برنی سندرز، دموکراتِ یهودی تباری که مدتی نیز در اسرائیل
زندگی کرده و از سال 2007 تا کنون یکی از
دو سناتور ایالت ورمونت امریکاست، برای مردم ایران ناآشنا نیست. سندرز در رقابتهای
انتخاباتی درون حزبی سال 2016 نمایندۀ جریانی نوظهور در بطن جامعۀ امریکا بود و خیلی
زود به چهرهای شناخته شده در سطح جهان تبدیل شد. وی پیش از سال 2007 نیز به مدت
16 سال یکی از نمایندگان ایالت ورمونت در کنگره امریکا بود. پیروزی او در سال 1990
به عنوان چهرهای مستقل در رقابتهای انتخاباتی مجلس نمایندگان امریکا، از سال
1950 بی سابقه بود چرا که در عرصۀ سیاست ایالات متحده پس از سلسله رخدادهایی در
دهههای پنجاه و شصت میلادی، خط مشی و پلتفرم سیاسی دو حزب بزرگ امریکا تغییر کرد
و در نتیجۀ جابجایی پایگاه های ایالتی دو حزب دموکرات و جمهوریخواه، درهای ورود به
کنگره به روی نامزدهای مستقل از این دو حزب برای سالها بسته ماند.
علاوه بر آن، ظهور سندرز، که خود را آشکارا یک سوسیال
دموکرات میداند، در سیاست کلان ایالات متحده پس از دوران جنگ سرد و بعد از تصفیه
های مککارتیسمی، خبر از تغییراتی بنیادین در دل جامعۀ جوان امریکا میدهد. در
دورانی که نظام نئولیبرالی و سرمایهداری به عنوان یک ارزش مقدس و جزء خطوط قرمز
سیاسی تلقی شده و در بمباران تبلیغات ایدئولوژیک، مفاهیم و اصول کاپیتالیسم را در
لباس لیبرالیسم به خورد جامعه داده و بر هر نوع مخالفت با این نظام
سیاسی-اقتصادی برچسب به ظاهر هراسانگیز کمونیسم میزنند، ظهور سندرز را شاید
بتوان نشانهای از "تغییر دوران" در امریکا تلقی کرد.
سندرز در همان سال ورود به کنگره علیه جنگ اول امریکا با
عراق موضع مخالف گرفت و مخالفت او با اقدام نظامی امریکا در طی این 28 سال جز در دو
مورد همیشگی بود. یکی استفادۀ امریکا از نیروی نظامی علیه تروریستها در پی حوادث
11 سپتامبر 2001 و دیگری رای مثبت او به همکاری با ناتو برای سرنگونی رژیم قذافی
که به بمباران هوایی شهرهای لیبی و کشتار مخالفان اقدام کرده بود. این دو تنها موارد موافقت با اقدام نظامی امریکاست که
در کارنامه برنی سندرز به چشم میخورد.
در رقابتهای درون حزبی سال 2016 (برای تعیین نامزد نهایی
حزب دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری همان سال) سندرز اما مغلوب نابرابریها و نقاط
ضعف دموکراسی امریکایی شد. یعنی مغلوب همان روابط پشت پردۀ قدرت و همان قوانینی که
مانع تحقق کامل دموکراسی در ایالات متحده امریکا شده است. با استناد به همین نقاط
ضعف است که بارومترهای بنیادهای بین المللی ناظر بر دموکراسی همچون "خانه
آزادی"، میزان دموکراسی در این کشور را ضعیف ارزیابی می کنند. برای مثال به
پدیدۀ "جری مندرینگ" (Gerrymandering)* یا اختصاص ناعادلانۀ کالجهای
انتخاباتی به حوزههای انتخاباتی ایالات میتوان اشاره داشت که در نتیجۀ آن مناطق
پرجمعیتی که معمولا در آنجا اکثریت آراء به سود دموکراتهاست از سهم کمتری در آرای
الکتورال بهره مند هستند و برعکس، مناطق کم جمعیت و روستایی نشینی که معمولا
پایگاه رای جمهوری خواهان به شمار میآید، آرای الکتورال بیشتری دارند. همین شرایط
سبب شد هیلاری کلینتون دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری 2016 از ترامپ جمهوریخواه
علیرغم برتری فاحش در تعداد آراء شکست بخورد و البته این نابرابری در انتخابات میاندورهای
نمایندگان کنگره و سنا در سال 2018 نیز تاثیرگذار بوده است.
از قوانین ناعادلانهای که منجر به سقوط شاخص دموکراسی در
ایالات متحده می شود مثالهای قابل ذکر دیگری نیز موجود است و از جملۀ
آنها میتوان به قوانین و روابطی اشاره داشت که مستقیما بر شکست برنی سندرز در
انتخابات درون حزبی سال 2016 تاثیر گذاشت.
سوپر دلگیتها یا نمایندگان ارشد حزب دموکرات که مجموعا 15
درصد از کل دلگیتها یا آرای انتخاب کنندۀ نامزد نهایی دموکراتها برای انتخابات
ریاست جمهوری را تشکیل میدهند آرای تضمین شده ای است که در اختیار نخبگان
دموکرات قرار دارد و متشکل است از آرای آن دسته از سیاستمداران این حزب که در مسند
قدرت هستند و عملا تاثیر آرای مردمی برای انتخاب نامزد نهایی حزب را به 85% کاهش
میدهند. این نابرابری وقتی بیشتر خود را بروز میدهد و بر شاخص دموکراسی تاثیر
منفی میگذارد و حتی میتوان گفت که به پایههای انتخاب دموکراتیک ضربه میزند که
در نظر بگیریم این حجم از آرای تعیین کنندۀ 15 درصدی حتی پیش از شروع رقابتهای
درون حزبی در ایالتهای مختلف آشکارا و صراحتا مشخص میشود و کفۀ ترازو را معمولا
به نفع محافظهکارترین و سنتیترین نامزد حزب دموکرات سنگین میکند و همین امر
یعنی تاثیر روانی ناشی از پیشتازی 15 درصدی یک کاندیدا آن هم ابتدا به ساکن و پیش
از شروع رقابتها، قطعا بر آرای مردم نیز به شکل جدی مشهود خواهد بود و میتوان
گفت اگر نامزدی که از این موهبت بی بهره است بتواند صرفا با اتکا به آرای مردمی
تاثیر این نابرابری آشکار را خنثی کند و بر نامزد مورد حمایت سوپر دلگیتها و ابر
رسانهها پیروز شود، از عهدۀ کاری تقریبا ناممکن و یا دستِ کم بسیار بعید و دشوار
برآمده است.
علاوهبر سهم 15 درصدی سوپردلیگیتهای حزب دموکرات، تاثیر
حمایتهای مالی سوپرپکهای امریکایی یا ابر کمیتههای سیاسی برای هزینۀ کمپینها و
تبلیغات رسانهای نامزدهای ریاست جمهوری چیزی فراتر از تصورات رایج است. سندرز در
انتخابات 2016 همانگونه که خود در رقابتهای نیوهمپشایر علنا اعلام کرد، حمایت هیچیک
از سوپرپکها یا ابرکمیتههای سیاسی نخبگان امریکایی را برای تامین هزینههای مالی
انتخابات با خود نداشت. کمیتههایی که مبالغ هنگفتی را از شرکتها و اسپانسرهای میلیاردر
امریکایی جذب و در انتخابات به نفع نامزدی خاص هزینه میکنند. طبعا سندرز به سبب گلاویز
شدن با میلیاردرهای امریکایی و متهم ساختن آنان به تاثیرگذاری منفی در سیاست و نیز
به جهت وعدۀ افزایش مالیات برای همین قشرِ کلانسرمایهدار؛ امید، انتظار و بخت
چندانی برای کسب حمایتشان نداشت. شعار او در انتخابات 2020 نیز مبارزه با تاثیر
پول و سرمایه در سیاست است.
منابع مالی کمپین سندرز با کمکهای مردمی بین 3 تا 50 دلار
تامین شده بود و او خود را ملزم به پیروی از تصمیمات لابیهای مهم سیاسی واشنگتن (همچون
آیپک) و اظهار سرسپردگی نسبت به آنها نمیدید. برای نمونه و البته به عنوان نمونهای
نادر، در میانۀ رقابتهای انتخاباتی، تنها نامزدی که سخنرانی و حتی حضور در اجلاس
سالانۀ آیپک را تحریم کرد و علاوه بر اینها علیه اسرائیل و در حمایت از فلسطین همزمان
با برگزاری اجلاس کیلومترها دورتر از محل برگزاری به سخنرانی پرداخت، برنی سندرز بود.
سندرز به واسطۀ
همین استقلال ویژه از لابیها و سوپرپکهای امریکا در گفتارها و شعارهای
خود، آزادی عمل و منش روشنفکرانۀ ویژهای از خود بروز میدهد و از جنبشی که خود در
میان قشر پر امید جوان، طبقات فقیر و متوسط و روشنفکران امریکا به راه انداخته ،
با عنوان "انقلاب ما" یاد می کند.
محرومیت از پشتوانههای حمایتی در مافیای اقتصادی امریکا، سبب شد سندرز در انتخابات درون حزبی سال 2016 حمایت
رسانهای شایستهای نیز نداشته باشد و تقریبا تمامی رسانههای مطرح و پرمخاطب
امریکایی، حتی رسانههای حزب دموکرات، به پخش اخبار و برنامههایی میپرداختند که
قریب الوقوع بودن پیروزی کلینتون را القا میکرد و بدین ترتیب جو روانی سنگینی
علیه کمپین سندرز به راه انداختند. طبیعیست که ولنگاری و عدم نظارت شایسته بر بنگاه
های اقتصادی در جامعۀ امریکا حاصلی جز قدرت گرفتن نومحافظهکاران (نئوکانها)
نداشته باشد. گروههایی که با عنوانهای بزک شدهای همچون نولیبرالیسم، اولیگاپولیهایی
را شکل داده و خواهند داد که با قدرت اقتصادی خود رسانه ها را به گونهای انحصاری
در اختیار گرفته و با قدرت تبلیغات رسانهای دموکراسی را تضعیف خواهند کرد.
مورد دیگر از قوانین ناعادلانهای که منجر به شکست برنی
سندرز در انتخابات درون حزبی سال 2016 شد، لزوم ثبت نام رای دهندگان در برخی
ایالات به عنوان حامیان حزب دموکرات، بسیار پیشتر از آغاز رقابتها بود؛ یعنی
زمانیکه برنی سندرز و دیدگاه های او برای جامعه امریکا به طور کافی شناخته شده
نبود. به عنوان یک نمونه باید به اعتراضات هواداران سندرز پس از انتخابات درون
حزبی ایالت مهم نیویورک اشاره کرد که پیروزی کلینتون با اختلاف تنها 300 هزار رای
باعث شد سندرز دلیگیت های این ایالت را از دست بدهد و امید هواداران سندرز برای
ادامه رقابت ها نقش برآب شود. برگزار کنندگان انتخابات درون حزبی در این ایالت از
اخذ رای حدود یک میلیون و دویست هزار نفر جلوگیری کردند با این بهانه که رای دهندگان
باید طبق قانون نزدیک به یک سال پیشتر بعنوان رای دهندۀ دموکرات در انتخابات ثبت
نام می کردند (آرائی که غالبا به نفع سندرز بود).
برای کشوری که بنای دکترین سیاسی آن ایستادن در برابر جنبش
های سوسیالیستی است و مردم عامی آن تحت تاثیر فضای دوران جنگ سرد هر سوسیالیستی را
مارکسیست و کمونیست میپندارند (آن هم با تصویری که رسانههای امریکایی از کمونیسم
اتحاد جماهیر شوروی و اقمارش در دوران جنگ سرد ساخته بودند)، هضم ریاست جمهوریِ
شخصی با باورهای سوسیالیستی برای جامعۀ امریکایی بسیار ثقیل است؛ هرچند طبق یک
نظرسنجی نگرش مثبت به سوسیال دموکراسی در میان امریکایی ها از زمان ظهور سندرز تا
کنون به میزان بی سابقۀ 40 درصد و حتی بالاتر رسیده است.
اما این نگرش نوظهور هنوز در میان سیاستمداران امریکایی
رایج و غالب نیست. سرنوشت "یوجین دبس" سوسیالیست امریکایی و فعال
ضد جنگی که از سال 1900 تا 1920 پنج بار برای ریاست جمهوری در امریکا نامزد و
سرانجام به اتهام خیانت به کشور و جاسوسی برای بیگانگان محاکمه و زندانی شد (و در
نهایت نیز با همۀ تلاش و پشتکار سیاسیاش تنها توانست عضو سنای ایالتی در ایندیانا
شود)، نشان دهندۀ دشواری راه برنی سندرز در رقابت های انتخاباتی درون حزبی است.
هرچند با پایان جنگ سرد، چپهای امریکایی از سال 2004 به دموکراتها متمایل شدند
اما نباید از یاد برد که اندیشۀ مککارتیسم هنوز در حزب دموکرات و البته در ابعاد
وسیعتر در میان جمهوری خواهان همچنان جریان دارد.
اما برای اینکه دریابیم مواضع سیاست خارجی برنی سندرز در
برابر موضوعاتی که برای ما ایرانیان حائز اهمیت است تا چه اندازه با هم مسلکان
امریکایی اش تفاوت دارد کافی است نگاهی گذرا به کارنامۀ مواضع او در فعالیت 28
ساله اش داشته باشیم و مواضع او را در مورد ایران و کشورهایی مثل عربستان، یمن و نیز
مسئلۀ فلسطین و اسرائیل بررسی کنیم. این پیشینه را میتوان در وبسایت رسمی کمپین
انتخاباتی او یافت که به صورت موضوعی دسته بندی و ارائه شده است.
در اول دسامبر سال ۲۰۱۶ و درست بعد از امضای توافقنامۀ اتمی
برجام، مجلس سنای امریکا برای تمدید تحریمهای ده ساله علیه ایران رایگیری کرد
(تحریمهایی که مستقل از برنامۀ اتمی ایران بوده و از آغاز برهم خوردن روابط سیاسی
ایران و امریکا پس از اشغال سفارت آن کشور در تهران اعمال شده بود) و با اکثریت
قاطع 99 درصدی تمدید این تحریمها را به
تصویب رساند. در زمان رای گیری تنها کسی که به تمدید این تحریمها رای منفی داد،
برنی سندرز بود. او سپس در بیانیهای در 15 ژانویه 2017 این عمل دولت و سنای
ایالات متحده را عملی مخرب و تهدید کننده برای توافق برجام نامید. تمدید این تحریمها
با حمایت قاطع هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه به نوعی زیرپا گذاشتن روح برجام
بود.
سندرز در کمپین انتخاباتیاش برای ریاست جمهوری سال 2020
نیز بخش قابل توجهی از سخنرانیهای خود را به انتقاد از ترامپ در مواجهه با ایران
و خروج او از توافق اتمی و اعمال تحریم علیه ایران معطوف کرده و ترامپ و تیم جنگ
طلبش را در این موارد سرزنش و از تلاش آنها برای به راه انداختن جنگ با ایران
انتقاد و کنگرۀ این کشور را که پس از انتخابات 2018 اکثریتی دموکرات دارد به
مقابله با او دعوت می کند.
او برنامه هسته ای ایران را تا زمانی که ماهیتی صلح آمیز
دارد به عنوان یک حق پذیرفته اما به سان سایر دموکراتها و چه بسا به سان همه
امریکاییها موضعی محتاطانه در برابر آن داشته و معتقد است برنامه هستهای ایران
باید زیر نظر ناظران بین المللی پایش شود تا از توسعه و حرکت بسوی ساخت تسلیحات
اتمی منع گردد. گرچه او در دوره ریاست جمهوری اوباما به تحریم ایران برای آنچه که
خود به پای میز مذاکره کشاندن ایران مینامید رای داده بود اما بعدتر بیان کرده
بود که اعمال تحریمهای اقتصادیِ بیشتر- همچون اقدام نظامی- مانعی برای برنامه
هسته ای ایران ایجاد نمی کند.
از همین رو برنی سندرز از بزرگترین مشوقان اوباما و از جدیترین
حامیان برجام در سنای امریکا بود و پس از امضای برجام، با تبریک به اوباما و جان
کری، آنرا پیروزی بزرگ دیپلماسی بر اعمال زور خواند. طبعا با چنین مواضعی، برنی سندرز
پس از اقدام ترامپ برای خروج امریکا از توافق هسته ای، به انتقادات فراوانی علیه
بولتون، پمپئو و شخص ترامپ روی آورده است. او در همان وبسایت کمپین انتخاباتیش
دستاوردهای برجام را در یک اینفوگرافی برای مخاطبان تشریح کرده و به دفاع از آن پرداخته
و وعده داده است پس از پیروزی در انتخابات بلافاصله امریکا را به برجام بازگردانده
و تحریمهای اعمال شده را لغو و روابط دیپلماتیک بین ایران و امریکا را احیا میکند.
برنی سندرز از مخالفان اشاعه تسلیحات اتمی در جهان است و
اقدام ترامپ را در لغو قرارداد منع تولید و امحای بمبهای اتمی سرزنش میکند و این
را یک وظیفه اخلاقی می داند که همه کشورها و علی الخصوص امریکا اقدام به از بین
بردن سلاح های اتمی خود کنند.
در سایت رسمی کمپین انتخاباتی او نوشته شده که "برنی ایران
را یک بازیگر بزرگ در خاورمیانه میداند و معتقد است که روابط دیپلماتیک بین ایران
و غرب برای ثبات و امنیت منطقه در بلند مدت حیاتی و به نفع امریکا و متحدان
اوست". او آغاز روابط دیپلماتیک بین ایران و امریکا را برای صلح و امنیت جهان
ضروری دانسته و روابط امریکا را نه تنها با ایران بلکه با تمامی کشورهایی که با
امریکا ضدیت منافع دارند حیاتی میداند. در انتخابات سال ۲۰۱۶ برنی سندرز تنها
کاندیدای ریاست جمهوری بود که اعلام کرد پس از رئیسجمهور شدن، نه بصورت گام بگام بلکه هر چه سریعتر روابط آمریکا با
ایران را از سر خواهد گرفت.
سندرز در مناظره با هیلاری کلینتون، در نقد دخالتهای دولت
ایالات متحده در امور کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، از سقوط دولت قانونی دکتر محمد مصدق، به عنوان نمونه ای از عملکرد
مخرب ایالات متحده در
ساقط کردن دولتها یاد کرده و مصدق را
نخستوزیر منتخب ملت ایران خواند که بخاطر منافع ایالات متحده و بریتانیا، از قدرت
به زیر کشیده شد. او نتیجه این کودتا را شروع فضای بسته سیاسی و آغاز دوره دیکتاتوری
شاه ایران و نتیجتا عامل بروز انقلاب در ایران عنوان کرده بود.
در مورد تنش بین ایران و عربستان سعودی، سندرز مخالف رویکرد
امریکاست و معتقد است نقش ایالات متحده در مسئله تقابل منطقهای بین این دو کشور
باید به سطحی متعادل برسد نه اینکه امریکا
بصورت یکجانبه متحد بی چون و چرای عربستان بماند. او اعمال تحریمهای اقتصادی علیه
ایران را عامل بروز تنش و افزایش دهنده احتمال تقابل نظامی با ایران میداند و با
آن مخالف است. سندرز از مخالفان قاطع حمایت امریکا از عربستان در جنگ یمن است و
حتی اعلام کرده که عربستان متحد ما نیست و ایالات متحده باید در مورد ایران
تجدیدنظر کند. او با فروش سلاح به عربستان مخالف و معتقد است این کشور باید بخاطر
نقض آشکار حقوق بشر و جنگ افروزی مورد بازخواست قرار گیرد. او صراحتا بیان داشته
که "من عربستان سعودی را یک حکومت غیر دموکراتیک و حامی تروریسم میدانم. این
کشور (یعنی عربستان سعودی) بنیانگذار گروه های تروریستی است و تفکرات رادیکال و
وهابیت را با تشکیل مدارسی در سراسر جهان ترویج می دهد و به نفرت پراکنی در دنیا
مشغول است."
سندرز جنگ عربستان با یمن را بزرگترین بحران انسانی در حال
حاضر می داند که امریکا نیز با حمایت خود از عربستان سعودی و فروش سلاح به آن کشور
در وقوع و تداوم آن سهیم است. او از منتقدان سرسخت عربستان و از حامیان محاکمه این
کشور به اتهام جنایات جنگی در یمن و کشتار کودکان و بمباران مدارس در این کشور
است. سندرز از جمله سناتورهایی است که بن سلمان را مسئول اصلی قتل جمال خاشقچی دانسته
و معتقد است ایالات متحده با اعمال فشار بر خاندان سعودی باید آنها را تحریم و
مجازات کند. وی علاوه بر انتقاد از لابی اسرائیل، از منتقدان سرسخت لابی سعودی در
واشنگتن نیز هست. او در مورد ایران و عربستان سعودی در یک سخنرانی گفته است که
"ایران کشوری به مراتب دموکراتیک تر از عربستان است و ما نباید میلیاردها
دلار سرمایه کشور و جان سربازان امریکایی را برای دشمنی های دیرینه سعودی ها با
ایرانیان هزینه کنیم."
گرچه برنی سندرز با مواضع رسمی جمهوری اسلامی مبنی بر حذف
اسرائیل از روی نقشه مخالف است اما معتقد است در قضیه اسرائیل و فلسطینیان، ایالات
متحده باید به واقع بیطرف باشد و از حمایت بی چون چرای اسرائیل دست بردارد.
سندرز، نتانیاهو را یک نژادپرست خوانده و در سخنرانیهایش گفته است که اسرائیل
توسط یک حزب دست راستی افراطی و نژادپرست اداره میشود. او با مواضع دولت اسرائیل
علیه ایران و ترغیب امریکا توسط این کشور به آغاز درگیری با ایران مخالف است و از
جمله سیاستمداران امریکایی نیست که معتقد باشد که امریکا باید از اسرائیل حتی در
صورت اقدام نظامی یکجانبه علیه ایران پشتیبانی کند. برنی سندرز معتقد است نیروی نظامی
اسرائیل و تحریمهای اقتصادی ایران نمی تواند اسرائیل را از خطر ایران در امان
نگاه دارند. وی معتقد است فلسطینیان باید کشور خود را داشته باشند و از این رو از
حامیان راه حل دو کشوری محسوب می شود. سندرز در انتخابات 2020 نیز رئیس ستاد
انتخاباتی خود (فائز شاکر) را از جامعه مسلمانان امریکا انتخاب کرده است. او در
وبسایت کمپین انتخاباتی خود آورده است که یک یهودیست اما در مسئله اسرائیل و
فلسطین طرفدار اسرائیل نیست و مذهب او عاملی برای نادیده گرفتن حقوق فلسطینیان
نخواهد شد. وی از مخالفان اسرائیل در مسئله محاصره غزه است و بر خلاف سیاستمداران
امریکایی که یکجانبه فلسطینیان را عامل خشونت و درگیری در آن منطقه می دانند،
معتقد است اسرائیل در نفرت پراکنی و ایجاد درگیری و خونریزی سهیم است.
در مورد سوریه، برنی سندرز معتقد است کشورش باید برای رفع
بحران با ایران و روسیه وارد مذاکره شود تا جنگ داخلی و بحران تروریسم در سوریه از
بین برود. او معتقد به حذف یکطرفه بشار اسد از عرصه سیاست سوریه نیست و این مهم را
پس از رفع خطر گروه های مسلح و تروریستی قابل تحقق دانسته و معتقد است برای کنار نهادن بشار اسد از ریاست جمهوری باید
با ایران و سوریه مذاکره کرد.
سندرز حامی روابط دیپلماتیک با کوباست و اقدامات ترامپ را
در برهم زدن دستاوردهای دولت اوباما در ایجاد روابط دیپلماتیک با کوبا به شدت
سرزنش کرده است. او همچنین با دخالتهای بولتون و دولت ترامپ در بحران کنونی
ونزوئلا مخالف است.
مواضع مربوط به سیاست خارجی سندرز آنچنان با سایر
سیاستمداران امریکایی متفاوت است که هواداران ایرانی او فراموش میکنند که او یک
امریکاییست و نه یک ایرانی و برای همین از برخی مواضع سندرز متعجب خواهند شد. به عنوان
مثال هنگامیکه در ماه می 2019 پس از افزایش احتمال درگیری نظامی در واکنش به سوالی
که اگر نیروهای نظامی امریکا در منطقه خاورمیانه هدف نیروهای ایرانی قرار بگیرند
واکنش او چه خواهد بود بیان کرده بود که با قدرت به آن پاسخ خواهیم داد، بسیاری از
هواداران ایرانی سندرز دچار یاس شدند اما نباید فراموش کرد که او همچنان یک
امریکاییست و بالطبع نمیتوان از او انتظار دیگری داشت. سندرز از مخالفان و محکوم
کنندگان جمهوری اسلامی در مواردی است که خود آن را نقض حقوق بشر، وجود زندانیان
سیاسی و نقض اصول اولیه دموکراسی با کنترل و مهندسی انتخابات در ایران می نامد.
رقیب اصلی برنی سندرز در انتخابات پیش رو، جو بایدن معاون
اول باراک اوباماست. بایدن گرچه سیاستمداری به مراتب خوشنامتر از هیلاری کلینتون
و بسیار متعادلتر از دموکراتهای محافظه کار است اما حمایت قاطع سوپرپکها و
رسانه های آن کشور را با خود دارد و کار سندرز را در موفقیت در انتخابات درون حزبی
دشوار کرده است. این مشکل آنجا دو چندان می شود که سناتورهایی که آشکارا از مواضع
انقلابی سندرز تاثیر پذیرفته و از جذابیت شخصیت و دیدگاه هایش در سیاست داخلی برای
امریکای جوان آگاه شده اند و پیشتر از حامیان وی بودهاند (همچون الیزابت وارن)
اکنون خود برای رقابت در انتخابات ریاستجمهوری خیز برداشته و طبعا حجم زیادی از
پشتوانه مردمی سندرز را از او گرفته اند. از یک سو زن بودن رقبایی همچون الیزابت
وارن، کامالا هریس و چند نامزد دیگر و جلب حمایت زنان امریکایی بخشی از آرای
بالقوۀ سندرز را میرباید و از سوی دیگر چون آنان سناتور یا سیاستمدار ایالتهایی
خاص هستند و در آنجا شناخته شده و محبوبند بالطبع با جلب آرای بومی به سوی خود
سندرز را از این آرا محروم میکنند.
بسیاری از سیاستمداران و نشریات امریکایی از ترافیک نامزدهای
ریاست جمهوری در حزب دموکرات که سودای رقابت با ترامپ و جلوس بر کرسی ریاستجمهوری
امریکا را در سر دارند به "رقابت برنی سندرز با بدل های خود" و
"مواجهۀ برنی سندرز با تعداد زیادی برنی سندرزِ دیگر" یاد کرده اند. پس
از فراگیر شدن شعارهای انتخاباتی سندرز در انتخابات 2016 نیز هیلاری کلینتون (که تا پیش از شروع رقابت ها
پیروز بلامنازع حزب دموکرات به شمار میآمد و سندرز عملا شانسی در برابر او
نداشت)، خود را در وضعیتی دشوار و رقابتی تنگاتنگ یافت چرا که شعارهای سندرز
موقعیت خوبی برای او در میان هواداران حزب دموکرات و بویژه جوانان رقم زده بود. از
اینرو هیلاری کلینتون برای کسب دوباره آرایی که از زمان شروع رقابتها و افزایش
شناخت بیشتر قشر جوان امریکا از سندرز به نفع این سوسیالیستِ جدی و کهنسال از دست
داده بود به تکرار شعارهای او و تقلید از سیاست هایش روی آورد و همین امر نیز
دستمایه طنز برخی کمدین های امریکایی شد.
بدل های سندرز اما گرچه در سیاست داخلی امریکا، مقلد سیاستهای
او هستند اما در سیاست خارجی خصوصا در مورد ایران به قدر او منعطف، ساختارشکن و
شجاع نیستند، هرچند تحریم اجلاس سالانه
لابی آیپک از سوی برخی نامزدهای حزب دموکرات خبر از فراگیر شدن اندیشه و منش
انقلابی سندرز و رسوخ نظریات او در بدنه سیاستمداران امریکایی میدهد. در واقع به
جد و بی گزافه میتوان گفت سندرز طرز تفکری نوین و انقلابی از خود برای نسل جوان
امریکا برجای گذاشته است.
در پایان باید اشاره داشت در صورتی که سندرز با وجود همه
مشکلاتی که پیش رو دارد نامزد نهایی دموکراتها در انتخابات 2020 باشد، با عملکرد
پوپولیستی ترامپ در نخستین دورۀ ریاست جمهوریاش، بعید است بتواند ترامپ را با همان
اختلافی که در سال 2016 میتوانست، پشت سر بگذارد و پیروز شود. به سخن دیگر سندرز اگر
نامزد نهایی دموکراتها باشد، در این دوره رقابت نفسگیر و سختی با ترامپ خواهد داشت. این
در حالیست که چندین نظرسنجی مستقل و معتبر در سال 2016 هشدار داده بودند که رقابت
کلینتون و ترامپ منجر به شکست کلینتون خواهد شد و در عوض سندرز می تواند او را با
اختلاف بسیار شکست دهد.
* اصطلاحیست در علوم سیاسی که بر دستکاری در حوزههای
انتخاباتی به قصد تاثیرگذاری بر نتیجۀ دلخواه دلالت و اشارت دارد. این اصطلاح پس
از آن رواج یافت که آلبریج جری فرماندار جمهوریخواه ایالت ماساچوست در ابتدای قرن
نوزدهم میلادی کوشید از طریق طراحی مجدد نقشۀ ایالت و حوزههای انتخاباتی آن، بخت
فدرالیستها را در انتخابات کنگره کاهش دهد. بعد از این ماجرا یکی از روزنامههای
منتقد به جهت شباهت نقشۀ انتخاباتی جدید با شکل سمندر، از نام خانوادگی فرماندار و
بخش دوم واژه سمندر در زبان انگلیسی (salamander) اصطلاح تازهای وضع کرد و ترفند
انتخاباتی آلبریج جری را "جری مندرینگ" نامید.