خارجی خود بپردازد.

حزب عدالت و توسعه با درس آموزی از ناکامی حزب رفاه و اسلاف آن که بر اساس یک سنت متعارف بر اسلامگرایی و لائیک ستیزی اصرار داشتند، کوشید در برابر لائیسیتۀ سرسخت ترکیه که رونوشتی سختگیرانه از لائیسیتۀ فرانسوی بود، بهعنوان مرحلۀ گذار زیر لوای سکولاریسم آنگلوساکسونی که مداراجویی بیشتری با اهل مذاهب دارد، برنامه های خود را برای نیل به اهداف تعیین شده پیش ببرد. اما این امر به معنای استحالۀ این حزب و اهداف اسلامگرایانه اش نبوده است. حزب عدالت و توسعه در پی رفرمیسم اسلامی و اصلاح ساختار لائیک جمهوری ترکیه به نفع آرمانهای اسلامی خود بوده و در این زمینه تا حدی موفق عمل کرده است.

از سوی دیگر بهبود اقتصاد ملی ترکیه، هم رضایت داخلی را در پی داشت و هم اعتماد خارجی را. علاوه بر اینها حزب عدالت و توسعه بر خلاف احزاب سلف که مخالف پیوستن به اتحادیۀ اروپا بودند، این بار پرچم عضویت در این اتحادیه را به دوش گرفت تا هم بخش­های تازه ای از مردم و نیروهای سیاسی را با خود همراه کند و هم به بهانۀ برآوردن شرطهای اتحادیۀ اروپا برای پذیرش ترکیه در میان اعضای خود، اصلاحات تدریجی در ساختار قدرت ترکیه اعمال کند. در این میان مهمتراز همه کاهش قدرت نظامیان، هم در سیاست و هم در اقتصاد بود. این حزب حتی اگر در مسیر انطباق با شرایط موجود، استحاله هم شده باشد اما موفق شد در ساختار سیاسی ترکیه اصلاحات بنیادین اعمال کرده و در کل کشور زیرساختهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کند.

البته حزب عدالت و توسعه مانند بسیاری از احزاب ایران معاصر همچون قارچ و یکشبه پس از باران بهاری بر زمین نرم نروئیده بلکه پیشینۀ چند دهه تجربه های دشوار احزاب سلف را با خود دارد. مرحوم نجم الدین اربکان از دهۀ 60 میلادی و بخصوص از سرآغاز دهۀ هفتاد، نقش و تاثیر زیادی در پی ریزی بنیادهای یک جنبش اسلامی-اصلاحی در ترکیه داشت. جنبشی که با سرسختی و صبوری راه طولانی و دشوار خود را به آهستگی و پیوستگی می پیمود و در پی استوار کردن ریشه ها بود و نه چیدن میوه ها. آخرین تجربۀ موثر او در راه اندازی حزب و کادرسازی، حزب رفاه ملی بود که در سخت ترین شرایط او را تا سطح نخست وزیری هم بالا برد، هر چند که ارتش باز هم مداخله کرد و میز شطرنج سیاست را با تکیه بر سرنیزه به هم زد.

اربکان از سالها پیشتر، هم در اقتصاد و اجتماعیات و هم در فرهنگ و آموزش؛ هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی برنامه داشت و هنگامی که برای چندین سال بعد صبورانه برنامه ریزی میکرد میدانست وقتی به کرسی قدرت برسد چه می خواهد و چه باید کند.در این مختصر مجال شرح و تفصیل برنامه های اربکان و اصلاح طلبان اسلامگرایی که او پرورش داد نیست. اما همینقدر ناگفته نگذاریم که او و امثال او از دهه ها قبل کوشیدند با سرمایه گذاری بر روی آموزش و پرورش و نیز آموزش عالی کادرهایی برای آیندۀ دراز مدت خود در ارتش، پلیس، دستگاه قضایی، مطبوعات و خلاصه همه جا پرورش دهند. بدین ترتیب بود که مقابله با ژنرالها در ارتش و پلیس با تکیه بر بدنه ای همدل و همراه در این دو نهاد میسر و ممکن شد. میتوان این دوراندیشی را با سرنوشت وزارت آموزش و پرورش یا سازمان ملی جوانان در هشت سال دولت اصلاحات مقایسه کرد و سپس به پاسخ این پرسش رسید که چر آنان توانستند و ما نتوانستیم.

حزب رفاه در ترکیه به شهادت اهل اطلاع در میان سایر احزاب سیاسی واجد بهترین سازماندهی و شبکه سازی در میان هواداران خود و به ویژه در میان زنان بود. زنان و دختران از سوی حزب یک شبکۀ وسیع اجتماعی برای کمک به فقرا و نیازمندان راه اندازی کرده بودند و به آنان در زمینۀ یافتن شغل، تامین هزینه و امکانات درمانی و حتی توزیع غذای رایگان یاری می­رساندند. این حزب در دهۀ هشتاد و نود میلادی و همزمان با تضعیف احزاب چپ، به تصرف قلمرو سنتی این احزاب در میان روستائیان و تهیدستان شهری پرداخت و در این زمینه کامیابی جدی کسب کرد. این در حالی بود که حزب رفاه قبل از آن نیز در میان اقشار مذهبی و سنتی از طبقات مختلف نفوذ قابل توجهی داشت و حتی علاوه بر خرده بورژوازی سنتی، مطالبات بورژوازی نوپای آناتولی را نیز که با اصلاحات اقتصادی دوران تورگوت اوزال پا گرفته بود، نمایندگی میکرد.

 اما در ایران جنبش اصلاحات همواره با بحران سازماندهی و شبکه سازی مواجه بوده است و موفق ترین تجربۀ مشارکت شبکه ای فقط و فقط معطوف بوده است به کارناوال ها و ستادهای زودگذر انتخاباتی.اصلاح طلبان به بدنۀ اجتماعی و حامیان خود در میان توده های مردم تنها به عنوان آرای بالقوه نگریسته اند. مع الاسف انرژی مشارکت جویی بدنۀ اجتماعی و حامیان مردمی در ستادهای زودگذر انتخاباتی هدر رفته است.این ظرفیت به جهت سوء تدبیر، احساس عدم نیاز به مشارکت جدی مردم تا انتخابات بعدی و یا از سر زیاده خواهی و انحصارطلبی چهره های شاخص این جریان، بلافاصله پس از هر انتخابات به جای سازماندهی، در فضای جامعه رها شده است.

راهبرد صرفا انتخابات-محور اصلاح طلبان در ایران اما یک ایراد اساسی دیگر نیز دارد و آن هدف گیری جذب حامیان جریان اصلاحات تنها در میان طبقه ای خاص از مردم بوده است و از همین رو سبد آرای اصلاح طلبان همیشهدر مناطق جغرافیایی خاص و عموما مرفه و نیمه مرفهدر شهرهای بزرگ و متوسط چرخیده است؛ یعنی در میان اقشاری که به صورت دوره ای  یا در انتخابات مشارکت ندارند و یا آن را تحریم میکنند. اصلاح طلبان هم در بیان شعارها و برنامه ها و هم در عمل، طبقات فرودست جامعه را نادیده گرفته و در میان مردم مناطق محروم سهمی چشمگیر و ثابت از آراء نداشته اند. طبقات اخیر که مطالبات عینی و ملموسی از انتخابات دارند به ناچار در آستانۀ هر انتخابات به جهت سوء مدیریت و بی کفایتی جناح حاکم در حل مشکلات معیشتی تهیدستان، معمولا به جناح رقیب رای می دهند. برخلاف اصلاح طلبان اسلامگرای ترکیه که هدفگذاری جذب حامی را تنها معطوف به مناطق جغرافیایی یا طبقه ای خاصی نکردند و از همین رو به خوبی با رصد کردن افت و خیزها و قهر و آشتیهای اقشار مختلف با انتخابات، از پس مدیریت آرای خاموش برآمدند. این مهم البتهبا راهبردی جامع و معطوف به اهداف بلند مدت رخ می دهد، نه با اتخاذ راهبردی انتخابات-محورکه به مردم تنها بعنوان برگه های رای در ایام معدود انتخابات مینگرد.

حزب عدالت و توسعه از مرزهای حزب رفاه فراتر رفت و خود را از جهات متعدد برای انطباق با شرایط جدید بازسازی کرد. در واقع یکی از ویژگیهای حزب عدالت و توسعه این بوده که راهبرد واحدی نداشته و بسته به شرایط بیرونی و برای تضمین موفقیت خود و تثبیت جایگاه خود در ساختار قدرت، راهبردهای گوناگون طراحی کرده و از سوی دیگر توانایی تغییر سریع در راهکارها را هم داشته و از اینرو الگویی متفاوت از تجربۀ عملکرد حزبی در ترکیه، و شاید در کشورهای دیگر نیز، به نمایش گذاشته است.

این حزب با توجه به ساختار اقتصادی ترکیه و همچنین تحولات اقتصادی در جهان به سوی نئولیبرالیسم متمایل شد و در این زمینه نیزتجربۀ موفقیکسب کرد و توانست اقتصاد بحرانی ترکیه را به ثبات و سپس به رشد برساند. این امر سبب رضایت بسیاری از طبقات جامعۀ ترکیه حتی سرمایه گذاران غیر مذهبی شد.  اردوغان در حوزۀ اقتصاد برنامه داشت. کمال درویش از کارکنان بانک جهانی نظریه پرداز دولت اردوغان در نخستین سالهای به قدرت رسیدنش بود. علی باباجان نیز اقتصاددان برجسته ای بود که سالها اردوغان را همراهی کرد. موفقیتهای اقتصادی اردوغان و حزبش هم دستاوردهای داخلی داشت و هم دستاوردهای بین المللی. حزب عدالت و توسعه اگرچه برنامه های اقتصادی اش لیبرال بود اما توانست جلوی عمیقتر شدن شکافهای طبقاتی و ویران شدن اقتصاد ترکیه را بگیرد و رشد و شکوفایی بی سابقه ای را برای اقتصاد ترکیه رقم بزند و از این طریق رضایت خاطر عمومی را در داخل و اعتماد را در خارج برای خود کسب کند.

همچنین این حزب اقدام به توسعۀ زیرساختهای مناطق روستایی و ایجاد شبکه های خدمات اجتماعی در شهرها و روستاها بر اساس الگوی موفق حزب رفاه کرد تا به جذب نیرو از میان روستائیان و طبقۀ کارگر در شهرهای کوچک و بزرگ بپردازد. با توجه به بافت مذهبی بسیاری از روستاها و شهرها عملکرد حزب عدالت و توسعه در این زمینه موفقیت آمیز بوده است.

این فقره را میتوان با فقدان سرمشق و الگوی مشخص اقتصادی در دولت اصلاحات و به طور کلی در میان اصلاح طلبان مقایسه کرد که سبب شد نه دولت اصلاحات دستاوردی جدی در اقتصاد به نام خود ثبت کند و نه اصلاح طلبان به رابطه ای تعریف شده و پایدار با طبقات مختلف اقتصادی برسند. اینکه در چهار سال اول دولت اصلاحات دو دیدگاه اساسا مخالف با هم بر وزارت اقتصاد و بانک مرکزی حاکم بود و در چهار سال دوم نیز بانک مرکزی و وزارت اقتصاد جابجاییهای چندی را تجربه کردند حکایت از همین بی برنامگی و سردرگمی اصلاح طلبان در حوزۀ اقتصاد دارد.بیراه نیست اگر بگوییم زمانی که اصلاح طلبان ترکیه مشغول تاسیس و تحکیم زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی بودند، اصلاح طلبان ایرانی در اندیشۀ تفأل به دیوان حافظ در شب چله بودند.

حزب عدالت و توسعه پس از به قدرت رسیدن کوشید با ایجاد پایگاه هایی در درون توده های روستایی و نیز لایه های مذهبی طبقات متوسط شهری، جامعه را مذهبی تر کند تا از این رهگذر از قدرت یابی مجدد احزاب لائیک پیشگیری نماید. بگذریم از این نکته که این حزب در جذب نیروهای غیر مذهبی اعم از ملی گرا و تجددگرا و گرد آوردنشان زیر یک سقف نیز موفق بوده است. این را میتوان با وضعیت اصلاح طلبان ایرانی مقایسه کرد که از لایه های مذهبی جامعه رانده و از اقشار غیر مذهبی هم مانده اند.  طی دو دهۀ گذشته حزب عدالت و توسعه با تکیه بر همین موفقیت­هاتوانستهبه رغم مشکلات و بحران­هایی که داشته قوۀ مجریه و پارلمان ترکیه را در دست داشته باشد. این فقره به رغم انشقاق­های مکرر میان رهبران حزب عدالت و توسعه، و نیز خطاهای راهبردی اردوغان در حوزه های مختلف قابل تامل است. چه بسا اگر آن انشقاق­ها و این خطاها در کار نبود کارنامۀ این حزب در برابر ما کامیاب تر می نمود.

این حزب به جای تشکیل شبکه ای از اقمار رانتخوار (چنانکه در همۀ دولت­های ایران دستکم پس از جنگ تحمیلی مرسوم بوده است)، به تشکیل یک پایگاه منسجم اقتصادی و آشکار برای خود پرداخت و مثلا در برابر"انجمن صنعتگران و بازرگانان ترک" که به احزاب لائیک نزدیک بود، "انجمن صنعتگران و بازرگانان مستقل" و نیز "کنفدراسیون صنعتگران و بازرگانان ترکیه" را راه اندازی کرد.

حال میتوان به منحنی صعود و نزول اصلاحات در ایران اشاره کرد هرچند نیاز چندانی هم به آن نیست چون تقریبا برای همۀ کسانی که پیگیر تحولات کشورند آشکار است. در دوم خرداد 76 آقای خاتمی با بیست میلیون رای رئیس جمهور شد. اصلاح طلبان در زمستان 77 در انتخابات شوراهای شهر و روستا و در زمستان 78 در انتخابات مجلس پیروز شدند. در سال 80 آقای خاتمی با بیست و چند میلیون رای مجددا رئیس جمهور شد اما این روند صعودی به جهت سهل انگاری در استفادۀ بهینه از فرصتها معکوس شد و اصلاح طلبان در انتخاباتدومین دورۀ شوراهای شهر و روستا در سال 81 که واقعا آزاد و رقابتی بود ناکام شدند و سال بعد هم با رد صلاحیتهای گسترده مجلس را به رقیب واگذار کردند بی آنکه بتوانند از حریم خود دفاع کنند. پس از آن هم شکست در انتخابات ریاست جمهوری 84 تجربه شد. طی سالهای 76 تا 84 رخدادهای بسیاری در تاریخ ثبت شد. مرور آن رخدادها از این فقره حکایت میکند که اصلاح طلبان بدون راهبردی مشخص برای آینده و با بلاتکلیفی تن خود را به آب زده بودند و بیش از آنکه برنامه ای جامع برای کار کردن داشته باشند حرفهایی برای گفتن داشتند. حمله به کوی دانشگاه، عزل نخستین وزیر کشور دولت اصلاحات و سپس محاکمه و محکومیتش، ترور سعید حجاریان، تعطیلی فله ای مطبوعات، برخورد با روزنامه نگاران و دانشجویان و کنشگران سیاسی؛ همه و همه بیش از آنکه بر موضع هجومی ضد اصلاحات دلالت داشته باشد بر فقدان آمادگی اصلاح طلبان برای دفاع دلالت دارد.

از سال 84 تا 88 اصلاح طلبان به جای بازسازی خود به ترسیم چهره ای ابلهانه از احمدی نژاد مشغول شدند بی آنکه متوجه باشند نتیجۀ منطقی چنین روایتی سرزنش اصلاح طلبان است که مقهور بازیگری چنین ساده شده اند. از همین­رو وقتی فرصت انتخابات 88 پیش آمد باز هم سردرگمی در میان ایشان ظهور داشت که اینجا مجال گفتنش نیست. انتخابات 88 را چه مهندسی آرا بنامیم و چه کودتا نتیجه یکیست و اصلاح طلبان در آن ماجرا شکست خوردند. اما پس از انتخابات فرصت تازه ای به صورت یک جنبش عظیم سیاسی فراهم آمد که آن هم به مرور از کف رفت و به خوبی مورد بهره برداری قرار نگرفت. در سال 92 که مجددا دریچه ای به روی اصلاح طلبان گشوده شد و ایشان بالاجبار ذیل جریان دیگری به عرصۀ سیاست بازگشتند باز همان الگوی پیشین تکرار شد: سرخوشی از پیروزی، رقابت بر سر توزیع منابع، ابتلا به روزمرّگی، از دست دادن سرمایۀ اجتماعی و در نهایت شکست و ناکامی. در یک کلام آش همان آش است و کاسه همان کاسه. البته با کیفیتی نامرغوبتر و کمیتی نابسنده تر.

حوالت دادن ناکامیها به تقدیر یا دژخویی و بدسرشتی دشمن، نه دردی را دوا و نه مسئولیتی را سلب میکند. هر شخص و گروهی باید سهم خود را در ناکامیها به گردن بگیرد. نه وضعیت اسفبار کنونی اصلاحات در ایران یکسره بیرون از اختیار اصلاح طلبان بوده است و نه دستاوردهای اصلاح طلبان ترکیه یکسره ناشی از بخت و اقبال مناسب. هر جریانی کاشتۀ خود را درو میکند. کامیابی نسبی اصلاح طلبان اسلامگرای ترکیه محصول چندین دهه تلاش آنها در متن جامعه است و ناکامیابی اصلاح طلبان ایرانی هم محصول از دست دادن سخاوتمندانۀ فرصتهای تاریخی. از همینرو نباید شگفت زده شد که امروز اصلاح طلبان ترکیه دولت، مجلس، ارتش، دستگاه قضایی و بیش از نیمی از جامعه را با خود دارند در حالی که برای اصلاح طلبان ایرانی تنها یک دفتر تقریبا تعطیل در ژنو باقی مانده به نام "موسسۀ بین المللی گفتگوی فرهنگها و تمدنها"!!

Friday, May 8, 2020

طرحی برای سازماندهی راهبردی اصلاحات

طرحی برای سازماندهی راهبردی اصلاحات (ایجاد شوراهای راهبردی جنبش اصلاحات)
//طرح پیشنهادی مشترکی با سعید رضوی فقیه؛ منتشر شده با همین عنوان در سایت خبریتحلیلی زیتون//

پیش از این در دو یادداشت* نقدهای خود را بر طرح سامانۀ رای سنجی اصلاح طلبان یا به اختصار "سرا" مطرح کردیم اما پاسخ به نقدهای ما و دیگران یا کلی گویی در باب فواید دموکراسی و رای گیری بود و یا عذرآوری مبنی بر اینکه در شرایط کنونی بهتر از این کاری نمی توان کرد. در واقع طراحان سرا و گروهی که برای جا انداختن و راه انداختنش در فضای مجازی فعال شدند با حسن ظن و اعتماد به نفسی شیفته وار نسبت به خود، این طرح و دیگر طرح هایی را که در بسیاری موارد نیز شکست خورده و سرمایۀ اجتماعی جنبش اصلاحی را به باد داده است، چونان جهان هستی یک نظام احسن می پندارند که بهتر از آن قابل تصور نیست و هر چه در آنست خیر محض است و اگر کاستی و نقصانی هم دارد گریزناپذیر است.
طرح "سرا" به جهت رد صلاحیت منتفعان و طراحان پیدا و پنهانش در انتخابات اخیر بایگانی شد، گویی هیچگاه نبوده است. این مواجهه ناشی از برخورد غیر حرفه ای، نامسئولانه، هیئتی و موسمی با سیاست ورزی است. دقیقا همین رویکرد غیر راهبردی به اصلاحات سبب ناکامی آن و رسیدن به نقطۀ تاسفبار کنونی شده. استعفای نایب رئیس شعسا، انتقادات متقابل کنشگران و احزاب اصلاح طلب نسبت به یکدیگر در هفته های اخیر و نیز بالا گرفتن بحث ها و گمانه زنی ها در بارۀ آیندۀ رهبری این جنبشِ در حال افول، همگی نشانه های بحران درونی اصلاحاتند که اگر برایش چاره اندیشی نشود فردایی بهتر از امروز نخواهد داشت.
از سوی دیگر طی سال های گذشته هرگاه به طرحی ارائه شده از سوی اصلاح طلبان یا نحوۀ اجرای آن نقدی وارد شده،به جای پاسخ به نقد یا اصلاح طرح همواره این پرسش را پیش نهاده اند که پیشنهاد خود شما چیست؟
اینک پس از شکست سنگین اصلاح طلبان در انتخابات اخیر مجلس که سرنوشت جنبش اصلاحات را نیز با ابهاماتی روبرو ساخته، بر آنیم تا طرح جایگزین خود را در برابر "سامانۀ رای سنجی اصلاح طلبان"، فروتنانه و صرفا به عنوان پیشنهادی ساده ومقدماتی عرضه کنیم. هر چند می دانیم با توجه به ترکیب ساختار کلاینتالیستی و غیر دموکراتیک قدرت در جبهۀ اصلاحات، این طرح بختی ندارد تا جدی گرفته شود اما در عین حال امیدواریم که این پیشنهاد شاید باب بحثهای ایجابی و سازنده را در این باره بگشاید.

"سازماندهی راهبردی اصلاحات" به جای "سامانۀ رای سنجی اصلاح طلبان" (بجز این سرا، سرایی):
یکی از نقدهای اساسی ما به اصلاح طلبان، انتخابات-محوری افراطی و تقلیل مشی اصلاح طلبانه به پارلمانتاریسم غیر فعال بوده است. رویه ای که زمینه های سوء استفاده از نام جنبش اصلاحات را برای رای آوری عده ای فرصت طلب به رسم اما اصلاح طلب به اسم، و ورودشان به ساختار قدرت و سپس بهره مندیشان از رانت فراهم آورده است. این امر به بیرون زدن دم فساد این جماعت اصلاح طلبکار و حامی پرور، چه درون ساختار قدرت و چه بیرون از آن انجامیده و متاسفانه بی اعتباری اصلاحات را در چشم و دل مردم و دلسردی آنان را در پی داشته است.
شاهد عینی این مدعا انتخابات گذشته است. پیش از رد صلاحیت های گسترده و سلیقه ای از سوی شورای نگهبان، عموم اصلاح طلبان در مباحثات و مجادلات نظری خود رویکردی مثبت و امیدوارانه نسبت به انتخابات و صندوق رای داشتند و طرح "سرا" نیز آشی بود که به تعجیل برای همین ضیافت پخته شد. اما پس از ناامیدی نسبت به حضور در بازی انتخابات، مشاهده شد که اصلاح طلبان تاثیرگذار نه تنها فاقد هرگونه راهبرد و راهکار فعالانه در برابر انتخابات اخیر و محدودیت های آن بودند بلکه برای تداوم کنشگری سیاسی خود نیز هیچ برنامۀ مشخص و تعریف شده نداشتند و علی الظاهر هنوز هم ندارند. این انفعال و سردرگمی را هم در گفتارها و نوشتارهایشان میتوان یافت و هم در عملشان (به تعبیر بهتر در بی عملیشان) میتوان دید.
نقش و اثر این انتخابات-محوری افراطی بر جبین طرح "سرا" نیز آشکارا دیده میشد. "سرا" طرحی شتابزده برای انتخابات بود و از نامش هم پیداست که قرار بود سامانه ای باشد برای رای سنجی اصلاح طلبان و جمع آوری فهرستی از گزینه ها برای نامزدی در انتخابات. سامانه ای که در فضای مجازی، با چند گام بلند، سریع و تردستانه، از طریق انتصاب اعضای جامعۀ از پیش تعیین شدۀ رای دهندگان، نامزدهای انتخاباتی جنبش اصلاحات را برای ارائۀ فهرستی بی چون و چرا -و پر اما و اگر- گزینش کند. به گمان ما این انتخابات-محوری شتابزده و نزدیک بینانه، نه تنها در کنار حفره ها و ضعف های اساسی دیگر، علت اصلی ناکامی طرح سرا بود، بلکه همچنین در سالهای اخیر از علل اصلی ناکامی جنبش اصلاحات و احزاب و تشکل های اصلاح طلب به طور کلی نیز بوده است.
در برابر این "سرا" یعنی "سامانۀ رای سنجی اصلاح طلبان"، ما "سرا"ی دیگری به عنوان طرح "سازماندهی راهبردی اصلاحات" را پیش مینهیم که فراتر از هر کنش انتخاباتی، به هماهنگی و هدایت یک نیروی عظیم اجتماعی و سیاسی در جهت اهداف کلان ملی می پردازد. شاکله و بنیاد این سازماندهی شورایی راه اندازی شبکه ای از شوراهای راهبردی اصلاحات است که به نمایندگی از توده های اصلاح طلب در سرتاسر کشور تشکیل میشوند. در طرح شورا محور ما، اصلاحات چونان یک جنبش اجتماعی فراگیر و ملی نگریسته میشود که در پی تحقق مطالبات اکثریت است. مطالباتی که تحقق­شان به مثابه گذر از عقبه های تاریخی، ضامن پیشرفت کشور و بهروزی مردم است. در این طرح، پایۀ نخست جنبش اصلاحات، مردم یعنی شهروندان واقعی پراکنده در جغرافیای وسیع کشورند، نه معدود کنشگرانی که به برکت مناسبات خویشاوندی و دوستی یا به یمن قدرت و ثروت بادآورده و رسانه های متکی به سرمایه های رانتی، قدرت لابی و چانه زنی در پشت صحنه دارند. این طرح، اصلاحات را به یک ستاد دائمی انتخاباتی که هر دو سال یک بار با احکام صادره از مافوق فعال میشود فرو نمیکاهد هر چند که در موقع مقتضی کنش های انتخاباتی را نیز پوشش میدهد، در واقع با اجازۀ لسان الغیب:
طرح ما این دارد و آن نیز هم!
این طرح، با ایجاد یک شبکه گسترده و منسجم مردمی در سطح کشور به معنای واقعی کلمه جامعه محور است و اصلاحات را به مثابه یک جنبش مردمی در نظر میگیرد و برای هر حزب و شخصیت مستقل نیز بر اساس مقبولیت مردمی و عقبه اجتماعی اش وزن و اعتبار قائل میشود و نه بر اساس بلندی صدای رسانه ها یا میزان سرمایه و رانتی که از رهگذر حضور در ساختار قدرت اندوخته شده است. از این رو انتظار میرود در این طرح از سردرگمی، اختلاف، تفرقه و تشتت میان جریانهای صادق اصلاح طلب پیشگیری شده و احزاب به سوی کم کردن فاصلۀ خود با واقعیات جامعه و برآوردن انتظارات بدنه اجتماعیشان حرکت کنند. یعنی این طرح در صورت اجرا و تحقق، هم جنبش اصلاحی را در سراسر کشور سازماندهی و برای دفع هر تهدید و استفاده از هر فرصت مهیا میکند و هم فرایند مواجهه با هر انتخابات و تصمیم گیری در باب آغاز و انجام آن را به جای آنکه به کف بی کفایت پدرخواندگان خودخوانده بسپرد به بدنۀ اجتماعی اصلاحات به عنوان صاحبان اصلی این جنبش مردمی وا می نهد.

سازماندهی در فضای حقیقی به جای سامانه سازی در فضای مجازی:
دومین ایراد طرح "سامانۀ رای سنجی اصلاح طلبان" پشت کردن به فضای حقیقی و جامعۀ عینی و پناه بردن به فضای مجازی است.  این ایراد ناشی از یک روند و رویکرد نادرست است که اصلاح طلبان از سالها پیش اتخاذ کردند و به جای آنکه در فضای مجازی به سازماندهی، هماهنگی و انگیزش جامعۀ حقیقی بپردازند؛ به تبعید خودخواسته در این فضا رفتند و همانجا به "خود سرخوش­سازی" کاذب سیاسی مشغول شدند. بدینگونه پر بیراه نیست اگر بگوییم فضای مجازی افیون اصلاح طلبان بود و هست. در این فضا، تمام ناکامی های فضای حقیقی که عمدتا ناشی از خطاهای نظری و عملی یا عافیت طلبی خود اصلاح طلبان است به فراموشی سپرده میشود.
"سامانۀ رای سنجی اصلاح طلبان" میخواست در همین فضای مجازی یک جامعۀ غیر واقعی از بدنۀ اجتماعی جنبش اصلاحات بسازد و به جای شهروندان واقعی و عینی تعدادی نام کاربری و گذرواژه را به عنوان کنشگران کنش های اصلاح طلبانه جعل کند. سرنوشت یک جنبش اجتماعی با چنین راهبرد یا راهکاری پیشاپیش معلوم است.
اما در طرح پیشنهادی ما که ساز و کارش در پایین خواهد آمد، آن دسته از شهروندان واقعی که همچنان به آرمانهای اصلاح طلبانۀ جنبش اصلاحات دلبسته و وفادارند در فضاهای حقیقی نام خود را به عنوان اصلاح طلب ثبت میکنند و دربارۀ آنچه باید کرد یا نباید کرد نظر و سپس رای می دهند. کنشگران "سرا"ی ما، اشباح و نام های کاربری سرگردان در سامانه ای مجازی (آن هم عمدتا از خودی های طبقه بندی شده در سلسله مراتبکاستی) نیستند که با "کلیک" های فاقد روح، معنا، مسئولیت پذیری و تاثیرگذاری عینی؛ و از طریق انتخاب از بین گزینه های محدود و از پیش دستچین شده، یک جنبش مجازی خنثی را همچون نمایش عروسکی راه اندازی کنند. کنشگران "سرا"ی ما شهروندانی هستند که مایلند در همان فضای حقیقی که زندگی، تحصیل و کار میکنند، مشارکت اجتماعی و مبارزۀ سیاسی اصلاح طلبانه هم داشته باشند و از این رو نیازی نیست به بهانۀ جلوگیری از هجوم سایبری و مخدوش شدن آرا، به شیوۀ شرکت های هرمی، به شعبدۀ رندانۀ چینش و گزینش رای دهندگان از بالا به پایین متوسل شد.
شاید این شبهه در اینجا مطرح شود که با توجه به محدودیتهای ناشی از ارادۀ اقتدارگرایانۀ حاکمیت امکان چنین سازماندهی اجتماعی و سیاسی در فضای حقیقی فراهم نیست و هر کنش جمعی بر اساس نگاه امنیتی حاکمیت به سیاست و دیگر حوزه ها، سریعا با پیگرد و مجازات قضایی و چه بسا با سرکوب و داغ و درفش مواجه شود. این شبهه سالهاست توجیهی برای بی عملی و مسئولیت گریزی کسانی شده که منتظرند مردم غول استبداد را از پای در آورند تا آنان چونان نورچشمی های ملت از پس پرده برون آمده کاری بکنند. این افراد به جای آنکه تلاش کنند در حد وسع و توان خود وضعیت را تغییر دهند منتظر و معطلند تا وضعیت در حد خواسته های حداکثری ایشان تغییر کند. البته معلوم نیست در آن وضع و حالِ تغییر یافته، چه نیازی به وجود ایشان خواهد بود.
پاسخ شبهۀ یادشده این است که اولا هم اینک احزاب اصلاح طلب همگی به فعالیت در فضای حقیقی مشغولند. دفاتر حزبی دارند و جلسات، همایش ها و کنگره های خود را برگزار می کنند و در موسم انتخابات نیز ستادهای خود را راه اندازی نموده و به کارزارهای انتخاباتی می پردازند. پس کنش سیاسی در دنیای واقعی امکان وقوع دارد. ثانیا اگر بنا بر داغ و درفش یا بگیر و ببند باشد، نهادهای متولی امر با کنشگری در فضای مجازی نیز همان خواهند کرد که بناست با کنشگری در دنیای واقعی بکنند. تجربۀ دو دهۀ گذشته نشان میدهد که نهادهای یاد شده فضای مجازی را به دقت رصد میکنند و از جزئیات آن غافل نیستند. اینکه یک شهروند غیر سیاسی برای مطالبی قابل تاویل در صفحۀ شخصی فیسبوک یا اینستاگرام تحت تعقیب قرار می گیرد شاهد این مدعاست. قطعا اگر بنا به برخورد با کنش های اصلاح طلبانه باشد، مجالی برای تفکیک حقیقت از مجاز نمی ماند و این شتر بر در سرای واقع در فضای مجازی نیز خواهد خوابید.
به نظر میرسد چنین توجیهاتی که دست کم در شرایط کنونی حکایت از واقع امر ندارد، یا از سر تنبلی است و یا از سر بی اعتمادی به رای دهندگان واقعی. کسانی که اصرار دارند اصلاحات را از متن جامعۀ واقعی به دخمه های فضای مجازی بکشانند، در حالت خوش بینانه اهل عمل سیاسی نیستند و در حالت بدبینانه از مشارکت دادن مردم واقعی در تصمیم گیری ها و وابسته کردن آیندۀ سیاسی خود به برآیند گفتگوی جمعی توده های اصلاح طلب می ترسند. تا حد زیادی قابل پیش بینی است که از گفتگوهای جمعی اصلاح طلبان عینی و واقعی در فضای حقیقی، مثلا فهرست 16+30 برای انتخابات مجلس شورا و خبرگان در سال 94 بیرون نخواهد آمد. دیگر انتخاب ها و انتصاب ها در رده های مختلف نیز به همین منوال خواهد بود.
در چنین شرایطی کاملا قابل فهم است که عده ای بخواهند با تسلط بر سامانه ای مجازی که خود طراحی و راه اندازی میکنند و از طریق چینش رای دهندگان، بر شکل گیری نتایج و خروجی ها تاثیرگذار باشند و مالکیت انحصاری خود را بر این شرکت سهامی خاص از دست ندهند و از سوی دیگر فهرست اسامی حاصل از این سامانه رامغلطه کارانه به حساب انتخاب مردم بنویسند. وقتی کسانی حتی نام اصلاحات و اصلاح طلبی را در مالکیت انحصاری خود دانسته و نسبت به استفاده از این عناوین به دیگر اصلاح طلبان هشدار میدهند و خط و نشان میکشند، باقی ماجراهای این داستان تلخ را به سادگی میتوان حدس زد.

انتخاب از پایین به بالا به جای انتصاب از بالا به پایین:
در "سرا"ی شعسا، یعنی طرح ناکام "سامانۀ رای سنجی اصلاح طلبان"، اعضای شعسا که خود را در راس هرم رهبری جنبش اصلاحات تصور می کنند، قرار بود طی چند مرحله به انتصاب یک بدنۀ فرضی و یک جامعۀ آماری دستچین شده از اصلاح طلبان بپردازند. همچنین در این طرح قرار بود انتخاب شوندگان یا با مکانیزم هایی از شورای نگهبان شعسا مجوز نامزدی در انتخابات سامانه سرا را بگیرند و یا برای قرار گرفتن در میان اسامی نامزدها شرط ممتنع و نامقدور کسب پشتیبانی از کسر قابل توجهی از اعضای نادیده و ناشناختۀ سامانه را فراهم آورند.
ناگفته پیداست که این ترفند نخ نما چه اهدافی را دنبال می کرد. اینکه جامعۀ اصلاح طلبان ایران به همین چند هزار نفری محدود شوند که قرار بود از سوی اعضای شعسا انتخاب شوند بیشتر به یک شوخی ساده لوحانه شباهت داشت؛ افرادی که تنها پیشینۀ سیاسی یا کار سیاسی مفید برخی از ایشان توییت کردن چکیدۀ مذاکرات شعسا در جلسات هر از چندگاهی بوده است.
با این اوصاف فروریختن سقف "سرا" چندان هم دور از انتظار نمی نمود چرا که بر ستون های محکم و استوار سوار نبود.
اما در طرح پیشنهادی ما، آحاد واقعی اصلاح طلبان، نمایندگان خود را در شورای راهبرد اصلاحات (چنانکه در زیر خواهد آمد) در سطح حوزه های شهری و نیز در سطح کشوری مستقیما انتخاب میکنند و به آنها برای دورۀ زمانی مشخص مسئولیت های مشخصی را همراه با مکانیسم های پاسخگویی واگذار می کنند. همچنین منتخبان هر حوزه در همان حوزه به نمایندگی از رای دهندگان، چه در مورد انتخابات و چه در مورد دیگر تصمیمات سیاسی، اختیار و اقتدار کافی دارند و شعبۀ انتصابی از جانب رئوس هرم در مرکز استان یا کشور تلقی نمی شوند. البته برای کسانی که عادت کرده اند در تهران بنشینند و برای اصلاح طلبان شهرستان ها تصمیم بگیرند، شاید این الگوی دموکراتیک از پایین به بالا چندان خوشایند نباشد. متاسفانه الگوی تصمیم گیری ها در میان اصلاح طلبان تا کنون به همین روال بوده است که نامزدها در تهران معین می شوند و نیروهای شهرستان صرفا به کار میدانی و پوستر چسبانی می پردازند. در طرح ما این هرمِ باژگون چنانکه باید و شاید دوباره بر قاعده می ایستد.

سادگی و استحکام به جای سستی و پیچیدگی:
برای بنا کردن یک ساختار استوار دموکراتیک برای انتخاب نمایندگان یک گروه و تفویض و توکیل اختیارات و مسئولیتهای مشخص به ایشان، نیازی به طراحی الگوریتم های پیچیده نیست. عده ای رای میدهند و عده ای رای می آورند. بررسی مدل های مختلف رای گیری در دموکراسی های با سابقه نشان میدهد هرجا که روند رای گیری پیچیده می شود امکان خطا و سوء استفاده هم بیشتر می شود. نمونه اش انتخابات چند مرحله ای امریکاست که عملا بخش مهمی از مردم امریکا را خارج از محیط تاثیرگذاری سیاسی قرار داده است. در طرح پیشنهادی ما به جای توسل به سازوکارهای رندانه برای تعیین برنامه ریزی شده و پیشینی کسانی که میتوانند رای دهند اساس کار بر این نهاده شده که هر شهروند اصلاح طلب حق انتخاب مستقیم نمایندگان محلی و کشوری خود را دارد. ملاک اصلاح طلب بودن نیز ادعای مکتوب خود اوست به شرط آنکه خلافش ثابت نشود.
شاید ساختاری که بر این پایه بنیاد می شود ساده به نظر برسد اما گمان می کنیم مثل همۀ دموکراسی های جدی از حداقل استواری و استحکام برخوردار است. سادگی نشان سستی نیست. تمام گفتارها و نوشتارها از حروف معدود الفبا و در قالب ساختارهای محدود صرف و نحو ترکیب شده اند.
پیچیدگی توزیع قدرت در ساختار نظام سیاسی جمهوری اسلامی بر استحکام آن نیفزوده بلکه اساسا مانع چابکی و کارآمدیش شده است. به جای تفکیک قوای سه گانه، با افزایش قوا و تداخل اختیارات و ابهام مسئولیتها روبروییم. اختلافات شورای نگهبان و مجلس به مجمع تشخیص مصلحت ارجاع می شود و اختلافات این مجمع با مجلس شورا و شورای نگهبان به هیئت حل اختلاف سران قوا ارسال می گردد. شوراهای متعدد به موازات مجلس قانونگذاری می کنند همچنانکه در اجرائیات و داوری نیز نهادهای متعدد تداخل اختیار و مسئولیت دارند.
بنابرین ما ساختار پیشنهادی خود را به سادگی بر همین پایه استوار می کنیم که هر شهروند ایرانی اصلاح طلب میتواند نمایندگان محلی و ملی را با اختیارات مشخص و برای مدت زمان مشخص جهت پیشبرد جنبش اصلاحات انتخاب کند. بقیۀ اجزای ساختار بر همین اصل ساده استوار می شود. همانند همۀ دموکراسی های جدی در دنیای واقعی. بررسی انتخابات ملی و محلی در کشورهای دموکراتیک یا انتخابات درون حزبی در احزاب دموکراتیک نشان میدهد که همین اصل ساده اما استوار ضامن یک دموکراسی سالم، پایدار و پویاست.

جزئیات طرح:
یک. انتخاب کنندگان یا جامعۀ اصلاح طلبان:
همۀ شهروندان ایرانی که مطابق قوانین حق شرکت در دیگر انتخابات را دارند و خود را اصلاح طلب میدانند میتوانند در انتخاب شوراهای محلی و شورای کشوری برای رهبری اصلاحات شرکت کنند. معیار اصلاح طلبی در این طرح حداقلی است و هر کسی که که میثاقنامۀ اصلاح طلبی را مبنی بر اینکه "خواهان اصلاح قانون اساسی در جهت دموکراتیزه تر شدن آن و لغو نظارت استصوابی و محدود شدن اختیارات همۀ نهادها و مقامات در چارچوب قانون است" امضا کند و تعهد دهد که در این اظهار صادق است و چنانچه از این باور دست کشید موظف است که با اعلام آن از جبهۀ اصلاح طلبان بیرون رود. البته چنانچه به هر دلیل ثابت شود که شخصی علیرغم امضای میثاقنامه به اصلاح طلبی و لوازم آن در قول یا عمل قبلا باور یا پایبندی نداشته و یا اینک ندارد، با استناد به دلایل و با انتشار میثاقنامه و مستندات مربوط به گفتار یا کردارش در افکار عمومی، برای همیشه از جبهۀ اصلاح طلبان اخراج شده و حق رایش ابطال میشود.
این سازوکار ساده، چون در ذات خود یک همه پرسی غیر رسمی است، میتواند مانع از مخدوش شدن آرا از سوی مخالفان جنبش اصلاح طلبی شود چرا که شرکت در این همه پرسی نمادین وزن معتقدان به اصلاحات ساختاری را بالاتر خواهد برد. از این رو بعید است افراد منتسب به احزاب مخالف اصلاحات با نام­نویسی در جبهۀ اصلاحات موجب افزایش آمار این جامعه و اعتبار سیاسی و اجتماعی اش شوند. افزون بر آن با توجه به تقسیم بندی حوزه های انتخابیه در زیر و شناخت کنشگران سیاسی از یکدیگر، احتمال ورود افراد غیر اصلاح طلب به جبهه اصلاحات و امضای میثاقنامۀ آن بسیار کم است چرا که اگر به دروغ میثاقنامه را امضا و بر صدق ادعای خود تاکید کرده باشند متهم به دروغگویی خواهند شد که مایۀ بدنامیشان در افکار عمومی حتی در میان مخالفان اصلاحات است.

دو. حوزه های انتخابی و محل­های رای گیری:
حوزه های رسمی انتخابات مجلس شورای اسلامی فعلا میتواند الگوی مناسبی برای تقسیم جغرافیایی جبهۀ اصلاحات باشد. در هر حوزۀ انتخابیه اعضای شورای راهبرد اصلاحات با رای مستقیم اصلاح طلبان انتخاب میشوند. محل رای گیری نیز دفاتر آن دسته از احزاب اصلاح طلبی خواهد بود که مایل به همکاری جبهه ای در چنین قالبی باشند. در صورت فقدان دفاتر حزبی، فعالان اصلاح طلب هر حوزه می توانند مانند ایام انتخابات از محل های شخصی یا عمومی استفاده کنند. در اولین رای گیری افراد رای دهنده علاوه بر ارائۀ مدارک و امضای میثاقنامه که به عضویت آنان در جبهۀ اصلاحات منجر می شود، برگۀ رای خود را جهت انتخاب اعضای شورای محلی و شورای کشوری اصلاحات دریافت و به نامزدهای مشخص رای می دهند.

سه. ترکیب شوراهای محلی و کشوری:
در هر حوزۀ انتخابیۀ مجلس شورای اسلامی یک شورای راهبرد اصلاحات مرکب از تعدادی نماینده با حق رای و تعدادی بازرس با حق نظارت و گزارش و بدون حق رای انتخاب می شوند. به علاوه  همزمان اعضای یک شورای کشوری راهبرد اصلاحات نیز مستقیما برای تصمیم گیری در مورد مسایل اصلاحات در ابعاد کلان کشوری انتخاب می شوند. بر اساس جمعیت هر حوزۀ انتخابیه تعداد نمایندگان و بازرس های هر شورای محلی و نیز شورای کشوری به شرح زیر خواهد بود:
حوزه های انتخابیه با یک نماینده در مجلس:
هفت نماینده و سه بازرس
حوزه های انتخابیه با دو نماینده در مجلس:
نه نماینده و سه بازرس
حوزه های انتخابیه با سه نماینده در مجلس:
یازده نماینده و سه بازرس
حوزه های انتخابیه با چهار نماینده در مجلس:
سیزده نماینده و پنج بازرس
حوزه های انتخابیه با پنج نماینده و بالاتر در مجلس:
پانزده نماینده و پنج بازرس
حوزۀ انتخابیۀ تهران:
بیست و یک نماینده و هفت بازرس
شورای عالی کشوری:
بیست و پنج نماینده و هفت بازرس
 هر عضو جبهۀ اصلاحات همزمان می تواند به یک فهرست برای نمایندگان و بازرس های حوزۀ انتخابیۀ خود و یک فهرست برای شورای عالی کشوری رای دهد.

چهار. زمان برگزاری انتخابات و دورۀ مسئولیت شوراها:
انتخابات سراسری برای گزینش شوراهای محلی و کشوریِ اصلاحات هر چهار سال یک بار و یک سال پیش از اولین انتخابات آتی (مجلس یا ریاست جمهوری) برگزار می شود. البته این فقره به معنای انتخابات-محوری نیست. بلکه چون معمولا هر دو سال یک بار در کشور انتخابات برگزار میشود این فاصلۀ زمانی جهت عدم تداخل پیش بینی میشود. به علاوه از آنجا که به هر حال شوراهای اصلاحات باید در مورد انتخابات تصمیم بگیرند لازم است زمان کافی برای مطالعه، بررسی، گفتگو و سپس اتخاذ تصمیمات داشته باشند.

پنج. شوراهای استانی:
علاوه بر شوراهای محلی و کشوری که با رای مستقیم شهروندان اصلاح طلب انتخاب می شوند، شوراهای استانی با نه عضو و سه بازرس از میان اعضای شوراهای محلی و با رای همان اعضا انتخاب خواهند شد. شوراهای استانی اختیاری در تصمیم گیری ندارند و صرفا برای هماهنگی میان شوراهای محلی یک استان و نیز استماع گزارش بازرسان حوزه های محلی و حکمیت و داوری در موارد اختلاف میان اعضای یک شورای محلی انتخاب می شوند.

شش. کنگره های سالانۀ شوراهای محلی و کشوری اصلاحات:
هر سال کنگرۀ شوراهای محلی جهت گزارش عملکرد سال قبل و تعیین خط مشی های کلان سال بعد برگزار می شود. همۀ اعضای جامعۀ اصلاح طلبان حوزه می توانند در کنگره شرکت کرده و مطابق با مقررات و آئین نامه ها اظهار نظر کنند و در مورد تصمیمات یک سال آینده رای دهند.
هم اعضای شورا و هم بازرسان موظفند گزارش های خود را در کنگره مستقیما، علناو کتبا و شفاها به اعضا ارائه دهند. در مورد اختلافات و تخلفات و تصمیمات مربوطه باید به همۀ اعضا گزارش داده شود تا حاضران در کنگره در آن مورد داوری کرده و تصمیم بگیرند.
کنگرۀ سالانۀ کشوری یک ماه پس از کنگره های محلی در تهران یا یکی از شهرهای دیگر برگزار و ضمن گزارش عملکرد سال گذشته به تصمیم گیری در مورد سال آینده می پردازد. همۀ اعضای شوراهای محلی (نمایندگان با حق رای و بازرسان بدون حق رای) می توانند در کنگرۀ سالانۀ کشوری شرکت کرده و دربارۀ مسائل اظهار نظر و تصمیمگیری کنند. گزارش اعضا و بازرسان به طور جداگانه باید به اطلاع حاضران برسد. انتشار عمومی گزارش های اعضا و بازرسان چه در کنگره های محلی و چه در کنگرۀ کشوری الزامیست.

هفت: شرایط، اختیارات، مسئولیت ها و محدودیت های انتخاب شوندگان:
الف. هیچکس نمی تواند همزمان برای عضویت در شورای محلی و شورای کشوری داوطلب شود.
البته چنانکه در بالا گفته شد اعضای شوراهای استانی چون تصمیم گیرنده نیستند و فقط نقش هماهنگی میان شوراهای محلی یک استان و نیز داوری و حکمیت را ایفا میکنند از میان اعضای شوراهای محلی و بارای همانها انتخاب می شوند و بنابرین از این قاعده مستثنایند. در انتخابات شوراهای استانی بازرسان حق انتخاب شدن و انتخاب کردن ندارند.
ب. اعضای شوراهای محلی حق تصمیم گیری در مورد مسایل مربوط به جبهۀ اصلاحات در حوزۀ فعالیت خود و انتخاب نامزدهای نهایی این جبهه را در آن حوزه دارند. چه مسائلی که به انتخابات شوراهای شهر و روستا، مجلس شورا، مجلس خبرگان و ریاست جمهوری می شود و چه مسائل دیگر نظیر پیشنهاد مقامات اجرایی در سطح آن حوزه به مسئولان اجرایی اصلاح طلب و قس علیهذا. طبعا نهادی که نمایندۀ اصلاح طلبِ انتخاب شده موظف به پاسخگویی به آن است همین شوراست از اینرو مطالبه گری از منتخبان جبهۀ اصلاحات و ارزیابی، داوری و تصمیم گیری در مورد عملکردشان به صورت مشخص یک نهاد متولی خواهد داشت که در کل دورۀ مسئولیت نمایندگان و مقامات اجرایی اصلاح طلب، ناظر، داور و ارزیابی کنندۀ عملکرد آنان خواهد بود.
بازرسان هم می توانند بدون حق رای در تمام جلسات حاضر باشند و در حیطۀ وظایف بازرسی خود اظهار نظر کنند. چنانچه تخلفی آشکار از سوی اعضا صورت گیرد بازرسان می توانند به شوراهای استانی و کشوری گزارش دهند تا زمینۀ رسیدگی و داوری فراهم شود.
شوراهای استانی چنانچه گفته شد به هیچ وجه حق تصمیم گیری چه در مورد انتخابات و چه غیر آن را ندارند و تنها در امور استانی همچون نظارت بر عملکرد مقامات اجرایی اصلاح طلب استان یا انتخاب نامزدهای استانی مجلس خبرگان و اموری از این دست باید با تهیه گزارش و پیشنهادها و ارائه به تمامی اعضای شوراهای محلی در آن استان، به رای گیری از آنان پرداخته و نتیجه تصمیمات را به صورت مکتوب  برای شورای کشوری ارسال نماید.
ج. شوراهای محلی میتوانند با استناد به ادله و شواهد در مورد لغو عضویت اعضای متخلف شورا یا اعضای متخلف جامعۀ اصلاح طلبان حوزه تصمیم بگیرند. برای این کار حداقل دو سوم از کل اعضای شورا، اعم از حاضر و غایب، لازم است. در هر صورت هم اعضا و هم بازرسان باید مستندات خود را در گزارش سالانه به سمع و نظر اعضای حاضر در کنگرۀ سالانه برسانند.
در صورتی که اعضای لغو عضویت شده به رای صادره اعتراض داشته باشند می توانند به شورای استانی مراجعه کنند و در صورتی که در این مرحله با حکمیت شورای استانی مسئله فیصله نیابد می توانند به شورای کشوری مراجعه کرده و از خود دفاع کنند. اما در هر صورت نه شورای استانی و نه شورای کشوری اختیار نقض تصمیم شورای محلی را ندارند و در صورت مخالفت با رای صادره می توانند گزارش خود را که به تایید دو سوم بازرسان رسیده باشد به اطلاع اصلاح طلبان کشور برسانند. شورای محلی نیز می تواند گزارش و مستندات خود را در مورد تصمیم به لغو عضویت فرد یا افراد متخلف به اطلاع عموم برساند و داوری را به کنگره سالانۀ آن حوزه واگذار کند، مگر اینکه شخص متخلف رضایت به انتشار گزارش و مستندات نداشته باشد که در این صورت باید داوطلبانه کناره گیری کند.
د. در مورد اختلافات اعضای شوراهای محلی با هم یا اعضا با بازرسان نیز به طریق مندرج در بند "ج" عمل شده و موضوع ابتدا به شوراهای استانی و سپس به شورای کشوری ارجاع خواهد شد. در صورتی که حداقل دو سوم اعضای شورای محلی در مورد موضوع مورد اختلاف توافق نکنند و این اختلاف بیش از سه ماه تداوم یابد، با هماهنگی شورای استانی و شورای کشوری انتخابات مجدد در آن حوزه برگزار خواهد شد.
چنانچه اختلافات درون شورای کشوری نیز تا شش ماه حل فصل نشود و دو سوم اعضای شورا نیز به توافق نرسند، بازرسان شورای کشوری می توانند با جلب نظر نصف به علاوه یک اعضا، درخواست تجدید انتخابات جهت گزینش مجدد اعضای شورای کشوری را بدهند. در هر صورت در کنگرۀ سالانه باید گزارش ماوقع همراه با مستندات از سوی اعضا و نیز بازرسان به سمع و نظر اعضای کنگرۀ کشوری برسد.
ه. بازرسان و اعضای شوراهای محلی (به تبع شوراهای استانی) و کشوری و نیز خویشاوندان درجۀ اول و دوم ایشان حق نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورا، مجلس خبرگان و شوراهای شهر و روستا را ندارند مگر آنکه از عضویت در شوراهای یاد شده کناره گیری کنند.
علاوه بر این در شوراهای محلی، رای هر عضو در مورد حمایت از نامزدهای انتخابات مجلس شورا، خبرگان و شوراهای شهر و روستا و در هر مورد دیگر باید شفاف، مستدل و مستند و به دور از هرگونه شائبۀ سوء استفاده از موقعیت باشد. بازرسان حق رسیدگی و ارائۀ گزارش در این زمینه را دارند و احراز تخلف سبب اخراج اعضای متخلف از شورا و جامعۀ اصلاح طلبان خواهد شد.
و. هزینۀ سازماندهی اصلاح طلبان را خودشان خواهند پرداخت تا جریانات متکی به ثروت های رانتی از ثروت خود جهت نفوذ در جبهۀ اصلاحات بهره برداری نکنند. هر اصلاح طلبی که قصد رای دادن یا شرکت در کنگره و دیگر گردهمایی ها را دارد حق عضویت اندک خود را جهت تامین هزینه های مربوط می­پردازد و اعضای شوراهای محلی و کشوری نیز نه تنها فاقد حقوق و مزایا هستند بلکه به تناسب، حق عضویت خود را جهت تامین هزینۀ نشست ها و کنگره ها می پردازند. قطعا با صرفه جویی و پرهیز از اسراف، جامعۀ اصلاح طلبان ایران از پس هزینه های تداوم جنبش اصلاحی، مستقل از پول های سرمایه داران و گروه هایی که برای اعمال نفوذ در سیاست سرمایه گذاری می کنند بر خواهد آمد.
بازرسان شوراهای محلی، استانی و کشوری موظفند ساز و کار شفافی برای امور مالی و دخل و خرج های جبهۀ اصلاحات مهیا کنند و گزارش دقیق دریافت ها و هزینه ها را در کنگره های سالانه منتشر و در اسناد مربوطه حفظ کنند.
ز. گرچه در این سازوکار به تناسب هر اختلاف یا تخلف در هر کدام از این نهادها، بازرس یا نهادی ناظر برای بررسی و داوری وجود دارد اما اولین و آخرین ناظرانِ کنشگران منتسب به جبهۀ اصلاحات، چه نمایندگان و بازرسان شوراهای محلی و کشوری و چه متصدیان مقامات اجرایی و نمایندگان مجلس و شوراهای اسلامی شهر و روستا و غیره، خود مردمند و توده های اصلاح طلب و نیز رسانه های جمعی که با گزارش ها و پیشنهادها و شکایات مستند خود، گزارش تخلف یا کژ رفتاری اشخاص یا شوراها را به مهمترین نهاد بالادستی که ناظر اصلیست، یعنی مردم، عرضه خواهد کرد.

پایان سخن:
آنچه در بالا ذکر شد طرحوارۀ کلی سازماندهی راهبردی اصلاحات بود که به جهت اختصار بدون ذکر جزئیات بیشتر عرضه شد. چنانچه لازم باشد جزئیات آن با تفصیل بیشتر منتشر خواهد شد. اگر کسانی بگویند در شرایط کنونی امکانی برای اجرای این طرح فراهم نیست آنگاه باید گفت تشکل ها و احزابی که نمی توانند نیروهای خود را سازماندهی کنند چگونه و با اتکا به چه معجزه ای میخواهند کشور را اداره و بحران های کشوری را مدیریت کنند؟ آن ها که از عهدۀ تشکیل شوراهای مشورتی در شهرستان های کشور بر نمی آیند با چه پشتوانه ای پیام آور دموکراسی برای ایران و صلح برای جهان شده اند؟
به گمان ما اگر اجرای این طرح را به عهدۀ اصلاح طلبان هر حوزۀ انتخابیه واگذاریم بخش مهمی از کار به سادگی انجام خواهد شد. مگر آنکه تمامیت خواهان سانترالیست درون جبهۀ اصلاحات نخواهند کار مردم را به خودشان واگذار کنند. همچنین ذکر این نکته در پایان سخن ضروریست که هدف این طرح ایجاد شبکه ای گسترده و منسجم از پایین به بالا برای هدایت یک جنبش اجتماعی و سیاسی مردمیست و با طرح های شبه دموکراتیک پدرخواندگان خودخواندۀ اصلاحات تحت عنوان فریبندۀ پارلمان اصلاحات تفاوت دارد. اینکه یک جمع اندک در مرکز بخواهد به صورت متمرکز برای جامعۀ بزرگ و متکثر ایران تصمیم گیری کند چیزی جز بازتولید اقتدارگرایی جبهه ای با اشکال و صور فریبنده نیست. از سوی دیگر افراد یک جمع پرشمار منتخب تمام شهرها و حوزه های انتخابیۀ کشور نیز، نه می توانند به طور مستمر گرد هم بیایند و نه می توانند به سادگی به توافق و تصمیم برسند. پس ظاهرا  بهترین و مطمئن ترین راه حل، گذار از تمرکز و واگذاری سرنوشت اصلاحات به اصلاح طلبان در سراسر کشور است که در طرح بالا یعنی "سازماندهی راهبردی اصلاحات" پیشنهاد شده است.
والسلام

*"سرا یا سراب؟" و "ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد"، هر دو منتشر شده در پایگاه خبری-تحلیلی زیتون