رمضان، ماه نزول وحی در مرتبهای متفاوت | جواد سلیمانی
*//این مطلب در تاریخ 13 ام تیرماه 1394 در هفته نامه پایتخت کهن شماره 33 منتشر شده است.//
بسم الله الرحمن الرحیم.
رمضان ماه خودسازی و نگرش به خویشتن است برای
بندگانی که راه هدایت را برگزیده اند و به مدرسه ایمان وارد گشته اند، بندگانی که
به غیب ایمان دارند و برای اطاعت از دستور پروردگار خود تقوا پیشه کرده اند. از
برکات این ماه همین بس که نزول دفعی وحی در آن رخ داده است.
نزول قرآن بنابه قول خداوند در دو درجه دفعی و تدریجی بوده
است (نزول و تنزیل) و نزول دفعی آن در این ماه صورت گرفته است. بعبارتی رمضان و
بصورت مختص شب قدر در آیات متعددی چون 185 سوره بقره ((شهر رمضان الذي أنزل فيه
القرآن))، 1 قدر ((إنا أنزلناه في ليلة القدر))و 3 دخان ((إنا أنزلناه في ليلة مبارکة إنّا کنّا منذرين)) ماه نزول قرآن نام
گرفته است.
تنزیل قرآن نیز بی شک پیش
از نزول دفعی آغاز شده بود زیرا که نقطه آغاز وحی، روز 27 ام ماه رجب و در هنگام بعثت
پیامبر است و با 5 آیه آغازین سوره علق. نزول تدریجی قرآن در حدود 500 بسته وحی و
در زمان 23 سال در آیاتی متعددی ذکر شده است: همچون 106 اسراء ((وقرانا
فرقناه لتقرأهُ علي الناس علي مُکثٍ ونزلناه تنزيلاً)) قرآن را بخش بخش نازل کرديم
تا تو آن را به آرامی به مردم تلاوت کني و آنرا به تدریج نازل کردیم، 32 فرقان ((وقال
الذين کفروا لولا نزل عليه القرآن جملةً واحدة کذلک لنثبت به فؤادک ورتلناه ترتيلا))
و کسانیکه کافر شدند گفتند چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟ اینگونه (ما آنرا
تدریجی نازل کردیم بر تو) تا قلبت را بوسیله ی آن استوار گردانیم و آن را به آرامی
بر تو خواندیم))، 192 تا 195 سوره شعرا ((و انه لتنزیل رب العالمین* نَزَل به الروح
الامين* علي قلبک لتکون من المنذرين)) و براستی از که این
(قرآن) وحی تدریجی پروردگار عالمیان است، روح الامین آنرا بر دلت نازل کرد تا از
هشدار دهندگان باشی)) و آیه 23 سوره انسان ((انا نحن نزلنا علیک القرآن تنزیلا)) همانا ما
قرآن را به تو به تدریج فرو فرستادیم.
اما معنای نزول دفعی و کیفیت و مرتبه این وحی که در یک شب
رخ داده است چیست و درجه نزول وحی در این ماه و در این شب چگونه است؟ نزول یکباره
وحی در این ماه و این شب، جامع و بنابه تعبیر استاد ارجمند، جناب آقای مهندس
عبدلعلی بازرگان چون کلیات تصویر پازلی بوده است که پیامبر با فهم این کلیات، آیات
و بستههای وحی پیش و پس از آن را در کنار هم قرار داده و بنابه اعتقاد توقیفیون
در نظم و ترتیب آیات و سوره های قرآن، ترتیب این بسته های وحی و تشکیل آیات و سوره
ها، در شب قدر بر قلب پیامبر نازل شده است. نگارنده به نزول دفعی قرآن به افتراق و
بسیط در این شب معتقد نیست، و نزول دفعی قرآن در این ماه و این شب را کلی و بنابه
تعبیر ذکر شده نوع دیگری از وحی میداند (بحث در مورد طرق نزول تدریجی وحی در این
مقال نمیگنجد) بعبارتی انزال صورت گرفته در سال های آغازین درجه ای از نزول وحی
بوده است که شاید بتوان آن را جامع ولی غیر روشن دانست. اما چرا نزول فریق و بسیط
قرآن در آن شب قدر بعید به نظر می رسد؟
برای اثبات این مدعا باید ذکر کرد که آیاتی چون آیات سوره
قدر (تماما) و آیات ابتدایین سوره دخان که مبین نزول قرآن در این شب است و تماما
با افعال ماضی بکار برده شده طبق اکثریت قاطع احادیث و تفاسیر و جداول سیر نزول
قرآن چون، جداول مهندس مهدی بازرگان، بلاشر، نولدکه و مجمع البیان، در آغازین سالهای
بعثت (سال چهارم) نازل گشته اند و این امر نشان دهنده نزول دفعی و وقوع شب قدری که
در آن انزال قرآن رخ داده است در آغازین سال های رسالت پیامبر است. جز این نیست که
آیات متعددی از قرآن شان نزولی داشته اند و در آن به شرح خبر و رویدادی از پیروزی
و شکست تا وقایعی دیگر پرداخته است پس اگر انزال قرآن در آن شب قدر فریق و بسیط
بود، پیامبر از وقایع محتومی که در قرآن بوضوح ذکر شده اند، کاملا آگاه بود.
بی شک خبر از آینده و
گذشته در زمره اخبار غیبی است و آیاتی چون 44 آل عمران و 49 هود و آیات متعدد
دیگری از این دست، بیانگر این قانون است. علم غیب نیز فقط از آن خداست: ((وَ
عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي
الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا
حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في کِتابٍ
مُبينٍ)) و کلیدهای غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسی] آن را نمیداند، و آنچه در
خشکی و دریاست میداند، و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر [اینکه] آن را میداند، و هیچ
دانهای در تاریکیهای زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن [ثبت]
است. و
یا آیه 20 سوره یونس: وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ
فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ.
و میگویند: چرا معجزه ای از جانب پروردگارش بر او نازل نمی شود؟» بگو: «غیب فقط
به خدا اختصاص دارد. پس منتظر باشید که من هم با شما از منتظرانم و یا آیه 65 سوره
نمل: قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ
اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ بگو: هر که در آسمانها و زمین
است- جز خدا- غیب را نمی شناسند و نمی دانند کی برانگیخته خواهند شد؟
از اینرو پیامبر ما حضرت محمد (ص)، روحی فداه همچون سایر
انسان ها، از علم غیب و اخبار و حوادث گذشته و آینده ناآگاه و درجه آگاهی او از
این دانش ها تنها به قدر اجازت پروردگار بوده است. حضرت ختمی مرتبت و سایر انبیای
الهی، بنا به قول قرآن و اقرار صریح این پیامبران، بشری همچون سایر انسان هایند که
بر آنان وحی می شود. (آیات: 10 و 11 ابراهیم، 110 کهف، 6 فصلت و ...) و اگر پیامبر
از آینده به هر نحوی با رخصت پروردگار آگاه بود کار صواب و عقلانی در برابر این
حوادث انجام میداد (آیه 188 اعراف).
آیاتی که به اقرار پیامبر از عدم آگاهی به اخبار غیب دلالت
دارد از این دست است: آیه 50 سوره انعام، ((قل لا اقول لکم عندی خزائن الله ولا
اعلم الغیب ولا اقول لکم انی ملک ان اتبع الا ما یوحی الیّ قل هل بستوی الاعمی و
البصیر افلا تتفکرون)) خداوند به پیامبرش میفرماید: به شما نمی گویم گنجینه های
خدا نزد من است، و غیب نیز نمی دانم، و به شما نمی گویم که من فرشته ام. جز آنچه
را که به سوی من وحی می شود پیروی نمی کنم. بگو آیانابینا و بینا یکسان است؟ آیا
تفکر نمی کنید؟
و یا آیات 69 و 70 سوره
ص، ((ما کان لی من علم بالملا الاعلی اذ یختصمون * ان یوحی الیّ الا انما انا نذیر
مبین)). مرا در باره ملإِ اعلی هیچ دانشی نبود آن گاه که مجادله میکردند * به من هیچ [چیز] وحی نمیشود،
جز اینکه من هشداردهندهای آشکارم.
و همچنین آیه 9 سوره احقاف ((قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ
الرُّسُلِ وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما
يُوحي إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ)) من از [میان] پیامبران، نو
درآمدی نبودم و نمیدانم با من و با شما چه معامله ای خواهد شد. جز آنچه را که به
من وحی میشود، پیروی نمیکنم و من جز هشداردهنده ای آشکار [بیش] نیستم.
ایضا"
آیه 188 سوره شریفه اعراف: قُلْ لا
أَمْلِکُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ
أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ
أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ بگو: جز آنچه خدا بخواهد،
برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم، و اگر غیب می دانستم قطعاً خیر بیشتری میاندوختم
و هرگز به من آسیبی نمیرسید. من جز بیم دهنده و بشارتگر برای گروهی که ایمان
میآورند ، نیستم.
و آیه 31 سوره هود: وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا
أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَکٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري
أَعْيُنُکُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في
أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ. و به شما نمیگویم که گنجینههای
خدا پیش من است، و غیب نمیدانم، و نمی گویم که من فرشتهام، و در باره کسانی که
دیدگان شما به خواری در آنان می نگرد، نمی گویم خدا هرگز خیرشان نمی دهد. خدا به
آنچه در دل آنان است آگاه تر است. [اگر جز این بگویم] من در آن صورت از ستمکاران
خواهم بود.
قبول مسئله بسیط و فریق بودن وحی دفعی و وضوح ظواهر آیاتی
که در آینده قرار بود بصورت تدریجی بر پیامبر نازل شود، پای مسائلی چون جبر و
محتوم بودن سرنوشت و عدم اختیار را نیز به بحث میگشاید (که البته میتوان این
نظریه را به غیر محصور خواندن ذات حق تعالی در زمان رد کرد)، علاوه بر آن نزول
تدریجی وحی، محمد مصطفی (ص) را که در اوج قله ی کمال بود پا به پا، پیامبر تر کرد
و درجه رفیع او را رفیع تر گردانید و این تنزیل، قلب پیامبری را که در آغازین
دفعات نزول وحی بر خود میلرزید و هراسان بود استوارتر کرد: کذلک
لنثبت به فؤادک ورتلناه ترتيلا – فرقان 32 اینگونه (ما آنرا
تدریجی نازل کردیم بر تو) تا قلبت را بوسیله ی آن استوار گردانیم و آن را به آرامی
بر تو خواندیم.
از اینرو می توان گفت نوع وحی نازل شده بر
پیامبر و انزال کل قرآن در آن شب در آغازین سال های بعثت و درحالیکه وحی در فواصل
زمانی طولانی (گاها بیش از یکسال) و با فشارهای سنگین (تب و لرز پیامبر) بر پیامبر
بود باید درجه ای سبک، کلی و تصویری از قرآن باشد و لوحی که پیامبر با آن توانست
بسته های وحی را در سالیان پیش و پس از آن در کنار هم قرار دهد.
بعبارتی آنچه که بصورت دفعی نازل شده تنها مفاهیم
بوده است بدون جزئیات و کلمات و جملات. در نزول دفعی تنها مفهوم بر پیامبر وضوح
داشته ولی جزئیاتش مشخص نبوده و از بار آن کاسته شده بود تا حضرت ختمی مرتبت توان
دریافت آن را داشته باشد، نگارنده راغب نیست بگوید این مرتبه، مرتبه ای نازل تر از
وحی تدریجی بوده است (چرا که این نوع از وحی، چشم انداز رسالت پیامبر و نقشه راه
را بر او نشان داد و مفهوم کل قرآن بر او نازل شد) و علاوه بر آن نمی شود گفت
مرتبه ای بالاتر از وحی تدریجی بوده است (چون فقط در نزول تدریجی بوده که این
مفاهیم تفریق گشت و مبسوط و با جزئیات و در علو کلمات و جملات بر پیامبر به آهستگی
تلاوت شد) از اینرو می توان گفت وحی دفعی در این ماه، مرتبه ای متفاوت از وحی
تدریجی بوده است. و این دو نوع وحی مکمل یکدریگر بوده
اند.