Monday, November 16, 2015

اتهام و قلب مفاهیم، نقدی بر اظهارات اخیر آقای بنی‌صدر درباره یادداشت آقای دکتر یزدی | جواد سلیمانی

اتهام و قلب مفاهیم، نقدی بر اظهارات اخیر آقای بنی‌صدر درباره یادداشت آقای دکتر یزدی | جواد سلیمانی*
*//این یادداشت با حذف قسمت های بسیاری از متن در وبسایت های میزان خبر، ندای آزادی و خبرنامه گویا بازنشر شد.//

چندی پیش بمناسبت سالروز تسخیر سفارت امریکا بدست جوانان موسوم به خط امامی در سال 1358، BBC فارسی گزارشی را به قلم آقای کامبیز فتاحی منتشر کرد در مورد پیام های محرمانه رد و بدل شده بین آیت الله خمینی و آقای کارتر رییس جمهور وقت امریکا از طریق کانال های مختلفی در تهران و پاریس، این گزارش و اشتباهات و کژ فهمی های موجود در آن باعث شد که آقای دکتر یزدی، یکی از افراد حامل این پیام ها، در یادداشتی به این اشتباهات پاسخ دهد.
واکنش آقای دکتر یزدی توجه بسیاری را به این موضوع جلب نمود و تحلیل ها و تفاسیر مختلفی توسط افراد گوناگون در این باره منتشر گردید که از جمله آنها می توان به واکنش آقای ابولحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران اشاره نمود که در وبسایت انقلاب اسلامی یادداشتی را منتشر کرده و در آن با ذکر 4 نکته که خود آن را "گویایی" نام نهاده اند به تفسیر به رای تاریخ و مفاهیم و حوادث و اتهام زنی بپردازند.
در ابتدا باید گفت با اینکه آقای بنی صدر در پاریس حاضر بودند، اکنون که خاطرات و اسناد جدیدی از فعالین انقلاب و نزدیکان آیت الله خمینی در پاریس منتشر شده است، نشان می دهد که ایشان هیچ نقش جدی ای در فرآیند تحولات انقلاب نداشته و از بسیاری اتفاقات کمترین اطلاعاتی نداشته است. تا زمانی که آقای دکتر یزدی و نمایندگان آمریکا حاضر هستند تحلیل آقای بنی صدر ارزش چندانی ندارد. ایدئولوگ انقلاب که با انبوهی از اسناد مواجه شده است و می بیند که هیچ اطلاعی از آنها نداشته، تلاش می کند دکتر یزدی که مشاور و تاثیرگذارترین روشنفکر مسلمان در انقلاب ایران بوده است را تخریب نماید. 
علاوه بر آن تنها بنابه فرض اینکه، خاطرات آقای دکتر یزدی در مواردی با خاطرات و اسناد طرف غربی تناقضات کوچکی داشته باشد (که ندارد) جای تعجب است که آقای بنی صدر که در جای جای نوشتارشان بدبینی به غربی ها به چشم میخورد و حتی از آیت الله خمینی برای مذاکره با امریکایی ها به جای مذاکره مستقیم با ارتش گله دارد، قول غربی ها را مستند می داند و با تفسیر به رای آن اقوال، بدون هیچ میزان و معیاری مواضع استنباطی خویش از خاطرات غربی ها را محق و مستند و قول آقای دکتر یزدی را که یک اپوزیسیون ایرانی است دروغ می داند. حال اینکه به لحاظ منطقی و به دور از هر حب و بغضی کسانی که خاطرات خود را منتشر کرده اند به یک اندازه معتبرند و نمی توان یکی را میزان سنجش راست و دروغ گویی دیگری قرار داد. این مواضع بخوبی این اصل را آشکار می کند که هدف ایشان تخریب آقای یزدی است.
آقای بنی صدر در آن نوشتار مدعی شده اند که اگر طبق یادداشت آقای یزدی، آیت الله خمینی پاسخ پیام کارتر را داده اند، چرا پاسخ های آیت الله خمینی پس از استماع سخنان آقای زیمرمن نماینده امریکا از روی متن قرائت شده؟ و ادعا داشته اند پیام اولیه از سوی آیت الله خمینی به کارتر ارسال شده و آقای یزدی را به دروغ گویی متهم کرده اند. حال اینکه در پاسخ به این ادعا باید گفت آیا  جز این است که پیام آیت الله خمینی در روز هفتم بهمن 1357 و در جریان پنجمین دیدار برای آقای زیمرمن قرائت شده است؟ این درحالیست که 4 جلسه قبل از ارسال این پیام بین این دو نفر صورت گرفته بوده و ارتباط آقایان یزدی و زیمرمن از روز 25 دی ماه 1357 در رستورانی در نوفل لوشاتو آغاز شده بود. (25، 27، 29 دی و 4 و 7 ام بهمن). باید گفت آیا این نکته بعید می نماید که در جلسات قبل و یا حتی در پیام هایی برای تعیین قرار ملاقات، هیئت ها به یکدیگر پیام داده اند و از قبل در مورد موارد مطرح شده در این جلسه آمادگی داشته و سوالات و پیام آقای کارتر در جلسات قبل مطرح و آقای یزدی پاسخ ها را در این جلسه با خود داشته اند؟
ایشان بیان کرده اند که اینکه در اجلاس گوادولوپ (14 تا 17 دی 1357) تصمیم به برکناری شاه و آمدن آیت الله خمینی!!! گرفته شد دروغ است زیر اگر راست بود پیام 7 بهمن در ملاقات آقایان زیمرمن، یزدی و ایضا" پیام هیئت فرانسوی در 18 دی با محتوای رفتن شاه و حمایت از آقای دکتر بختیار و هشدار کودتا در صورت عدم همراهی با ایشان بی محل می شد. محتوای پیامی که آقای یزدی از سوی آیت الله خمینی در پاسخ پیام کارتر مامور به ابلاغ به آقای زیمرمن بود این است که از اقدامات اقای بختیار به پشتوانه ارتش گلایه شده و از امریکایی ها خواسته شده است که از نفوذ خود در ارتش ایران برای عدم مخالفت با عزل دولت آقای بختیار و تشکیل دولتی به فرمان آیت الله خمینی استفاده کنند و یک بار دیگر این اطمینان داده خواهد شد که دولت انتقالی جایگزین دولت آقای بختیار معاندت و تضادی با منافع امریکا و اصول حقوق بشری نخواهد داشت. متن این پیام و نگرانی ها در آن بازه زمانی بر سر اقدامات ارتش و طرفداری از دولت آقای بختیار است.
با مرتب کردن این پیام ها بر حسب تاریخ وقوع آشکار است که این وقایع تاریخی تعارضی با رفتن شاه از ایران ندارد و هدف آقای بنی صدر از بازسازی این سناریو و طرح این ابهام، بر سر به روی کار آمدن آیت الله خمینی یا باقی ماندن دولت آقای بختیار بر سر قدرت است. در اینجا باید یادآور شد که آقای دکتر یزدی در بیان نتایج کنفرانس گوادولوپ در جلد 3 خاطرات خود با عنوان 118 روز در نوفل لوشاتو در هیچ جایی از آمدن آیت الله خمینی بر راس قدرت و رفتن دولت دکتر بختیار سخنی به میان نیاورده و همانطور که در صفحه 264 این خاطرات آمده است، در گزارشی که آقایان بال و براون به رییس جمهور کارتر منتقل کرده بودند، سناریوهای پس از سقوط سلطنت مطلقه شاه ذکر شده و از خطری که ممکن است در صورت کنار رفتن میانه روها و بر روی کار آمدن افراط گرایان حامی آیت الله خمینی بر سر قدرت بوقوع بپیوندد سخن به میان آمده است. در نتایج کنفرانس گوادولوپ در خاطرات دکتر یزدی آمده است:
»شاه ایران در حالی كه چشم به راه پاسخ ایالات متحده آمریكاست باید خود سرانجام تصمیم بگیرد كه بماند یا برای یک تعطیلات كه ممكن است سرانجام منجر به پایان یافتن سلطنتش گردد برود. آمریكا به خاطر مخالفت های فزاینده و همه جانبه ایرانیان نمیتواند از او حمایت كند
آقای یزدی در ادامه می افزاید: چند روز بعد از پایان کنفرانس گوآدلوپ کارتر پیامی برای آیت الله خمینی میفرستد که در آن برخلاف نزاکت دیپلماتیک و عرف روابط بین المللی، با صراحت می گوید که آمریکا از دولت بختیار حمایت میکند و در صورت مخالفت آیتالله با دولت بختیار تهدید میکند کودتای نظامی حتمی است و این که بهتر است آیتالله در بازگشت به ایران عجله نکنند.
در نتایج کنفرانس گوادولوپ در خاطرات آقای یزدی هیچ جا حرف از بر سر قدرت آمدن آیت الله خمینی نشده است که آقای بنی صدر با این قاطعیت ایشان را به دروغ گویی متهم می کنند.
آقای یزدی در ادامه آورده است: پیام كارتر به وضوح نشان می داد که اولاً خروج شاه قطعی است و ظاهراً در کنفرانس سران در گوآدولوپ با هم توافق کرده اند. ثانیاً، دولت آمریکا مصمم است دولت بختیار را حداقل در مرحله ی انتقال قدرت و بعد از خروج شاه از ایران تثبیت کند. ثالثاً از »خطر کودتای نظامی« ارتشیان به صورت یک مترسک در مقابله با حرکت ملت استفاده کند. برای ما واضح بود که کنترل ارتش در دست آمریکاست. و امرای ارتش ایران بدون موافقت و تأیید و تشویق آمریکا نمی توانند دست به کودتا بزنند. چه دولت بختیار تثبیت بشود و چه نشود.
در این که دولت دموکرات امریکا در آن زمان دلبستگی و تعهدی به دولت آقای بختیار نداشت شکی نیست ولی الفبای سیاست، در چنین بحران هایی با خطراتی که می تواند در پیش داشته باشد، این است: کمترین تغییر با کمترین هزینه که رضایت طرفین درگیر را فراهم آورد. و دولت امریکا با تهدید به کودتا قصد داشت به این اهداف دست یازد. از این رو تلاش هیئت امریکایی برای کمتر کردن فاصله بین آقای بختیار و آیت الله خمینی از راه تهدید به کودتا و حمایت همه جانبه ارتش از دولت آقای بختیار توجیه پذیر است.
پاسخ آیت الله خمینی به این پیام ها هم این نکته را القا می­کند که ایشان در تلاش بوده اند با کمترین خونریزی، تغییرات مورد نظر خود را که انقلاب و برپایی دولت انتقالی مورد نظر اوست به ثمر برساند و قدرت بسیج مردمی را در مقابل ارتشی که امریکا با آن، ایشان را تهدید کرده بود یادآور شود و در عین حال به امریکا در مورد ماهیت انقلاب و عدم تعارض آن با منافع امریکا تعهد دهد.
در جای دیگری از آن نوشتار آقای بنی صدر اظهار داشته اند که آقای یزدی در تبلیغ و تبیین اهداف انقلاب در امریکا اقدام به دروغگویی کرده است. در پاسخ باید گفت که هیچ کس از جمله آقای یزدی و  شخص آقای بنی صدر قبل از پیروزی انقلاب از ماهیت آن و اتفاقاتی که قرار بود رخ بدهد آگاه نبودند. آقای بنی صدر هم در انقلاب نقش داشتند و  رئیس جمهور مولود همان انقلاب بودند اتهام ناراوا به دروغگویی عملی ناشایست است که در این نوشتار بوضوح و در چند مورد به چشم خورده و در اخلاق جایی ندارد.
بنابه وعده های آیت الله خمینی از ماهیت انقلاب در نجف و پاریس و رویه مسالمت آمیز انقلابیونی که آقای یزدی متاثر از ایشان بود (همچون مرحوم مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیت الله طالقانی و سایر همفکران ایشان در نهضت آزادی و گروه های ملی گرایی چون جبهه ملی)، آقای یزدی ایده آل ها و تفکرات و انتظارات و اهداف خود را از انقلابی که هنوز بوقوع نپیوسته بود تشریح کرده اند، بگذریم از این که این انتظارات چقدر جامه عمل پوشاند و انقلابیون تا چه حد به اهداف خود دست یافتند، خود ایشان همچون همفکرانشان در نهضت آزادی و گروه های ملی گرا در تغییر رویه انقلاب و اعدام ها و نقض آزادی های فردی و مشکلات حقوق بشری و اشغال سفارت امریکا و ایجاد خصومت ها با عراق علاوه بر اینکه نقشی نداشته اند بلکه از قربانیان و حذف شدگان اولیه این انقلاب بوده و همواره بعنوان یک اپوزیسیون خیرخواه عمل کرده اند و حتی در مخالفت با عزل آقای بنی صدر و رای به عدم کفایت سیاسی ایشان در مجلس حاضر نشدند.
آقای بنی صدر سپس اشاره می کند که اهمیتی ندارد چه کسی پیام داده و چه کسی پاسخ داده، و در اتهامی دیگر ناراستی آقای یزدی را بسنده کردن به ظاهر امر معرفی کرده برای غافل کردن ایرانیان از محتوا که آن مراجعه آیت الله خمینی است به امریکا و ضرر بزرگ ملت و کشور از حکومت تندرو مذهبی در ایران و تداوم جنگ و گروگانگیری و مشکلات حقوق بشری و سودمندی این نوع حکومت برای قدرت های غربی.
در این که اقدامات نسنجیده و تند مقامات جمهوری اسلامی تا چه حد در راستای منافع کشورهای متخاصم غربی و استعمارگران بوده است حرفی نیست و اگر کسی بخواهد پاسخگو باشد، بسیارند اشخاصی از چپ و راست مملکت که در دفاع از این اقدامات داد سخن بپراکنند. هدف نگارنده نیز دفاع یا نقد عملکرد آیت الله خمینی و سایر مقامات نبوده و نیست. فقط در پاسخ به اینکه مراجعه آیت الله خمینی به امریکا بجای مراجعه مستقیم به سران ارتش، مخالف اصل استقلال است باید گفت آیا ارتش شاه از خود استقلالی داشت؟ عدم استقلال ارتشی که در زمان تصرف ستاد کلش بدست انقلابیون یک افسر ارشد امریکایی نیز در جمع بازداشت شدگان بود قطعا محلی برای تردید باقی نمی گذارد.
آقای دکتر یزدی و همفکرانشان در نهضت آزادی ایران تا بحال بارها این موضوع را مطرح کرده و تنها آقای بنی صدر نیستید که به توطئه هایی همچون تسخیر سفارت امریکا، اقدامات تندروها در آتش افروزی در شروع جنگ، تداوم آن و تخریب وجهه ایران در مجامع بین المللی و تندروی افراط گرایان و مشکلات حقوق بشری اشاره کرده اند. توطئه هایی که به ضرر ایران و به سود قدرت های غربی صورت گرفت. و اگر ایشان گمان دارند این موضوعات را آقای یزدی و همفکرانشان پیشاپیش بارها مطرح نکرده اند بحثی نیست و ایشان هستند و حافظه و وجدانشان.
ذکر شده است گروگانگیری طرحی امریکایی بود، این را هم آقای یزدی بارها اعلام کردند که گروگانگیری به سود اسراییل و جمهوری خواهان و جنگ طلبان امریکا و کشورهایی نظیر عربستان در منطقه شد و دولت موقت پس از این واقعه برای بار چندم استعفا داد و مورد پذیرش واقع شد. فعالان امریکایی ضد جنگ که پس از جنگ ویتنام قدرت گرفته بودند و حزب دموکرات بعد از این واقعه تضعیف و رییس جمهور آن بعد از تنها یک دوره از ریاست جمهوری کنار رفته و جنگ طلبان توانستند از احساسات مردم امریکا در جهت نیل به مقاصد خویش استفاده کنند، این که خط به خط توافق الجزایر به ضرر ایران بود را هم دکتر یزدی قید کرده است. اما در داخل این واقعه به سود چه کسانی خاتمه یافت؟ شخص آقای بنی صدر و روزنامه انقلاب اسلامی ایشان پس از ماه ها تخریب دولت موقت و شخص مرحوم مهندس بازرگان پس از این واقعه در شورای انقلاب عهده دار سمت شدند و بعد هم که ایشان رئیس جمهور شد.
آقای بنی صدر که روز پس از  اشغال سفارت در 14 آبان 58 در سر مقاله ای در روزنامه انقلاب اسلامی  با تیتر " امریکا و انقلاب" گفتند  اشغال سفارت آمریکا نشانه کمال هوشیاری مردم و بیانگر قاطعیت نسل جوان امروز کشور در دفاع از استقلال کشور و انقلاب خویش است...یک بار دیگر نسل جوان کشور اراده قاطع خود را به پیروز گرداندن انقلاب اظهار کرد. این نسل نشان داد که سخن امام حرف دل او است و این ملت تا همه جا حاضر است و همیشه آماده قبول محرومیت های بزرگ بوده و هست. این ملت در اقدام خود نگران عکس العمل های آمریکا نیست."
ایشان و روزنامه تحت مدیریتشان که در آن ایام از لزوم بازگرداندن شاه برای محاکمه و اعدام و حمایت از اقدامات جوانان ناپخته موسوم به پیرو خط امام از هیچ کوششی فروگذار نبودند و در مصاحبه ها و متون بازمانده از آن ایام به کرات این موارد دیده می شود این نکته را به ذهن متبادر می کند که مخالفت هایی هم که پس از آن در دوران ریاست جمهوری داشتند (اولین بارقه های مخالفت آقای بنی صدر با گروگانگیری یکسال بعد و در 9 آبان 1359 بود) بیشتر به این خاطر بوده که چرا ایشان از چرخه تصمیم گیری کنار نهاده شده و مذاکرات با امریکا از کانالی غیر مرتبط با ایشان انجام می گرفته است.
مواضع منفعل و ضد و نقیض آقای بنی صدر را می توان با مراجعه به مقالات و سخنرانی هایشان دید، ایشان در زمان اعدام ها و حذف نیروهای متعهد و دلسورز موسوم به لیبرال نه تنها مخالفتی نکردند بلکه در رزونامه انقلاب اسلامیشان از آن حمایت هم کردند و حتی تعداد اعدام های کم پس از انقلاب را از معنویت آیت الله خمینی دانستند. مخالفت های ایشان با وضعیت بد حقوق بشری و شکنجه ها در زندان ها در اسفند 1359 صورت گرفت زمانیکه اختلاف ها سرباز کرده بود و ایشان بدنبال کسب اعتبار در میان اپوزیسیون بودند (اختلافاتی که به زعم نگارنده ناشی از تمامیت خواهی ایشان از قدرت بود و عدم سهم دهی به حامیان پیشین ایشان، اختلافاتی که ناشی از غرور و عزت نفس آقای بنی صدر از زیر بار اطاعت نرفتن صورت گرفت. هرچند نگارنده با چندگانه بودن مراکز تصمیم گیری در قدرت مخالف است ولی فهوای کلام این است که این موارد دغدغه ایشان برای وضعیت حقوق بشر را با تردید مواجه می کند).
آقای بنی صدر که اکنون از انحصار روحانیت بر قدرت ایران گله دارند، خودشان حجت الاسلام احمد خمینی را برای سمت نخست وزیری معرفی کردند، خود ایشان از انقلاب فرهنگی حمایت کردند و حتی در یکی از سرمقاله های روزنامه انقلاب اسلامی در نقد یکی از بیانیه های نهضت آزادی به دفاع از حزب جمهوری و بنیاد مستضعفان می پردازد (در سال 1358 نهضت آزادی ایران بیانیه ای منتشر می کند و در آن از انحصارطلبی روحانیت و بنیاد مستضعفان انتقاد می کند)، آقای بنی صدر در سرمقاله ای با نام انحصارطلبی روحانیت، به نقد این بیاینه می پردازد و از روحانیت به شدت دفاع می کند و می گوید روحانیت به هیچ وجه انحصارطلب نیستند و این نقدها توطئه های امریکا برای تخریب خط امام است.
آقای بنی صدر در همین مقاله یا یک مقاله پیش و پس از این مقاله به دفاع از حزب جمهوری در مقابل حزب خلق مسلمان نیز می پردازد و علیه آیت الله شریعتمداری موضع می گیرد. (مرحوم مهندس بازرگان بسیار از حقوق آیت الله شریعتمداری در برابر تخریب هایی که علیه وی می شد، دفاع می کرد) و در نهایت ایشان از تروریست­های چپ گرای موسوم به مجاهدین خلق که در کشتار مردم ایران و خیانت به کشور از هیچ کوششی دریغ نکردند حمایت و پس از عزل به آن ها پناه بردند.
صحبت از توطئه امریکایی بودن انقلاب در نوشتار آقای بنی صدر که بی شباهت به ادعای شاه در نوشتن کتاب پاسخ به تاریخ نیست این حقیقت را نسخ نمی کند که ایشان در استقرار نظام سهیم بوده اند و در زمان عضویت در مجلس خبرگان رهبری بنا به گفته خود ایشان در شماره 26 دی 1358 روزنامه انقلاب اسلامی جزء 7 نفر نویسنده اصل 110 قانون اساسی بوده و حتی آیت الله مکارم شیرازی و شیخ علی تهرانی از رای مثبت و قاطع ایشان به آن اصل شهادت داده اند. ایشان کسی هستند که در مورد استقرار حکومت اسلامی و خط امامی در شماره 13 دی 1358 روزنامه انقلاب اسلامی و سخنرانی 17 شهریور سال 1359 در میدان شهدا از عشق به آیت الله خمینی و فرمانبرداری و عدم اختلاف سخن ها از خود به یادگار گذاشته اند.
آقای بنی صدر در کتاب خاطراتش که به صورت شفایی و توسط حمید احمدی تهیه شده و با عنوان درس تجربه منتشر شده است، میگوید من ایدئولوگ انقلاب بودم. آیت الله خمینی مسائل فکری و ایدئولوژیک را با من مشورت میکرد و مسائل عملی را با دکتر یزدی. (نقل به مضمون) هر چند انتشار اسناد و خاطرات جدید از آن دوران این ادعا را نسخ می کند ولی همین ادعا نشان می دهد اگر انقلاب بنا به ادعای ایشان توطئه ای امریکایی غربی است، خود در آن سهیم بوده اند.
ایشان نوشته بودند که ماجرای عزلشان و عدم کفایت سیاسی­شان (به تعبیر خود ایشان کودتای 1360) با چراغ سبز امریکایی ها بود و وقوع جنگ برای حذف ایشان صورت گرفت و حذف آقای بنی صدر باعث تداوم آن شد. سخنانی بدون منبع و تنها به نفع نگارنده اثبات کننده واقعه و تبدیل نظریه ای به یک حقیقت تاریخی نیست. در این که تداوم جنگ صد البته به نفع امریکا و عربستان و اسرائیل و کشورهای غربی شد هیچ شکی نیست اما خلط واقعیت با موضوعی مجهول برای بیرون آوردن منظوری مدلس در این نوشتار به وضوح به چشم می خورد. این که وزیر دفاع انگلیس گفته است ما برای تداوم این منفعت، اسباب ایجاد و تداوم جنگ را فراهم کردیم، خود ایشان همانطور که آقای بنی صدر در نوشتارشان به آن اشاره کرده اند ادامه داه است که آغازگر آن، رژیم صدام و ادامه دهنده آن ایران بوده است. نگفته است اسباب آغاز آن حذف رییس جمهور ایران بوده است، اما در مقام ریاست جمهوری وقت، تئوری آقای بنی صدر برای ممانعت از این منفعت بری غربی ها و پایان جنگ چه بود؟ دادن زمین و خریدن وقت؟  ایشان که در مرداد 1359 پیش از آغاز جنگ گفته بودند: ما باید دولت بعث عراق و رژیمهایی مانند اورا ... سرنگون کنیم... ما برای پیروزی قطعی باید بپذیریم که با ابرقدرتها در جنگ هستیم و باید شرایط جنگ و سختی ها و محرومیت های آن را بپذیریم. در آن صورت است که قدس عزیز نیز نجات خواهد یافت. (روزنامه اطلاعات 14 مرداد 1358).
خالی از لطف نیست که یادآور شوم نهضت آزادی ایران و شخص مرحوم مهندس بازرگان بارها به ضرورت کفایت جنگ پس از فتح خرمشهر و آغاز مذاکره از موضع بالا برای احقاق حقوق کشور و اثرات مخرب تداوم آن به مقامات ایران هشدار داده بودند.
ایشان نوشته بودند بحران اتمی به قیمت ویران شدن اقتصاد و بیابان شدن ایران از سال 1361 آغاز و از سال 1381 شدت یافت و سرانجام قرارداد وین به ایران تحمیل شد. آقای بنی صدر اگر موافق ختم بحران اتمی هستند استفاده از لفظ تحمیل قرارداد وین به ایران و بیانیه های شما در مخالفت با توافق و ترکمنچای و حقارت آور خواندن آن در گفته های پیشینشان توجیهی ندارد. اگر مخالف ختم این بحران هستند و رفع تحریم ها و دور شدن سایه جنگ از سر ایران و پایان ویرانی اقتصاد ایران، که نتیجه گیری را در مورد اهدافشان به وجدان تاریخ وا می گذاریم.
در پایان شاید خالی از لطف نباشد از ایشان پرسید اقدامات منفعلانه و اظهارات ضد و نقیض و خلط مبحث و اتهام زنی به کسی که در مجلس اول از کسانی بوده که در روز رای به عدم کفایت سیاسی ایشان در مجلس حاضر نشد به چه منظوری صورت می گیرد؟



*جا دارد از دوستانی که در تدوین این یادداشت مرا یاری کردند تشکر کنم.

Monday, July 13, 2015

نزول قرآن در رجب یا رمضان؟! | دکتر سید علی اصغر غروی

نزول قرآن در رجب یا رمضان؟! - دکتر سید علی اصغر غروی

پس از بازنشر مقاله من در هفته نامه پایتخت کهن با عنوان (رمضان، ماه نزول وحی در مرتبه ای متفاوت) در وبسایت ندای آزادی، استاد عزیز جناب آقای دکتر غروی، حاشیه ای بر مقاله بنده نوشته بودند و در همان نشریه و وبسایت و ایضا در وبسایت ارباب حکمت منتشر کرده بودند با عنوان (نزول قرآن در رجب یارمضان؟!) که توجه شما را به تحلیل ایشان جلب میکنم:

مجلۀ پایتخت کهن، در شماره23، ۱۳ تیر ۱۳۹۴ مطلبی از آقای جواد سلیمانی منتشر کرد ‏تحت عنوان «رمضان، ماه نزول وحی در مرتبه‌ای متفاوت» که سایت ندای آزادی نیز اقدام به ‏درج آن نمود. این مقاله به تبیین نزول قرآن به صورت تدریجی و دفعی می‌پردازد، و در انتها ‏نتیجه می‌گیرد که « آنچه که بصورت دفعی نازل شده تنها مفاهیم بوده است بدون جزئیات و ‏کلمات و جملات. در نزول دفعی تنها مفهوم بر پیامبر وضوح داشته ولی جزئیاتش مشخص ‏نبوده و از بار آن کاسته شده بود تا حضرت ختمی مرتبت توان دریافت آن را داشته باشد...». ‏مطلب زیر توضیح دکتر سید علی اصغر غروی است بر دو نکتۀ اساسی در این مقاله، اول ‏توضیح چگونگی نزول قرآن است به صورت تدریجی و دفعی، یعنی بیان دو لغت «تنزیل و ‏انزال». و دوم بررسی زمان نزول قرآن و تفسیر آیه 185 سوره بقره؛ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي ‏أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ می‌باشد.‏ 

بی‌هیچ مقدمه‌یی می‌خواهم حاشیه‌یی کوتاه بر مقاله معنوی جناب جواد سلیمانی بزنم. ضمن تأیید محتوای کلی مقاله و آنچه راجع به غیب ندانستن رسول خدا گفته‌اند، و نیز تأیید شأن نزول آیات، که فرود دفعی قرآن را مخدوش می‌سازد، و مشکل در گونۀ وحی همچنان لاینحل باقی می‌ماند. حقیر با بهره گیری از آیات مورد استناد نویسنده، و افزودن چند آیۀ دیگر، می‌خواهم به رفع این مشکل بپردازم.
اگر قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد، بدین معنا است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید در ماه رمضان به نبوت مبعوث شده باشد، درحالیکه روز بیست وهفتم رجب را همۀ مسلمانان، متواتراً، روز بعثت پیامبر(ص) می‌دانند، که با نزول اولین آیه، مقام رسالت و شأن نبوت خود را از سوی خالق هستی دریافت می‌کند؛  اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. و البته مراد از «ِاقرَأ»، خواندن قرآن است بر مردم، جهت دعوت به هدایت. چنانکه در آیات دیگر هم مشتقات این واژه مذکور است به همین معنی؛
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (۱۸ قیامت)
هرگاه خواندیمش از خوانش آن تبعیت کن.
و نیز ؛ «وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِیلًا» (اسراء ۱۰۶)
و قرآنی که به تفریق و از هم جدایش ساختیم تا بخوانیش بر مردمان به درنگ و آهنگی.
و نیز؛ ……. وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُـقْضَى إِلَیْکَ وَحْـیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا (طه ۱۱۴)
و شتاب مگیر برخواندن (قرآن ـ یا دریافت آن)، پیش ازآنکه وحیش برتو جاری گردد، و بگو ای پروردگار من! بـیفزا برمن دانشی را.
و در آیه ۲۳ سورۀ انسان می‌گوید؛
 إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنزِیلًا
همانا ما (تدریجاً) قرآن را بر تو نازل کردیم به نزولی تدریجی.
می‌دانیم که یکی از معانی باب تفعیل، «تدریج» است و باب افعال «یک مرحله و یک بار»، که در چند آیه لفظ «انزال» از باب افعال آمده است از جمله إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا  (۲ یوسف/ ۲۸ زمر / ۳ زخرف/ ۱۱۳ طه)
از سوی دیگر این را هم می‌دانیم که یک آیه از قرآن، «قرآن» نامیده شده، و تمامی قرآن هم به اسم «قرآن» خوانده شده است.
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّـهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ  (نحل ۹۸)
پس هرگاه قرآن را خواندی، پس به خدا پناه ببر از شیطان رانده شده.
وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالاخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا (اسراء ۴۵)
و هرگاه قرآن را خواندی، بنهادیم میان تو و میان آن کسان که ایمان به آخرت ندارند پرده‌یی ناپیدا.
… وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا (اسراء ۴۶)
و هرگاه یاد کردی پروردگارت را در قرآن، به یگانگیش (وحدانیتش)، به بیزاری بر پشتهاشان روی برتافتند. (روی برتافتند و پشت کردند)
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا نـُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً  کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فـُؤَادَکَ وَرَتّـَلْنـَاهُ تَرْتِیلاً (فرقان ۳۲)
و گفتند آنان که کافر شدند چرا نازل نشد (بر او) قرآن به یک باره، اینچنین است تا دلت را بدان ثابت گردانیم و (از اینرو) آن را به تدریج و شمرده تلاوتش کردیم.
جالب اینجاست که خدای تعالی پرسش کافران را در باب تفعیل مطرح می‌سازد که معنای تدریج دارد، تا شگفتی خود را بنمایاند که؛ مگر می‌شود آنچه که خود به تدریجی بودنش اعتراف دارید، و می‌گویید: «لَولا نُـزِّلَ»، یکباره فرودآید؟! شما کافران که لفظ «تنزیل» را بکار می‌برید، حاکی از آنست که می‌دانید فرود ناگهانی پیام الهی امکان پذیر نیست!  پس چرا درخواست فرود ناگهانیش را می‌نمایید؟!
 وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ  (نمل ۶)
و همانا تو (ای پیامبر) فرا می‌گیری قرآن را از نزد حکیمی که علیم است.
همۀ این آیات حکایت از آن دارد که؛ یک آیه از قرآن، و نیز تمامی قرآن، در کتاب خدا، «قرآن» است، به معنای «خواندن»، و همچنین مجموعه‌یی است که پیوسته خوانده می‌شود. و این مفاهیم درآیات عدیده مذکور است. از سوی دیگر، یکی از معانی باب «ِافعال» انجام کار است در یک بار. بناءبراین «انزال» هم که از همین باب است، برای مجموعه آیات یا سوره‌هایی بکار رفته که به یکباره فرود آمده‌اند. مثلاً چند آیه‌یی که در سورۀ علق، برای اولین بار بر رسول خدا (ص) نازل گشته «انزال» است. و اما مراد از نزول تدریجی قرآن، دسته دسته آیاتی است که متناوباً بر پیامبر اکرم(ص) فرود می‌آمده است، و آن را، درلغت عرب، از باب «تفعیل» آورده «تنزیل» ش گویند.
نتیجه‌یی که می‌خواهم از این توضیحات بگیرم، آنکه قرآن، نه ذکراً و نه مفهوماً، نزول دفعی بر پیامبر اکرم (ص) نداشته است، و روز آغازینِ نزولِ تنزیلی و اِنزالی آن، همان ۲۷ رجب سیزده سال قبل از هجرت بوده است.
پس در ماه رمضان و لیالی قدر هیچ اتفاقی در این خصوص رُخ ننموده. اما اشکال از بدفهمی در حرف جرّ «فی» بروز کرده است که در آیه ۱۸۵ سوره بقره ؛ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، آمده است.
یکی از معانی «فی» یعنی «در»، هم در زبان عربی و هم فارسی، به معنای «دربارۀ» می‌باشد. چند مثال از قرآن کریم:
وَیَسْتَفْـتُونَکَ فِی النِّسَاءِ قُلِ اللَّـهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ (نساء ۱۲۷)
ای پیامبر دربارۀ زنان از تو نظر می‌خواهند بگو خدا دربارۀ آنها نظر می‌دهد.
یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ (یوسف ۴۲)
یوسف! ای راستگو!  نظر بده ما را دربارۀ هفت گاو فربه.
و از زبان ملکه سبا در قرآن مجید چنین می‌خوانیم:
 قَالَتْ  یَا أَیُّهَا الْمَلاُ أَفـْتُونِی فِی أَمْرِی… (نمل ۳۲)
گفت: ای گروه بزرگان! نظر دهید دربارۀ کار من.
یَا أَیُّهَا الْمَلاُ أَفـْتُونِی فِی رُؤْیَایَ (یوسف ۴۳)
گفت: ای گروه بزرگان نظر دهید دربارۀ رؤیای من.
 … وَلا تَسْتَـفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا  (کهف ۲۲)
و از هیچ یک از ایشان دربارۀ آنها نظر خواهی نکن.
وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا (مؤمنون ۲۷ و هود ۳۷)
و دربارۀ کسانی که ستم روا داشته‌اند مرا مخاطب مساز.
فَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ (بقره ۲۳۴ و ۲۴۰)
پس گناهی بر شما نیست در آنچه زنان دربارۀ خود به نیکی انجام داده‌اند.
وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ (حج ۳  و ۸)
و برخی از مردمان جدل می‌کنند دربارۀ خدا بی‌هیچ دانشی.
الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّـهِ بِغَیْرِ‌ سُلْطَانٍ (غافر ۳۵ و ۵۶ و ۶۹)
آنان که جدل می‌کنند دربارۀ آیات خدا بی‌هیچ توان استدلالی.
به (رعد ۱۳) و (لقمان ۲۰) و (اعراف ۷۱)  هم نگاه کنید.
اینها نمونه‌هایی از آیاتی هستند که حرف جر «فی» به معنای «دربارۀ» در متن آنها قرار گرفته است.
و اما نگاهی به شعرعرب بیفکنیم:
اَ ماکانَ فی قَیسٍ مِنِ ابنِ حَفیظةٍ، آیا دربارۀ قیس از ابن حفیظه نبوده است؟ (آیا ابن حفیظه دربارۀ قیس چنین نگفته است؟!) الاغانی، ج ۳۱، ص ۲۴۸
رأَیتُـکَ فی لیلی کَذِی الدّاءِ لَم یَجِد           طبیباً یُداوی ما بِهِ فـتَطـََّبَبا (الاغانی، ج ۲۱، ص ۲۶۵)
تو را می‌بینم که دربارۀ لیلی بمانند صاحب دردی هستی که نیافته است
طبیبی را که دردش را دواء نماید تا بهبودی یابد
«در» به معنای «دربارۀ» در فرهنگ دهخدا:
باب، موضوع، مقوله، مبحث، بابت، امر ..
از این در سخن چند رانم همی            همانا کرانش ندانم همی
فراوان از این در سخن‌ها بگفت          فرستاده مانده ازو در شگفت
همی از تو خواهم یک امشب سپنج        نیازم به چـیزیت از ین در مرنج
از ایـن در فـراوان سخن یـاد کـرد               تهی شد دل یوسف از خشم و درد
و از این نمونه‌ها در شعر پارسی هم بسیار است.
با استناد به مطالب پیش گفته نتایج زیر بدست می آید
۱-   قرآن تدریجاً بر رسول گرامی اسلام نازل شده است.
۲-   قرآن، یعنی تمامی آن، در یک دفعه نازل نشده است.
۳-   قرآن دوبار فرود نیامده است. یک بار مفهوماً ، و بار دیگر تدریجاً.
۴-   «تـنزیل» به فرود تدریجی قرآن، و «انزال» به سوره‌ها و یا مجموعه آیاتی که در یک بار نازل می‌گشته اطلاق می‌شود.
۵-   قرآن، هم به یک آیه اطلاق می‌گردد، و هم به چند آیه، و هم به مجموع کتاب تماماً.
۶-   «فی» در برخی موارد، به معنای «دربارۀ» بکار برده می‌شود.
۷-   بناءبراین حرف جرّ «فی» در آیه ۱۸۵ سوره بقره، به معنای «دربارۀ» می‌باشد.
۸-   حال معنای آیه چنین است؛
ماه رمضان که فرود آمده است «دربارۀ» آن قرآن، (به معنای آیه‌یی از قرآن)، که این قرآن هدایت است برای مردمان و نشانه‌های روشنی است از هدایت و جداسازی (حق از باطل)
۹-   در خصوص هیچ یک از ماههای دیگر، قرآن (آیه‌یی از آن یا چند آیه) نازل نشده است و تنها این امتیاز و برتری را به ماه رمضان داده است. حتی دربارۀ ماه ذی الحجه آیه‌یی که آن را وصف نماید فرود نیامده است، با اینکه در نُه آیه، کلمه «حَجّ» و در یک آیه لفظ «حِجّ» بکار رفته است.
۱۰- بر این شالوده، به صَراحت می‌توان گفت، آغاز نزول قرآن در همان ۲۷ رجب بوده، وگرچه بخشهایی از آن در برخی از ماه‌های رمضان فرود آمده است، ولی این آیه هیچ دلالتی بر نزول دفعی قرآن در یکی از ماههای رمضان یا شبهای قدر ندارد.
برای تبیین بیشتر موضوع به مقاله‌یی که در خصوص لیالی قدر در سایت ارباب حکمت مندرج است نگاه کنید.